چنانچه نقل شده است در همان سال قصد انفجار مجسمه رضاشاه ملعون را كه در خیابان 24 متری اهواز نصب بود ، داشت ؛ كه بر این اساس صبح روز رژه نیروهای مسلح ، به اتفاق گروه عملیاتی ، مواد منفجره را كنار ستونهای مجسمه كار می گذارد و از آن جا دور می شود . ولی مع الاسف چاشنی مواد منفجره عمل نمی كند وروز بعد چون خوف آن می رفت كه مواد منفجر بشود و انسانهای بی گناه كشته شوند برای جلوگیری از حادثه ناگوار آن را خنثی می كند .
مبارزات اسماعیل منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود و از آنجا كه در مقاطع تحصیلی از شاگردان باهوش و زرنگ ( و همیشه شاگرد اول ) به شمار می رفت ، در فرصتهای مناسب از جمله تعطیلات تابستانی نیز برای شكل دادن به جهاد فرهنگی و اعتقادی خود بهره برداری می كرد و از طریق دایر كردن برنامه های تدریس ریاضی و فیزیك در منطقه آغاجاری ، با جوانان این منطقه ارتباط فكری و روحی برقرار می كرد و در خلال مطالب علمی ، آنان را با فرهنگ اصیل اسلامی آشنا كرده و جذب اسلام می نمود .
لذا فعالیتهای فرهنگی او در حد بسیار مؤثری ، عامل بازدارنده ای شد تا بسیاری از توطئه های رژیم شاه در خصوص ترویج فرهنگ غربی در این منطقه از خوزستان با شكست روبرو شود و در راستای این تلاش فرهنگی بود كه نوجوانان و جوانان زیادی را جذب اسلام عزیز نمود و با مبارزات فرهنگی خود ، بسیاری از توطئه های رژیم را كه سعی در بی مذهب و بی قید بارآوردن جوانان در مناطق نفت خیز بود ، خنثی نماید و منطقه آغاجاری علی رغم آن كه مركز نفوذ فرهنگ غرب توسط كارشناسان نفتی خارجی بود ؛ و از طرفی مركز ساواك منطقه آغاجاری و بهبهان بود ، در اثر تلاشهای شبانه روزی اسماعیل و همرزمانش ، به عنوان یكی از مراكز مبارزاتی جوانان و مردم این منطقه درآمد .
در زندان طاغوت
در تداوم مبارزات و فعالیتهای مذهبی ، سیاسی و نظامی علیه رژیم ستمشاهی بود كه در سال 1353 دو بار همراه با همرزم همیشگی خود ، برادر محسن رضایی و جمعی از یاران او به زندان افتاد كه هر بار بعد از چند ماه حبس همراه با شكنجه بدنی و عذاب روحی از زندان آزاد می شد . شایسته است ماجرای زندانی شدن وی و همرزمانش را از زبان برادر ارجمندش بشنویم :
«آبان ماه 1353 بود كه تعدادی از دوستان اسماعیل دستگیر شدند. در اهواز به من اطلاع دادند كه آقای محسن رضایی و چند نفر دیگر را دستگیر كرده اند و در جستجوی اسماعیل هستند . اسماعیل آن روز برای دیدار خانواده خود به آغاجاری رفته بود. قرار شد هرچه سریعتر به وی اطلاع دهم كه روز شنبه قصد دارند شما را به محض آمدن به هنرستان دستگیر كنند . عصر جمعه موفق شدم اسماعیل را ببینم و جریان را برای ایشان شرح دهم . ایشان بلافاصله به اتفاق چند تن از دوستانش مخفیانه به خانه خود در اهواز می روند و كتابها و جزوه ها و چیزهایی را كه لازم بود ،از منزل خارج می كنند . صبح شنبه وقتی كه اسماعیل به هنرستان می رود ، همانجا سازمان امنیت او را دستگیر می كند .
ظهر كه به خانه رفتم ، مشاهده كردم تمام وسایل خانه ریخته پاشیده است . حتی رختخوابها را هم پاره كرده بودند . میان وسایل به هم ریخته اتاق یك دفترچه كوچكی پیدا كردم كه اسامی بچه هایی كه با رژیم مبارزه می كردند در آن نوشته شده بود . آن را برداشتم و خوشحال از این كه چیزی دستگیرشان نشده ، از همسایه ها شرح حادثه را پرسیدم و متوجه شدم كه سازمان امنیت در غیاب ما آمده و آنجا را به هم ریخته است .
وقتی برای ملاقات وی به زندان رفتم ، دو پاسبان یكی همراه من و یكی همراه او مراقب رفتار ما بودند . پس از سلام و علیك و احوالپرسی متعارف ، در یك لحظه اسماعیل توانست خودش را به من برساند و بگوید كه : « آن دفترچه كه اسامی بچه ها داخل آن بود ، از بین ببر . » و من گفتم : « خاطرت جمع باشد.»
اسماعیل به واسطه آن كه در آن هنگام سنش كم بود ، دو ماه در دارالتأدیب بود كه نوزده روز از آن را در سلول انفرادی به سر برد . رفتارش آنچنان خوب و اسلامی بود كه زندانبانان مجذوب و شیفته اخلاق او می شوند و چون تبحر شایسته ای در ریاضیات داشت ، در زندان شروع به تدریس آن می كند .
بعداً كه اسماعیل از زندان بیرون آمد ، از او پرسیدم : «آیا تو را هم شكنجه كردند ؟ وضع زندان چطور بود ؟ » و از این قبیل سئوالات و ایشان با آن كه سختی و شكنجه بسیار كشیده بود ، با وقار و متانت گفت : «نه شكنجه ای بود و نه آزاری ، فقط از ما سئوال و جواب می كردند . » بعد متوجه شدم علت انكار كردن شكنجه و آزار ساواك ، برای این بود كه نمی خواست ترس مردم از ساواك زیاد شود . »
آزادی و ادامه مبارزه
اسماعیل پس از آزادی از زندان ، از هنرستان اخراج می گردد ، ولی بعدها به دستور ساواك به دروغ و افترا گفته می شود كه به علت غیبت زیاد اخراج شده است . می توان گفت كه اسماعیل با استفاده از فضای سالم و روحیه انقلابی خانواده خود ، خیلی از كارهای مخفی را در محیط منزل انجام می داد و این شیوه بهترین امكان برای اختفای بیشتر كار او بود . خصوصیات و سجایای اخلاقی و شیوه مبارزاتی وی را در آن ایام از زبان دوست همیشگی وی برادر محسن رضایی می شنویم :
« اسماعیل شور و شجاعت خاصی در مبارزه و رازداری كه از صفات مهم یك مبارزه بود ، در خود داشت ، به طوری كه از كلیه مسائل حتی اسلحه و مهمات ما مطلع بود ولی نزدیكترین افراد به او بی اطلاع بودند … »
قبولی در دانشگاه
اسماعیل در سال 1353 در رشته آبیاری دانشگاه اهواز ، دانشكده كشاورزی قبول شد و پس از آن كه حدود دو سال در این رشته تحصیل كرد ، مجدداً در سال 1355 در كنكور شركت كرده و به دانشكده علوم تربیتی دانشگاه تهران كه از لحاظ فضای مذهبی و سیاسی و علمی ، برای او مناسبتر از دانشگاههای دیگر بود ، راه یافت .
او از ابتدا با تجارب مبارزاتی كه در هنرستان و دانشگاه اهواز اندوخته بود با آگاهی كامل از رشته های تحصیلی دانشگاهها ، رشته علوم تربیتی را انتخاب می كند و مهمترین دلیلی كه در رابطه با تغییر رشته ارائه می دهد ، از طرفی دلبستگی او به مباحث انسانی و اجتماعی بود و از طرف دیگر حضور در محیطی وسیع تر و پیوستن به دوستان مبارزش كه برای او از اهمیت زیادی برخوردار بودند ، وی در هر دو دانشگاه (اهواز و تهران ) به مبارزات عقیدتی ، سیاسی و نظامی خود ادامه می داد و در زمانی كه اغلب دانشجویان دانشگاهها آشنایی چندانی با اصول و مبانی شریعت و التزام به دستورات آن را نداشتند ، ایشان در آن دوره از دانشجویان متعبد و متشرع به حساب می آمد . به طوری كه این التزام كامل و تعهد همه جانبه وی به احكام الهی ، زبانزد دوستان و آشنایان او بود . وی تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا می آورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع كه توسط دیگران انجام می گرفت ، تا آنجا كه می توانست با حوصله و وقار و با برخوردی اسلامی جلوگیری می كرد و این ویژگی خاصی بود كه در تمام مسیر زندگی پر افتخار خود بدان پایبند بود .
فعالیتهای سیاسی در دانشگاه
اسماعیل در دانشگاه با جریانات التقاطی و غیر اصیل اسلامی ، موضع مشخص و قاطعی را از خود نشان می داد . چنانچه در بسیاری از بحثهایی كه بین دانشجویان صورت می گرفت ، شركت فعال داشت . حتی در مباحث نظری و فلسفی كه پیرامون مكاتب دیگر بود ـ به ویژه آنهایی كه گرایش چپی و ماركسیستی یا گرایش شبه التقاط یا التقاطی محض داشتند ـ شركت می كرد و از مسائل اصیل اسلامی دفاع می كرد .
خلاصه آن كه می توان مناقشات او را با ایده ها و تفكرات غیر اسلامی ، برگهایی زرین از زندگانی پر از خطر و خاطره او دانست و خود می دانست كه در این راه ، تلاش بسیار باید كرد تا درخت آزادی و حقایق حقه اسلامی به بار نشیند و همگان از این دریای طوفان خیز وابستگی و استعمار ، به ساحل آرامش و رهایی برسند .
او از ابتدا با شناخت درست نسبت به تعدادی از گردانندگان انجمن اسلامی دانشكده علوم تربیتی ـ كه شدیداً متأثر از سازمان مجاهدین خلق بودند ـ به بیان انحرافات آنان می پرداخت و در مقابل آنان قاطعانه موضعگیری می كرد .
شهید بزرگوار ضمن بحثهایی كه با این جماعت داشت ، در نهایت چنین نتیجه گرفت كه این افراد هرچند در آن زمان احساسات خوبی نسبت به مردم و كشور دارند ولی از نظر عمق مسائل مذهبی به شدت ضعیف می باشند . یعنی محورهای اساسی فكر و اندیشه آنها بر پایه محكمی استوار نیست و در ارتباط با « شناخت » كه تقریباً مهمترین مسئله ای بود كه آن گروه از نظر بحثهای ایدئولوژیكی ناتوان بودند و گرایشات ماركسیستی داشتند ، این گروه مورد تردید و انكار جدی اسماعیل قرار گرفت و از ابتدا كاملاً از آنها جدا گردید .
گروه دیگر ، انجمن حجتیه بود . ایشان پس از چندی نسبت به این جماعت نیز چنین استنباط كرد كه آنها یك جریان انحرافی هستند كه اعتقادی به مبارزه با رژیم ندارند ، هرچند از نظر مسائل اخلاقی ، افراد خوبی هم در بین آنها یافت می شد . لذا این گروه نیز مورد رد و انكار اسماعیل واقع شد و او با دیگر همفكران خود در مقابل این دو جریان ایستادند ؛ و اسماعیل محوری شد كه دیگر دانشجویان مسلمان ، گرد او یك جریان اسلامی درست و سالم را پایه ریزی نمودند و جالب این بود كه برخورد اسماعیل در ارتباط با این دو جریان انحرافی ، آن چنان معتدل و منطقی و اصولی بود كه به هیچ وجه باعث درگیری یا ناراحتی گروههای دیگر نمی شد .
بسیار شبها بود كه تا صبح بیدار می ماند و مطالعه می كرد و در مطالعه و آگاهی و اطلاع یافتن از نظریات دیگران بسیار جدیت داشت و علاوه بر مطالعه ، روز بعد ، آن مطالب را به بحث می گذاشت و به نقد آن می پرداخت . وی در این راستا كنفرانسهای علمی و مذهبی جاذب و جالبی را در دانشكده ترتیب می داد و در جریان همین جهاد علمی بود كه به شدت مجذوب و شیفته افكار و شخصیت والای استاد شهید مطهری می گردد و به مطالعه آثار ارزشمند استاد می پردازد .
محور دیگر فعالیتهای اسماعیل در دانشگاه ، شناسایی و جذب دانشجویانی بود كه تازه به دانشگاه راه پیدا می كردند . او با جدیت فراوان افرادی را كه می توانست به طریقی با آنان ارتباط برقرار كند ، شناسایی كرده و سعی وافری در جذب و كشش آنان به سمت اسلام داشت .
در سال 1356 ایشان با تهیه كتابهای بسیاری در مسجد جامع امیدیه كه مسجد محل وی بود ، كتابخانه ای را برپا كرد و در كتابخانه ؛ درس تفسیر قرآن و عقاید نیز گذاشته بود و آخرین نظریات و تحلیلهای اسلامی را كه نشأت گرفته از پیامهای امام و روحانیت مبارز بود ، در پوشش بیان و تفسیر قرآن مطرح می كرد . افرادی كه در آن كلاسها شركت می كردند . در فاصله سنی 12 تا 18 سال بودند كه او با اخلاق خوش و اسلامی خود و با محبت و مهربانی توانست از این طریق خیل كثیری از جوانان را در امیدیه جذب اسلام نماید .
آغاجاری منطقه ای بود كه مردم با مسائل و دستورات اسلامی آشنایی زیادی نداشتند ، زیرا آنجا محل استقرار شركت نفت با حاكمیت انگلیسیها و آمریكاییها بود و فرهنگ اجتماعی و مذهبی آنان متناسب با پدیده های فرهنگی غرب بود . اما با این حال اسماعیل توانست جوانان را فریفته و عاشق مسائل اسلامی كند و حتی كتابهای متعددی را از تهران تهیه كرد و نمایشگاهی تشكیل داد ، به طوری كه نقطه ثقل مسائل تبلیغی و فرهنگی در منطقه آغاجاری شده بود .
در همین دوره به علت مبارزات مخفیانه و آشكار گسترده ای كه داشت ، توسط ساواك دستگیر و چند ماه در زندان محبوس می شود .
ازدواج
در سال 1357 با دختردایی خود ازدواج كرده و زندگی مشترك همراه با محبت و صفای خود را آغاز می كند و مناسب است ماجرای ازدواج وی را از زبان همسر وفادارش دنبال نماییم :
« مراسم عقد ما در سال 57 خیلی ساده و معمولی بود ؛ یعنی تنها خواندن خطبه عقد بود . هنگام خواستگاری ، اولین صحبت ایشان این بود كه من یك فردی هستم كه مال خودم و خانواده ام نیستم ؛ و وقتی به ایشان گفتم این یك چیز غیر طبیعی است ، گفت كه من اصلاً به خاطر همین مسئله زندگی می كنم و انگیزه من از ازدواج هم به خاطر تكلیف شرعی بودن آن است . »
اوج گیری انقلاب
با اوج گیری نهضت خروشان مردم مسلمان ایران ، همچنان به مبارزه ادامه داد و در تداوم اعتصابات كارگران شركت نفت كه شریان اصلی رژیم بود ، نقش مؤثر و ارزنده ای را عهده دار بود . در ترور عناصر فعال و دست نشانده رژیم در منطقه ، به طور غیر مستقیم ـ از جمله ترور دو افسر شهربانی در بهبهان ـ شركت داشت .
منزل خانواده ایشان همواره یكی از پایگاههای مبارزه با رژیم شاه بود . تهیه و تكثیر بیانیه های ضد رژیم ، در منزل وی صورت می گرفت . از آنجا كه پدرشان خیاط بود و جنب منزل ایشان ، مغازه ای داشت ، لذا جلسات خود را در آن مغازه كه از بیرون بسته بود ، انجام می داد .
اسماعیل در روز 13 آبان 1357 نیز نقش فعالی در تظاهرات دانشجویی داشت . در اوایل بهمن ماه بود كه بحث رهبری دانشگاه و تشكیلاتی كه باید حاكمیت دانشگاه را به دست گیرد ، در میان دانشگاهیان مطرح بود . منافقین و هوادارانشان ، داعیه داشتند كه سازمان خود را مطرح سازند و به نوعی امر رهبری را به عهده بگیرند . از همین رو ، سعی بسیار داشتند كه تشكر برادران انجمن اسلامی را نیز به سازمان خود وصل كنند . اسماعیل از جمله عناصر فعالی بود كه در افشای این حركت و نزدیكی جمع برادران انجمن اسلامی به خط امام تلاش وافر نمود .
اسماعیل قبل از 22 بهمن به اتفاق یكی دیگر از دوستانش به نام علیدادی طبق برنامه ای كه داشتند ، به تهران آمدند تا در اوج درگیریهای مردمی در تهران حضور داشته باشند . یكی از اساسی ترین كارهایی كه در روز 22 بهمن از خود نشان داد ، این بود كه پس از گشوده شدن پادگانها با تلاش و جدیت بسیار ، اقدام به جلوگیری از غارتگری گروهكها و به هدر رفتن اسلحه ها كرد . چنانچه پس از این كه امام (ره) دستور داد مردم سلاحها را تحویل دهند ،ایشان یك اتوبوس پر از اسلحه از مردم جمع آوری كرد و تحویل مراكز نظامی داد .
معبر
نظرات شما عزیزان: