معبر:وبلاگ تخصصي دفاع مقدس
آخرين مطالب

پیکر شهید برونسی کشف شد

همه دوستان من

برگی از خاطرات یک شهید( روزه بی سحری )

باز دلم هوای شلمچه کرده است

لحظه شهادت دو بسیجی

اتفاقی در یک قدمی اسارت

شهادت از نگاه خبرنگاران جهان

خدا این بچه‌های نیم وجبی را شهید کند

روایتگری ارثیه ی مادر(س) است

چشمان بارانی جوانان در شلمچه

به همه بگو اینجا دهلاویه است!

وقتی مرتضی موجی شد!

آداب زیارت نور

اولین گزارش از سفر به مناطق جنگی(2)

اروند؛ جایی که دیوانه‌ام می‌کند

اولین سفرنامه مناطق جنگی

پندهای رهبر برای روایتگران نور

25 هزار زائر سرزمين‌هاي نور در دزفول اسكان مي‌يابند

آنجا که دلم جاماند...

در جمع زائران سرزمین نور ...

آرشيو مطالب

ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389

پيوندهاي روزانه

گوگل
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

استخاره با قرآن کریم
خرید پستی
اس ام اس فلسفی عاشقانه
سمپادی ها
زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605] »دختر جنجالي در مسجدالحرام + عکس[4007] »زايمان يک دختر در حمام+ عکس[4371] »با اين دختر ازدواج کنيد و جايزه بگيريد+عکس دختر[3567] »آدرس فيس بوک و تصوير الناز شاکردوست+عکس[3618] »ببين اين دختر خوشگله رو مي پسندي؟[5053] »ماجراي زن طلاق گرفته+عکس[2600] »زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605عکس هاي دختر بازيگر در فيلم موهن توهين به حضرت محمد(ص آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي : آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي
music3nter
انتظارحاضر
زندگی زیباست...
Economic jihad
همت مضاعف پارسیان
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس mabar.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مترجم وبلاگ معبر

پايگاههای دفاع مقدس

سایت جامع دفاع مقدسامتداددیار رنجپایداریپایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنامپایگاه تخصصی ادبیات دفاع مقدسپایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادتپایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیاییچهار دیپلماتلوگوی نشریه پلاک هشت

پايگاههاي جنگ نرم

تیم جنگ نرم ایرانیان

آزاد سازی شهر مهران(عملیات كربلای1)

 

آزاد سازی شهر مهران

(عملیات كربلای1)

در میان مناطق مختلفی كه در چارچوب استراتژی دفاع متحرك مورد تهاجم دشمن قرار گرفت، تصرف مهران برجسته ترین آنها به شمار می آمد. به همین دلیل عراق تبلیغات زیادی روی آن انجام داد و از سوی صدام، اشغال مهران در مقابل فتح فاو قرار داده شد.

در مقابل وضعیت یاد شده، ضرورت آزاد سازی مهران اجتناب ناپذیر بود. بر این اساس و به منظور آزاد سازی شهر مهران مقدمات كار، از جمله شناسایی و جمع آوری اطلاعات از دشمن، آغاز شد.

در مجموع خطوط دشمن در 3 محور جاده ایلام- مهران و باغ كشاورزی (شمالی) كه حد فاصل رودخانه گاوی و جاده دهلران-مهران (وسط) و مجموعه ارتفاعات (قلعه آویزان، چند نوع متفاوت استحكامات و مواضع داشت.

در محور شمالی استحكامات دشمن نسبتاً قوی تر بود، چنانكه در آن قسمت 7 ردیف مین همراه با كانال و بیش از 5 ردیف سیم خاردار رشته ای وجود داشت. در محور وسط به لحاظ كوهستانی بودن منطقه، استحكامات دشمن نسبتاً ضعیف بود. در محور جنوبی، نیروهای تكاور در مقابل معابری كه انتخاب كرده بودند، عمدتاً سنگرهای كمین دشمن، و در بعضی شیارها، یك ردیف سیم خاردار و مین در مقابل خود داشتند.

 

معبر
علي سعادت | 23:50 - 10 آبان 1389برچسب:آزاد سازی شهر مهران عملیات كربلای1,
+ |
دستِ غیب امام زمان(عج) در جبهه ها

جلسه‌ای داشتیم. وقتی که از جلسه برگشتیم، شهید بروجردی به اتاق نقشه رفت و شروع به بررسی کرد. شب بود و بیرون، در تاریکی فرو رفته بود. ساعت دوی نیمه شب بود، می‌خواستیم عملیات کنیم. قرار بود اوّل پایگاه را بشهید بروجردی و
امام زمان(عج)زنیم، بعد از آنجا عملیات را شروع کنیم. جلسه هم برای همین تشکیل شده بود. با برادران ارتشی تبادل نظر می‌کردیم و می‌خواستیم برای پایگاه محل مناسبی پیدا کنیم. بعد از مدتی گفت‌وگو هنوز به نتیجه‌ای نرسیده بودیم. باید هر چه زودتر محلّ پایگاه مشخص می‌شد، و الّا فرصت از دست می‌رفت و شاید تا مدت‌ها نمی‌توانستیم عملیات کنیم.
چند روزی می‌شد که کارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا دیروقت هم ادامه پیدا می‌کرد. خستگی داشت مرا از پای در می‌آورد. احساس سنگینی می‌کردم، پلک‌هایم سنگین شده بود و فقط به دنبال یک جا به اندازه خوابیدن می‌گشتم تا بتوانم مدتی آرامش پیدا کنم. بروجردی هنوز در اتاق نشسته بود، گوشه‌ای پیدا کردم و به خواب عمیقی فرو رفتم. قبل از نماز صبح از خواب پریدم. بروجردی آمد توی اتاق، در حالی که چهره‌اش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: نماز امام زمان(ع) را چطور می‌خوانند؟
با تعجب پرسیدم: حالا چی شده که می‌خواهی نماز امام زمان(ع) را بخوانى؟ گفت: نذر کرده‌ام و بعد لبخندی زد.
گفتم: باید مفاتیح را بیاورم. مفاتیح را آوردم و از روی آن چگونگی نماز را خواندم. نماز را که خواندیم، گفت: برو هرچه زودتر بچه‌ها را خبر کن.
مطمئن شدم که خبری شده وگرنه با این سرعت بچه‌ها را خبر نمی‌کرد. وقتی همه جمع شدند گفت: برادران باید پایگاه را اینجا بزنیم، همه تعجب کردند.
بروجردی با اطمینان روی نقشه یک نقطه را نشان داد و گفت: باید پایگاه اینجا باشد. فرمانده سپاه سردشت هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطه‌ای را که بروجردی نشان داده بود، خوب بررسی کرد. بعد در حالی که متعجب، بود لبخندی از رضایت زد و گفت: بهترین نقطه همین جاست، درست همین جا، بهتر از اینجا نمی‌شود.
همه تعجب کرده بودند. دو روز بود که از صبح تا شام بحث می‌کردیم، ولی به نتیجه نمی‌رسیدیم؛ حتی با برادران ارتشی هم جلسه‌ای گذاشته بودیم و ساعت‌ها با همدیگر اوضاع منطقه را بررسی کرده بودیم. حالا چطور در مدتی به این کوتاهى، بروجردی توانسته بود بهترین نقطه را برای پایگاه پیدا کند؟ یکی یکی آن منطقه را بررسی می‌کردیم، همه می‌گفتند: بهترین نقطه همین جاست و باید پایگاه را همین جا زد.
رفتم سراغ برادر بروجردی که گوشه‌ای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهره‌اش خسته نشان می‌داد، کار سنگین این یکی دو روز و کم‌خوابی‌های این مدت خسته‌اش کرده بود. با اینکه چشم‌هایش از بی‌خوابی قرمز شده بودند ولی انگار می‌درخشیدند و شادمانی می‌کردند. پهلوی او نشستم، دلم می‌خواست هرچه زودتر بفهمم جریان از چه قرار است. گفتم: چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردى، الآن چند روز است که هرچه جلسه می‌گذاریم و بحث می‌کنیم به جایی نمی‌رسیم. در حالی که لبخند می‌زد گفت: راستش پیدا کردن محلّ این پایگاه کار من نبود. بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار می‌نگریست ادامه داد:
شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان(ع) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان برنمی‌آید و فکرمان به جایی قد نمی‌دهد، خودت کمکمان کن.
بعد پلک‌هایم سنگین شد و با خودم نذر کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه نماز امام زمان(ع) بخوانم. بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه به خواب رفتم.
تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی‌آورم. ولی انگار مدت‌ها بود که او را می‌شناختم، انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم.
آمد و گفت که اینجا را پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آن آقا نشان می‌داد را به خاطر سپردم.
از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آنجا نیست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم، تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم و خلاصه اینگونه و با توسل به وجود مقدس امام زمان(ع) مشکل رزمندگان اسلام حل شد.


یکی از همرزمان شهید بروجردی بنقل از کتاب امام زمان(ع) و شهدا


معبر
علي سعادت | 16:41 - 10 آبان 1389برچسب:دست غیب امام زمان(عج) جبهه ها,
+ |
بزرگ پهلوانان کوچک

حسین فهمیده یه نمونه است تو جنگ ما، ولی این دلیل نمیشه که بگیم هیچ نوجوان دیگه ای تو اون سن تو جبهه ها نبودن. 36 هزار شهید دانش آموز و نوجوان یعنی 36 هزار فهمیده که اون زمان علائق و دلبستگی هاشون رو کنار گذاشتند و رفتند تا بقیه دانش آموزان و نوجوانهای هم سن و سالشون درس بخونن. بهنام محمدی ها، رضا پناهی ها، حسین ناصرخاکی ها، دمیاد ها، طوقانی ها و خیلی های دیگه تو اون سن و سال کوچیکشون به درک و فهمی رسیدند تا ما برامون احلی من العسل قاسم بن الحسن(ع) غیر قابل قبول و دور از ذهن نباشه. وقتی تو زندگی، وصیت نامه و .... شون سیر میشهید طوقانی - قافله شهدا کنیم دقیقا به این عروج روحانی اون جسم های کوچیک پی ببریم. یکی از اون نمونه ها و اسوه ها بزرگ پهلوان کوچک، سعید طوقانیه. کسیکه اون همه حکم و نشان رو کنار گذاشت و رفت وسط میدون جنگ و بهترین چرخ و گردش زندگیش رو زد و جاودانه شد.
این گوشه ای از زندگینامه ی بزرگ پهلوان کوچک:
سعید طوقانی، سال 1348 در تهران به دنیا آمد و به لحاظ اینکه پدرش حاج اکبر، از ورزشکاران باستانی بنام تهران بود، در سن چهار – پنج سالگی به این ورزش علاقه مند شد و به همراه پدر و برادران بزرگترش که آنان نیز از جمله ورزشکاران بودند، در زورخانه حضور پیدا می کرد .
علاقه زیاد او به شیرینکاری در ورزش باعث شد تا در این زمینه رشد بسیاری کند و با ارائه نمایشهای زیبا، همگان را متحیر سازد .  شش سالگی او مصادف بود با حضور بیش از پیشش در عرصه ورزش باستانی و در سن هفت سالگی در مراسمی با حضور مسئولین رده بالای مملکتی آن زمان - سال 1356 – توانست تنها در عرض 3 دقیقه 300 دور به دور خود بچرخد و با اجرای حرکات منحصر بفرد ، بازوبند پهلوانی کشور را از آن خود سازد.
از آن روز به بعد، پوسترها و تصاویری با عنوان « پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی » زینت بخش زورخانه ها و نشریات ورزشی شد .
با شروع حرکت مردم به رهبری امام خمینی (ره) علیه ظلم و ستم حکومت طاغوت ، سعید نیز همراه بزرگترهای خانواده خود در آن شرکت کرد و با سیل خروشان ملت همراه گشت.
شهید طوقانی در محضر امام با شروع تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران در مهر ماه سال 1359 ، باوجودی که سن و سال چندانی نداشت ، بر رفتن به جبهه اصرار می کرد، چرا که نمی توانست بماند و شاهد باشد که برادران بزرگترش علی ، محمد و حمید به جبهه بروند و او در خانه باشد .
مجروحیت علی و به دنبال آن مفقود شدن محمد در عملیات والفجر یک در بهار سال62، تصمیم سعید را برای اینکه جای برادرانش را در جبهه های دفاع از دین و شرف پر کند ، دوچندان کرد. سرانجام با اصرار فراوان توانست همراه پدرش و گروهی از ورزشکاران باستانی، برای اجرای ورزش برای رزمندگان اسلام ، راهی جبهه شود . ولی خود بخوبی می دانست که این همه فقط بهانه ایست برای حضور در صفوف رزمندگان  و بس .
در بازگشت از جبهه، اگرچه جسمش به خانه بازگشت و ظاهرا در کلاس درس بود، ولی روحش در جبهه ها جا مانده بود و همان شد که آنقدر اصرار ورزید و با دستکاری شناسنامه خود و بالا بردن سنش، توانست در بهار سال 1363 راهیمزار شهید طوقانی در کاشان - قافله شهدا جبهه ها شود .
سعید با حضور در پادگان دوکوهه ، به همراه شهید "عباس دائم الحضور" توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند و با بهره گیری از کمترین امکانات، زورخانه ای نیز در اردوگاه برپا کند که بعد از شهادت او نیز ورزش باستانی در جبهه ها از جایگاه ویژه ای برخوردار بود.
شامگاه بیست و دومین روز اسفند ماه 63 در شرق دجله ، صفوف رزمندگان می رفتند تا سینه خصم را بشکافند و سعید باوجود ناراحتی جسمی ، دلیرانه و دلسوزانه مسئولیت خود را به انجام می رساند که بناگه دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شد . فرمانده گروهان که به او نزدیک شد، متوجه شد گلوله تیربار سنگین دوشکا شکم او را دریده است و لحظه ای بعد سعید زانو بر زمین زد و به نزد برادر خود شتافت.


جنازه محمد ده سال بعد از شهادتش  باز آمد و ده سال بعد از شهادت سعید نیز استخوانهای پهلوان کوچولوی کشور بر دوش دوستان و آشنایان رفت تا در ورزشگاه شهیدان طوقانی در کاشان به خاک سپرده شود .
وصیت نامه شهید سعید طوقانی
با درود و سلام بر انبیا و اولیا معصومین (ع) خصوصا چهاردهمین ولی مطلق و معصوم بر حق منجی عالم بشریت حجه ابن الحسن العسکری(عج) و نائب عزیز آن بزرگوار ابراهیم زمان و بت شکن عصر روحی له الفدا و صلوات و رحمتپهلوان شهید سعید طوفانی - قافله
شهدا بر روح پر فتوح شهدای بخون غلطیده که به رفیق اعلی پیوستند و از غیر حق گسستند و لایق مرزوق شدن عندالرب گردیدند و طلب شفای عاجل جانبازان اسلام از کسی که اسم او شفای قلوب و عابدان است و استدعای صبر جمیل و اجر جزیل بر بازماندگان شهدا و جانبازان که چشم و چراغ این ملتند ،پدر و مادر عزیز و بزرگوارم را که بر من حقوق و منتهای بی شمار درند سلام صمیمانه میرسانم و امیدوارم از خطایا و لغزشهای بنده درگذرند و همانگونه که خانواده شهدا بر فقدان پسرانشان و برادرم صبر و شکیبایی نمودند بر شهادت من که همچون او آنها را دوست دارندکه پیرو سالار شهیدان و سرور آزادگان حسین بن علی ( ع ) باشم و انشاالله به این آرزویم که ادامه خط برادران عزیزم بود و رضای خدا و امام زمان ( عج ) و امام امت در آن است برسم و نیز حلیم و بردبار باشید و خوشحال باشید که امانتی که خدا به شما داده بود به خوبی باز گرداند و انشاالله بتوانیم سبب افتخار و شفاعت شما در آخرت که خانه اصلی و حقیقی است باشم و ازشما و همه میخواهم که شدیدا مقلد و متعبد امام امت باشید و دوستی و دشمنی و حب و بغض و همه اعمالتان را بر محور امام امت و سخنان و رفتار و کردار او قرار دهید و در فتنه ها و گیرودارها تمسک به این حبل متین و نماینده صراط مستقیم که شما را بیشتر از خودتان دوست دارد و اختیارتان را بیشتر از خودتان دارد نمایید تا از بلاها و آزمایشات سرافراز و با رضای حق بیرون آیید و کاری نکنید که لیاقت یاوری امام زمان را از دست بدهید تا میتوانید مراقب و محاسب اعمال و احوال خودتان باشید و خود را در محضر خدا حس کنید که اگر شما او را نمی بینید او شما را می بیند و رئوف و رحیم و قادر و قهار است و حلم و صبر او شما را ظلوم و جهول نکند .


 سعید طوقانی 14/4/63 ساعت 30/12

معبر
علي سعادت | 16:37 - 10 آبان 1389برچسب:بزرگ پهلوانان کوچک فهمیده طوقانی,
+ |
دفاع مقدس

دفاع مقدس31 شهريور 1359 با حمله هوايي عراق به چند فرودگاه ايران و تعرض زميني همزمان ارتش بعث به شهرهاي غرب و جنوب ايران، جنگ 8 ساله حكومت صدام حسين عليه ايران آغاز شد. اين جنگ 19 ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و چند روز پس از آن اتفاق افتاد كه صدام پيمان الجزاير را در برابر دوربين‌هاي تلويزيون بغداد پاره كرد. صدام در نطقي با تأكيد بر مالكيت مطلق كشورش بر اروند رود (كه وي آن را شط‌العرب ناميد) و ادعاي تعلق جزاير ايران به «اعراب» جنگ را در زمين، هوا و دريا عليه ايران آغاز كرد.
اين جنگ در حالي شروع شد كه مردم ايران دوران نقاهت پس از انقلاب را مي‌گذراندند و طبعاً به بازسازي كشور و آرامش و سازندگي مي‌انديشيدند. نيروهاي مسلح نيز به دليل آن كه انتظار جنگ را نداشتند، از آمادگي چنداني براي رويارويي در يك نبرد بزرگ برخوردار نبودند. به همين دلايل، نظاميان عراق در ماههاي اول پس از شروع حمله، موفق شدند چند شهر مرزي را در غرب و جنوب ايران تصرف كنند.
علل آغاز جنگ
گرچه صدام حسين در ساعات مياني 31 شهريور و پيش از صدور فرمان حمله به ايران، موضوع اختلافات مرزي را دليل وقوع جنگ عنوان كرد، اما حتي خود او نيز مي‌دانست اين جنگ مرحله اجرايي نقشه برنامه‌ريزي شده، هدفمند و فرامنطقه‌اي است و دولت بغداد به دليل اختلافات زميني و دريايي خود با ايران، تنها داوطلب اجراي اين نقشه شده است.
واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي تنها سبب از بين بردن «جزيره ثبات غرب» در منطقه نشده بود، بلكه تمامي الگوها و هنجارهاي مورد نظر غرب در خاورميانه و خليج فارس را بر هم زده بود. انقلاب اسلامي در برابر نظامهاي لائيكي مورد نظر غرب در منطقه، با صراحت، احياء مذهب را صلا مي‌داد. علاوه بر آن قدرتهاي بزرگ از اين نگران بودند كه ثبات مورد نظر آنان در خاورميانه و همچنين جريان آرام و مطلوب نفت از خليج فارس، با تثبيت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران به خطر افتد. به همين دليل امريكا و اتحاد جماهير شوروي ـ عليرغم اختلافات برخاسته از فضاي جنگ سرد ـ در نارضايي از انقلاب اسلامي ايران موضع يكساني داشتند.
جمهوري اسلامي ايران در طول يك سال و چند ماه قبل از وقوع جنگ تحميلي، با فشارهاي برون مرزي متعددي روبرو شد:
جنگ تبليغاتي، سياسي رواني؛ محاصره اقتصادي؛ بلوكه كردن دارايي‌هاي ايران؛ تهديدات نظامي (مداخله نظامي در طبس و ...)؛ تحريف ماهيت انقلاب اسلامي در عرصه بين‌المللي؛ دامن زدن به تروريسم و ناامني داخلي و حمايت از آن.
هدف از اين اعمال، بدبين ساختن افكار عمومي جهان نسبت به انقلاب اسلامي، جلوگيري از شناسايي سياسي جمهوري اسلامي و فراهم ساختن زمينه هاي جنگ عليه ايران بود. هدف اين بودكه هرگونه برخورد با ايران، در عرصه بين‌المللي، اقدامي در جهت بازگرداندن ثبات و آرامش به منطقه ومطابق خواست جامعه جهاني جلوه كرده و توجيه پذير باشد. هدف اين بود كه نگذارند نهضت امام خميني (ره) به عامل تأثيرگذار در تعيين نظم استراتژيك جهان تبديل شود.
اين گونه اهداف و ديدگاهها نيز نمي‌توانست در چهارچوب اختلافات مرزي و جاه‌طلبي‌هاي صدام تعريف شود. صدام در حقيقت فريب توطئه خارجي را خورد و جاه‌طلبي‌اش محركي براي انتخاب عراق در اجراي اين توطئه بود. البته در كنار اين جاه‌طلبي، صدام انگيزه‌هاي جداگانه‌اي نيز براي جنگ داشت: صدام از تأثير انقلاب اسلامي ايران بر جمعيت 60 درصدي شيعيان عراق نگران بود؛ صدام همانگونه كه خود و دولتمردانش به دفعات اعلام كردند از پيمان الجزيره ناراضي بوده و در پي فرصتي براي لغو آن و حل يكسره اختلافات مرزي دو كشور مطابق ميل خود بود؛ صدام ـ بعدها از زبان سياستمداران عراقي و غير عراقي منتشر شد ـ مايل بود در برنامه نابودي انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران و از بين بردن خطرتفكر اسلامي براي استعمارگران، در منطقه پيشقدم شود تا بتواند حمايت دولتهايي را كه با پيروزي انقلاب اسلامي منافعشان خطر افتاده، جلب كند و خود رهبري جهان عرب را به دست گيرد.
به همين دليل بسياري از تحليلگران سياسي، جنگ تحميلي عراق عليه ايران را تهاجمي فرا منطقه‌اي و برخاسته از اراده برون مرزي مي‌شمارند.
البته حوادث بعد نشان داد كه امريكا و يارانش در تبيين واقعيت‌ها، اشتباه كرده و دچار خوش‌بيني شده بودند كه ناشي از ماهيت رخدادهاي سياسي‌ـ اجتماعي و اطلاعات نادرست امريكا بود. امريكا به رغم نظام و سيستم اطلاعاتي‌اش، همچنين حضور طولاني مدت در جامعه ايران، فاقد اطلاعات واقعي بود و توان تبيين صحيح اين اطلاعات را نيز نداشت.
مجموعه اين مسايل، امريكا و هم پيمانانش را به چالشي با جامعه ايران كشاند كه هنوز بعد از گذشت نزديك به سه دهه به پايان نرسيده است. گرچه در اين مدت تحولات زيادي رخ داده، اما به طور قطع آن چه امريكايي‌ها از آن هراس داشتند اتفاق افتاد؛ انقلاب اسلامي ايران در برگرفتن غبار از چهره اسلام و خارج ساختن آن از كنج راكد عبادتگاهها به صحنه سياسي جوامع بشري موفق بود.
تمهيدات صدام براي جنگ تحميلي
صدام كه اساساً با نيت مبارزه با جمهوري اسلامي ايران در 25 تير 1358 با كودتا در عراق به قدرت رسيده بود، از ابتدا از تمامي راههاي ممكن براي به زانو درآوردن انقلاب اسلامي بهره گرفت.
اخراج هزاران ايراني از عراق در نيمه دوم 1358ش.؛ توزيع اسلحه بين عوامل ضد انقلاب حمايت از بمب‌گذاران و طراحي انفجارهاي مكرر در خطوط راه‌آهن و تأسيسات نفتي؛ پناه دادن به ژنرالهاي فراري حكومت پهلوي؛ انتخاب اسامي مجعول براي شهرهاي ايران در نقشه‌ها و كتابهاي درسي (عراق اهواز را «الاحواز»، خرمشهر را «محمره»، آبادان را «عبادان»، سوسنگرد را «خفاجيه» و بالاخره خوزستان را «عربستان» ناميد.1) و الحاق خيالي اين شهر‌ها به قلمرو جغرافيائي عراق؛‌ تحريكات و تجاوزات مكرر مرزي (دهها مورد يادداشت رسمي اعتراض از سوي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران به سفارت رژيم عراق در تهران ارسال شده است2)؛ انعقاد قراردادهاي خريد هواپيماهاي ميراژ، ميگ وتوپولف (اين قراردادها پس از پيروزي انقلاب و قبل از جنگ منعقد شده است)؛ تقويت بدون دليل نيروهاي عراقي در مرز مشترك دو كشور و ايجاد موانع از قبيل سنگرهاي بتوني، سيم‌هاي خاردار و ... صدها نمونه ديگر از اقدامات مقدماتي صدام براي فراهم آوردن زمينه يك تهاجم گسترده نظامي عليه جمهوري اسلامي ايران است.
از اين رو هجوم نظاميان عراق به ايران در 31 شهريور 1359، تعجب هيچ يك از محافل سياسي مطلع جهان را برنيانگيخت، چرا كه از تمامي اقدامات يكساله صدام، بوي جنگ به مشام مي‌رسيد.
دولتمردان عراقي از همان ابتداي تجاوزشان تمامي توان سياسي، نظامي و تبليغي خود را براي به زانو درآوردن انقلاب اسلامي ايران به كار بستند. در جبهه سياسي هيأتهاي بسياري را روانه كشورهاي اروپايي، آفريقايي و آسيايي كردند و در اين مأموريت‌ها تلاش داشتند تا اهداف و مقاصد خود در تحميل جنگ به جمهوري اسلامي ايران را، نزد جهانيان توجيه نمايند. در نيمه اول دهه 1360 ش. روزنامه‌ها و رسانه‌هاي ارتباط جمعي امريكا و اروپا مملو از مقالات و گزارشهايي بود كه در آنها، به اهداف و نقشه‌هاي مقامات عراقي در به راه انداختن جنگ و علت حمايت كشورهاي غرب و شرق از آنها اشاره شده بود. در اين مقالات در توصيف اهداف جنگ به سركوب بنيادگرايي در منطقه، توقف صدور انقلاب اسلامي، كاستن از خطر بالقوه براي حكومت صهيونيستي، رفع نگراني دولت‌هاي عرب خليج فارس از قدرت ايران و ... اشاره شده بود.
عراقي‌ها در خلال جنگ، تمام قوانين ومقررات بين‌المللي را زير پا گذاشتند: پيمان الجزاير، پيمان منع كاربرد سلاحهاي شيميايي، پيمان منع حمله به اماكن مسكوني، پيمان مربوط به ضرورت رفتار انساني با اسيران جنگي، پيمان مربوط به ضرورت امنيت هوانوردي، پيمان مربوط به امنيت درياها، و دهها و صدها نمونه ديگر از پيمانها، مقررات و قوانين معتبر بين‌المللي در خلال جنگ تحميلي از سوي عراقي‌ها به زير پا گذارده شد.
بغداد در خلال جنگ تحميلي، از شبكه‌هاي بمب‌ گذار درداخل كشورو در رأس آنها از سازمان مجاهدين خلق (منافقين) حمايت كرد. منافقين كه در فرانسه و بعد در عراق مستقر شدند با سكوت يا حمايت دولت‌هاي ميزبان، بسياري از اقدامات تروريستي عليه مسئولان و افراد عادي كوچه و بازار ايران را در خلال جنگ تحميلي هدايت ‌كردند. ترور مردم عامي و مسئولان نظام، در پاريس و بغداد طراحي و برنامه‌ريزي مي‌شد و در شهرهاي مختلف ايران به اجرا در مي‌آمد. هفتم تير و شهادت آيت‌الله بهشتي و 72 نفر از مسؤولان ايران، هشتم شهريور وشهادت رئيس جمهور رجايي و نخست‌وزير باهنر، شهادت امامان جمعه، ترور مستمر مردم عادي از قبيل كاسب، دانش‌آموز، روحاني و غيره از جمله اقدامات تروريست‌هاي داخلي تحت الحمايه دولت عراق در خلال 8 سال جنگ تحميلي بود.
علاوه بر اين، ابعاد جنگ فقط در مرزها و يا در داخل شهرها به صورت ترورهاي روزمره خلاصه نمي‌شد، بلكه خانه‌هاي مسكوني مردم و مدارس كودكان بي‌دفاع در بسياري از شهرهاي ايران آماج حملات موشكي عراقي‌ها بود و هزاران نفر از تلفات مردمي جنگ ناشي از همين گونه حملات بود. كشتي‌هاي باري و نفتي كه عازم بنادر ايران بودند، در بخش عمده اين 8 سال هدف حملات هوايي عراق در خليج فارس بودند و هواپيماهاي جاسوسي ـ آواكس ـ كه در عربستان مستقر بودند، جنگنده‌هاي عراقي را در هدف‌گيري اين كشتي‌ها ياري مي‌دادند.
حمايتهاي جهاني از صدام
در خلال جنگ تحميلي، عراق از حمايت بي‌دريغ تسليحاتي، مالي و سياسي بين‌المللي برخوردار بود. فرانسه، شوروي، انگلستان و چين درصدر صادر كنندگان اسلحه مورد نياز عراق قرار داشتند، آلمان تأمين كننده عمده جنگ افزارهاي شيميايي عراق بود و دولت‌هاي عرب حوزه خليج فارس تأمين كننده عمده نيازهاي نفتي، مالي و ترابري عراق بودند.
دولت عراق در 1358ش. حدود 12 ميليارد دلار صرف خريد تسليحات كرد، امّا در 1361 توانست در خريد جنگ‌افزار از عربستان سعودي سبقت گيرد و در 1363 ش. بودجه نظامي بغداد از مجموع بودجه نظامي كشور‌هاي عضو شوراي همكاري خليج فارس بيشتر شد. در اين سال عراق 40 درصد درآمدهاي داخلي خود را صرف خريد جنگ‌افزار از امريكا، انگليس، فرانسه و روسيه كرد. هزينه‌اي كه عراق در دهه 1360ش. صرف خريد سلاح از امريكا و اروپا كرد، از هزينه تسليحاتي كشورهاي صنعتي اروپاي غربي در همين دهه بيشتر بود. در اين دهه عراق، دو برابر آلمان غربي بودجه نظامي داشت.3
نه در امريكا، نه در اروپا، نه در روسيه و نه در سازمان ملل، هيچ منعي براي تسليح مداوم عراق به انواع جنگ‌افزارهاي كشتار جمعي در دهه 1360 ش. وجود نداشت. بسياري از اين سلاحها در شرايطي به عراق سرازير مي‌شد كه اين كشور پولي براي خريد آنها نداشته و خود را همه ساله به فروشندگان خود مقروض مي‌ساخت. بسياري از واردات نظامي نيز با صادرات نفتي پاسخ داده مي‌شد.
آمارهاي رسمي نشان مي‌دهد كه شوروي، فرانسه و چين ـ سه عضو دائم شوراي امنيت سازمان ملل ـ به ترتيب درصدر كشورهاي صادركننده سلاح به عراق در دهه 1360 ش. بوده‌اند. در طول اين دهه، 53 % واردات نظامي عراق به ارزش تقريبي 13 ميليارد و 400 ميليون دلار از شوروي تأمين مي‌شد. فرانسوي‌ها نيز با فروش بيش از 5 ميليارد دلار سلاح به عراق در دهه 1360ش. مجموعاً 20 % واردات نظامي عراق را به خود اختصاص داده‌اند. اين رقم در مورد چين نيز به 7% يعني به بيش از يك ميليارد و ششصد ميليون دلار بالغ مي‌شد. 4
در كنار فعاليت مستقيم كارخانجات جنگ افزار سازي وابسته به دولت‌ها، مؤسسات خصوصي مختلف نيز در اين راستا صرفاً جهت كسب درآمد هرچه بيشتر وارد معركه شده و بدون توجه به قوانين داخلي هر كشور در مورد منع صدور ساز و برگ نظامي به كشورهاي درگير جنگ و حتي قوانين و كنوانسيون‌هاي بين‌المللي ناظر بر جلوگيري از توليد و فروش سلاحهاي غير متعارف، عراق را به صورت يك زراد خانه عظيم درآوردند.
اين روند باعث شد كه حكومت بعث نه تنها به پيشرفته‌ترين تجهيزات نظامي در زمينه‌هاي جنگ هوايي و زميني دست يابد، بلكه كارخانجات جنگ افزار سازي متعددي با همكاري كشورهاي مختلف به صورت آشكار و نهان برپا ساخت، به طوري كه طبق گزارش مؤسسات بين‌المللي، در پايان جنگ، عراق پنجمين قدرت نظامي جهان شد.5
در اين جنگ امريكايي‌ها نيز سهم خود را در ياري رساندن به ماشين جنگي صدام و دشمني با جمهوري اسلامي ايران ايفا كردند: در اسفند 1360، نام عراق از فهرست كشورهايي كه واشنگتن از آنها به عنوان «طرفداران تروريسم» ياد مي‌كرد خارج شد و در آذر 1363، امريكا به تحريم سياسي عراق خاتمه داد و روابط سياسي با اين كشور را برقرار كرد. امريكايي‌ها در موارد متعددي هماهنگ با صدام و به طور مستقيم وارد جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران شدند. حمله به پايانه‌ها و چاه‌هاي نفتي ايران در خليج فارس و ساقط كردن هواپيماي مسافري ايرباس ايران بر فراز اين منطقه و كشتار 300 مسافر و خدمه آن، دو نمونه از اين حملات بود. اين حوادث در حالي رخ مي‌داد كه ايران مورد تحريم تسليحاتي قرار داشت و اين تحريم با شدت اعمال مي‌شد. «كاسپارواين برگر» ـ وزير دفاع وقت امريكا ـ راجع به تصويب قطعنامه تحريم تسليحاتي ايران با صراحت گفته بود:
«... در صورتي كه قطعنامه تحريم تسليحاتي اجرا شود، ريشه توانايي ايران براي ادامه جنگ به سرعت خشك مي‌شود و در واقع ريشه موجوديت ايران نيز به صورت يك ملت به خشكي مي‌گرايد... 6»
شوراي همكاري خليج فارس كه در 1359 ش. به بهانه همكاري‌هاي اقتصادي، سياسي و نظامي 6 كشور عضو ـ امارات متحده عربي، بحرين، قطر، كويت، عربستان سعودي و عمان ـ به وجود آمد، عملاً كانوني براي گردآوري دلارهاي نفتي منطقه و انتقال آن به بغداد براي تقويت بنيه نظامي عراق شده بود. هنگامي كه جنگ به پايان رسيد، تنها مطالبات نقدي 6 كشور عضو اين شورا از عراق، از مرز 80 ميليارد دلار گذشته بود. اين غير از ميلياردها دلار نفتي بود كه دولتهاي منطقه به ويژه كويت و عربستان از پالايشگاهها و پايانه‌هاي خود به حساب عراق به شركتها و كمپاني‌هاي نفتي غرب فروخته بودند.
شيخ نشينهاي عرب منطقه به مدت يك دهه به مثابه دولتهاي دست نشانده بغداد عمل مي‌كردند. عراقيها دائماً از آنها متوقع بودند و براي جنگ و اقدامات نظامي خود بر سر آنان منت مي‌گذاشتند و رژيمهاي عرب نيز سپاسگزار بعثيها، دلارهاي نفتي‌شان را براي حاكمان بغداد ارسال مي‌كردند؛ همان حاكماني كه دو سال بعد از پايان جنگ تحميلي‌شان بر ايران، در حمله جديد خود به كويت و عربستان تلافي حمايتهايشان را كردند!. به همين دليل، هنگامي كه در تابستان 1369 ش.، صدام، طرح حمله گسترده به كويت را آماده مي‌كرد، كمترين بهايي براي واكنش احتمالي عربستان و ساير شيوخ شوراي همكاري قائل نبود. دولتهاي عرب حوزه خليج فارس در آن سال، در حقيقت پاداش سياست ده ساله خود را در دفاع يكجانبه از صدام دريافت كردند.
ناكامي صدام در دستيابي به اهدافش
ايمان و اعتقاد راسخ رزمندگان ايران به حقانيت انقلاب اسلامي و موج عظيم مردمي كه در قالب «بسيج» براي دفاع از كيان نظام جمهوري اسلامي ايران طي 8 سال دايماً حضور خود را در جبهه حفظ كردند، بزرگترين سرمايه انقلاب و نظام بود و مهمترين نقش را در توقف ماشين جنگي عراق بر عهده داشت.
در بررسي عوامل شكست عراق در دستيابي به اهداف اعلام شد‌ه‌اش، علاوه بر ايمان و اعتقاد رزمندگان ايراني، عوامل ديگر از قبيل نااميدي حاميان صدام از سقوط جمهوري اسلامي ، مردمي شدن جنگ و سرانجام پذيرش قطعنامه 598 از جانب ايران نيز بي تأثير نبود. نتيجه آن شد كه عراقيها 8 سال پس از شروع جنگ در همان نقطه اوليه آغاز قرار داشتند.
«خاوير پرزدكوئه‌يار» ـ دبير كل وقت سازمان ملل ـ نيز در خاتمه جنگ، با انتشار بيانيه‌اي رسماً از عراق به عنوان «شروع كننده جنگ» نام برد. اين بيانيه نيز سندي از مجموعه اسناد حقانيت جمهوري اسلامي ايران درجنگ بود. در خلال اين جنگ هيأتهاي متعدد صلح از سوي سازمان ملل، سازمان كنفرانس اسلامي، اتحاديه عرب و جنبش عدم تعهد براي ميانجي‌گيري به تهران و بغداد سفر كردند كه غالباً داوري آنها به دليل آن كه فاقد اصل بيطرفي و گاهي عاري از عدالت و صداقت بود، به نتيجه‌اي نرسيد. قطعنامه‌هاي منتشره از سوي شوراي امنيت سازمان ملل نيز به استثناي قطعنامه هفتم ـ قطعنامه598ـ كه در تير 1366 به تصويب رسيد، غالباً جانب انصاف و عدالت را رعايت نكرده بود.
قطعنامه 598 نيز عاري از اشكال نبود اما نسبت به ساير قطعنامه‌هاي منتشره، مواضع بيطرفانه‌تري داشت و جمهوري اسلامي ايران عليرغم بي‌ميلي اوليه سرانجام در تير 1367 آن را رسماً پذيرفت. روز 29 مرداد 1367 از سوي سازمان ملل آتش بس اعلام شد و به تدريج آتش جنگ در جبهه‌ها خاموش گرديد. با اين همه هنوز اكثر بندهاي قطعنامه 598 اجرا نشده است.
قسمتي از پيام امام خميني(ره) راجع به قطعنامه 598 و شرايط سياسي آن روز چنين است:
... من با توجه به نظر تمام كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور كه به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي‌دانم و خدا مي‌داند كه اگر نبود انگيزه‌اي كه همه‌ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي‌بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود...
... خوشا به حال شما ملت، خوشا به حال شما زنان و مردان، خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانواده‌هاي معظم شهدا و بدا به حال من كه هنوز مانده‌ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سركشيده‌ام و در برابر عظمت و فداكاري اين ملت بزرگ احساس شرمساري مي‌كنم، و بدا به حال آنان كه در اين قافله نبودند، بدا به حال آنهائي كه از كنار اين معركه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظيم الهي تا به حال ساكت، بي تفاوت و يا انتقاد كننده و پرخاشگر گذشتند.7
به اين ترتيب جنگي كه در 31 شهريور 1359 توسط همة ظالمان جهان و به دست صدام بعثي به جمهوري اسلامي ايران تحميل شد، بدون دستيابي آنان به اهدافشان، در تابستان 1367 ش. به پايان رسيد.
پي‌نويس:
1 ـ تحليلي بر جنگ تحميلي عراق عليه ايران؛ انتشارات وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران.
2 ـ همان.
3 ـ‌ روزنامه جمهوري اسلامي؛ 31 شهريور، دوم و سوم مهر 1370ش؛ «صادر كنندگان مرگ».
4 ـ‌ همان.
5 ـ‌ گزارش آماري مؤسسه بين‌المللي صلح استكهلم ؛ 1989 م.
6 ـ فرآيند جنگ تحميلي؛ اداره كل پژوهش معاونت سياسي صدا و سيما.
7ـ صحيفه نور؛ جلد 20 ؛ ص 239.

معبر
علي سعادت | 16:35 - 10 آبان 1389برچسب:جنگ تحميلي عراق عليه ايران,
+ |
زیر هجده ساله ها برند...

* داشتیم زخمی ها و شهدا را جمع می کردیم. یکی رفت جنازه ی برادر حاجی را بردارد . آقا مهدی وقتی دید، نگذاشت . گفت « برو به مجروح ها برس» خودش داشت خون صورت یکی از مجروح ها را با دست پاک می کرد.

 * گفتند « زیر هجده ساله ها برند پرسنلی برگیه تسویه بگیرند.» برگه ها دستمان بود. زار می زدیم التماس می کردیم بگذاردند برویم پیشش. سر به سرمان گذاشت. گفت « بفرمایید خرابکارا!  تخریب چی هر جا بره ، حتما واسه ی خراب کاریه .» رفیقم با گریه گفت« قد شما که از ما هم کوتاه تره .» خنده ای کرد، گفت « برگردید برید سر گردان خودتون.

 * سرش را پایین انداخت و گفت « سه ماه منتظر مونده اید واسه ی همچین روزی . چی بگم ؟ شرمنده ام ! عملیات لو رفته . آب انداخته اند توی منطقه » همه توی میدان صبحگاه داشتند گریه می کردند، او هم مثل بقیه .

 * همه داشتند سوار قایق می شدند. می خواستیم برویم عملیات. یکی از بچه ها ، چند ماهی دست کوموله ها اسیر بود. هنوز جای شکنجه روی بدنش بود. وقتی سوار شد، داد زد « پدر شون رو در می آریم. انتقام می گیریم.» تا شنید گفت « تو نمی خواد بیای. ما واسه ی انتقام جایی نمی ریم.»

 * شب آخر از خستگی رو پا بند نبودیم. قرار شد چند ساعت من بخوابم، چند ساعت او. نوبت خواب او بود. بیرون سنگر داشتم کارهایم را می کردم که بچه ها آمدند سراغش را گرفتند. رفته بودند توی سنگر پیدایش نکرده بودند. هرچه گشتیم نبود. از خط تماس گرفت. گفت« کار خاکریز تمومه.» یک تکه از خاکریز باز بود؛ قبلش هرکه رفته بود، نتوانسته بود درستش کند.

 * اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم بر می گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد. این طور راه رفتن توی آن جاده ، آن هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی.جلوی ماشین راگرفتم. راننده آقا مهدی بود. بهش گفتم « چرا این جوری می ری؟ می زننت ها .» گفت « می خوام به بچه ها روحیه بدم. عراقی ها رو هم بترسونم. می خوام یه کاری کنم او نا فکر کنن نیروهامون خیلی زیاده.


معبر
علي سعادت | 16:21 - 10 آبان 1389برچسب:زیر هجده ساله ها عملیات خیبر,
+ |
نماز مشكوك

قرار شد برای تصرف فاو، قبل از عملیات والفجر هشت، جاده‌ی «اروند كنار» بهسازی شود و جاده‌های آنتنی برای تردد كامیون‌ها و وسایل نقلیه‌ی سنگین مهندسی (لودر و بولدزر) كشیده شود. برای این كه ماشین‌ها از تیررس دشمن در امان باشند، نیاز بود در كناره‌ی اروند، دیواره‌ای احداث شود و چون جاده‌ای نبود و منطقه هم به خاطر نهرهای متعدد و آبیاری درختان و جزر و مد، باتلاقی بود، ناچار كامیون‌ها می‌بایست خاك را روی همین جاده كه در عرض اورند رود بود می ریختند و بچه‌ها خاك را داخل كیسه می‌ریختند و روی كتفشان به جلو حمل می كردند. از هر گردان چند نفر نیروی داوطلب مطمئن كه فكر مرخصی رفتن نداشتند نیاز بود. از گردان ما هم چند نفر برای این كار انتخاب شدند.

یك روز برای سركشی از پیشرفت كار وارد منطقه شدم. با تعجب دیدم بچه‌هایی كه عمدتاً برای قرار گرفتن در صف اول نماز جماعت از هم سبقت می گرفتند هر كدام به تنهایی زیر یك نخل نماز می‌خوانند و رغبتی به نماز جماعت نشان نمی‌دهند، برایم خیلی جای سوال بود كه چرا به این شكل عمل می‌كنند. كنجكاوی‌ام گل كرد. یكی از آن‌ها را تعقیب كردم. دیدم از بس گونی خاك را روی شانه‌هایش حمل كرد، شانه‌هایش زخمی و خونین شده است. همه، وضعشان به همین شكل بود، هیچ كدام هم نمی خواستند دیگری متوجه حال‌شان شود. تنهایی پشت نخل‌ها می‌رفتند و لباس‌هایشان را عوض می‌كردند و نماز می‌خواندند. یكی از این بچه‌ها، آقا سجاد بود. یك جوان خوش سیما كه به خاطر همین سجده‌های طولانی كه گاهی نیم ساعت طول می‌كشید، بچه‌ها اسمش را آقا سجاد گذاشته بودند. یكی از شب‌ها كه بچه ها داشتند گونی‌های خاك را حمل می‌كردند، خمپاره‌ای از طرف دشمن شلیك شد و یكی از تركش‌ها به آقا سجاد اصابت كرد. بچه‌ها در طول راه در آن تاریكی، وقتی از كنارش رد می‌شدند، فكر می كردند یكی از بچه‌ها خسته شده و دارد استراحت می‌كند. بعد از مدتی متوجه شدند آقا سجاد نیست. زیر گونی خاك را نگاه كردند، دیدند آقا سجاد به حالت سجده روحش به آسمان پركشیده است.


معبر
علي سعادت | 16:21 - 10 آبان 1389برچسب:نماز فاو عملیات والفجر هشت,
+ |
پاهاتو جمع‌ كن‌ من‌ هم‌ بنشینم

هوا تاریك‌ بود. خیلی‌ تاریك‌. از ماه‌ خبری‌ نبود. ستون‌ نیروها از کناره گلی جاده «فاو ام‌ القصر» حرکت میکردن، یه مرحله دیگه از عملیات‌والفجر 8 جریان‌ داشت‌. گاهی‌ سینه‌ خیز، گاهی‌ بدو و گاهی‌ دولا دولامی‌رفتیم‌. عباس‌ تیربارچی‌ دسته‌، پشت‌ سر من‌ دراز كشیده‌ بود. خمپاره‌ وكاتیوشاهای‌ دشمن‌، یكریز دشت‌ را گرفته‌ بودند زیر آتش‌ .

آتش‌ ته‌ قبضه شلیك‌ كاتیوشا اون دورا پیدا شد. حساب‌كار خودمان‌ را كردیم‌. جهت‌ آن‌ به‌ طرف‌ منطقه‌ ما بود. هر لحظه‌ منتظر بودیم‌كه‌ گلوله‌های‌ یكی‌ دو متری‌، یكی‌ بعد از دیگری‌  سرمان‌  بیایند پایین وجهنمی‌ از آتش‌ و انفجار ایجاد كنند. عباس‌ با دیدن‌ آتش‌ ته‌ قبضه‌ها، عجولانه‌از پشت‌ سر من‌ برخاست‌ و پرید داخل‌ سنگر كه‌ روی‌ شانة‌ جاده‌ قرار داشت‌.از هولش‌ متوجه‌ نشد چه‌ كسی‌ داخل‌ سنگر است‌ فقط‌ دید یك‌ نفر نشسته‌،سرش‌ به‌ پهلو افتاده‌ و پاهایش‌ داخل‌ چاله‌ كوچكی‌ كه‌ نام‌ سنگر داشت‌ درازشده‌ است‌. برای‌ اینكه‌ از موج‌ انفجار در امان‌ بماند، تند و تند، بدون‌ اینكه‌ به‌آن‌ شخص‌ نظری‌ بیندازد و نگاهش‌ فقط‌ به‌ جهت‌ شلیك‌ كاتیوشا بود،می‌گفت‌: «زود باش‌... زود باش‌ پاهات‌ را جمع‌ كن‌ تا من‌ بنشینم‌. الان‌ كاتیوشامی‌آید و داغونمان‌ می‌كند...»من‌ و میثم‌ كه‌ متوجه‌ قضیه‌ شده‌ بودیم‌ خنده‌ مان‌ گرفت‌. ناگهان‌ منوری‌ درهوا روشن‌ شد. با بهت‌ و تعجب‌ دید آن‌ كسی‌ كه‌ پاهایش‌ را هل‌ می‌داده‌ تاكنارش‌ بنشیند، كسی‌ نیست‌ جز جنازه‌ یك‌ سرباز عراقی‌ با كله‌ای‌ متلاشی‌شده‌ و بدنی‌ پاره‌ پاره‌. با وجودی‌ كه‌ تیربارهای‌ دشمن‌ زیر نور منور بهترمی‌دیدند و شلیك‌ می‌كردند، سراسیمه‌ از سنگر پرید بیرون‌ و آمد طرف‌ ما. تاخنده‌ من‌ و میثم‌ را دید گفت‌: «بی‌ معرفتها شما می‌دانستید و به‌ من‌ نگفتید؟»


معبر
علي سعادت | 16:21 - 10 آبان 1389برچسب:پاها بنشینم ‌ گلوله فاو ,
+ |
عجب نمازشبی شد امشب

عجب نمازشبی شد امشب

آن شب با بدنهای کوفته و تن خسته به آسایشگاه بر گشتیم و تا سر به بالش گذاشتیم از فرط خستگی به خواب عمیقی فرو رفتیم . نصفه های شب صدای برادر ابوالحسنی آسایشگاه را به لرزه در آورد یا الله برپا برپا بشمار سه بیرون به خط شید. از جا پریدم چشم هایم به شدت می سوخت پوتین هامو پام کردم و با سرعت همراه بچه های خواب آلود رفتم بیرون باور نمی کردم آن شب خشم شب داشته باشیم.

 این نهایت بی انصافی بود بچه ها از شدت خستگی تلو تلو می خوردند بزور روی پاهاشون بند می شدند بعد از به صف شدن راه افتادیم سمت اسکله چشمانم از حدقه در آمده بود حالا دیگه خواب از سرم پریده بود باور نمی کردم  در آن شب سرد بخواهند بیندازند توی آب یاد سردی به سرو صورتمام شلاغ می زد و آزارمان می داد به ساحل که رسیدیم برادر ابوالحسنی فرمان ایست داد .

ستون ها از حرکت ایستاد همه با نگاه های کنجکاو همدیگر را نگاه می کردند همهمه ای بین بچه ها پیچید و صدای برادر ابوالحسنی با صدای خروشان امواج دریاچه را در هم آمیخت برادرها پوتین هایشان را در بیاورند مور مورم شد بچه ها هر کدام بعد از چند بار این پا و آن پا کردن دست به کار شدند من هم بی میل پوتین هایم را در آوردم کف پایم که ماسه های سرد و یخی را لمس کرد بدنم رعشه گرفت صدای برادر ابوالحسنی رساتر از قبل شنیده شد خب حالا لباسهایتان را هم در بیاورید نا امید شده بودم از این که با آن وضع روحی و خستگی جسمی مجبور بودم بروم داخل آب سرد دریاچه خیلی ناراحت بودم . برادر ابوالحسنی گفت: برادرها یک بسیجی علاوه بر اینکه باید مرد جنگ باشد باید مثل مولا علی مرد عبادت و نماز شب هم باشد خداوند در قرآن می فرماید یا ایها المزمل قم الیل الا قلیلا پس بهتر است شما هم سعی کنید با وجود اینکه خسته هستید توفیق خواندن نماز شب را بدست آورید.

در ضمن شب ها قبل از خواب وضو بگیرید و با وضو بخوابید.الان هم که کنار اسکله هستید دست به کار شوید و با وضو بخوابید ما را هم دعا کنید. همهمه عجیبی بین بچه ها راه افتاد برادر ابوالحسنی این را گفت: و ما را تنها گذاشت و رفت. نسیم خوشی می وزید حالا دیگر احساس سرما نمی کردم.



معبر
علي سعادت | 16:21 - 10 آبان 1389برچسب:نماز شب جنگ,
+ |
چوب جثه ریزم رو می خوردم!!

اواخر سال 1361 بود توی دبیرستان ارشاد درس می خوندم، با بسیج پایگاه حجرابن عدی هم همکاری می کردم، پایگاه فعالی بود، آموزشهای لازم را هم دیده بودیم، شبها آموزش، پست دادن و گشت رفتن و روزها مدرسه و درس، همراه من هم مجتبی نوش آبادی بود، همسایه بغلی، با هم می رفتیم و بر می گشتیم توی یه مدرسه درس می خوندیم، عباس برادر بزرگترم هم جبهه بود، عملیات والفجر مقدماتی تمام شده بود و خبر مفقود شدن علی اکبر اسکندری بچه محل و همسایه و دوست هم سن و سالمون توی عملیات خیلی ما رو ناراحت کرده بود، تا اینکه یک شب توی بسیج اعلام کردند از طریق پایگاه حجر و مسجد امیر قراره ثبت نام کنند و تعدادی رو به جبهه اعزام کنند، عجیب هوایی شدیم و تمام فکر و ذکرمون شد ثبت نام و رفتن به جبهه، شرایط ثبت نام، رضایت نامه کتبی از پدر و مادر ،دارا بودن سن 15 سال تمام و حضور پدر برای امضای رضایت نامه، با هر بدبختی بود با خونه، یعنی اول مادرم مطرح کردم، اولش اصلاً باورش نمی شد که بخواد مخالفت کند یا موافقت و سریع مثل همیشه گفت به بابات بگو، و بعدش هم نصیحت که شما بهترین کار براتون درس خوندنه، ضمناً برادرت عباس الان جبهه است و نیازی نیست شما بخواید برید، ضمناً شما رو نمی برن، و بعد از کمی که دید موضوع جدیه و هر روز اصرار ما بیشتر میشه اونم بیشتر می گفت. تا موضوع به گوش پدرم رسید، پدری خسته و کم حرف و بسیار با جذبه، اونم با روش خودش مخالفتهاشو می گفت، مگه جبهه بچه بازیه شما اول نمازتون را بخونید بعد برید برای اسلام خدمت کنید، و یا جنگ کار نیروهای ارتشه که سالها حقوق گرفتن برای همین روزها، و خلاصه حالا بذار عباس بیاد بعد تو برو و ...

چند شبی این ماجرا ادامه داشت و هنوز موفق به گرفتن رضایت نشده بودیم، از هر حربه ای استفاده می کردیم، از مسائل اسلامی گرفته و تا مسائل عاطفی و خلاصه تهدید و ...

از اون طرف هم بعضی از بچه ها که رضایت نامه گرفته بودن و ثبت نام کرده بودن ما رو بیشتر ترغیب می کرد تا تلاش کنیم، با هر بدبختی بود رضایت گرفتیم، با اعتصاب غذا، شروع به خواندن نماز اول وقت و تعریف خاطراتی که فلانی رو نگذاشتن بره جبهه صبح دیدن توی رختخواب مرده و یا فلانی خانواده اش مخالفت کردن بره فرداش تصادف کرده و مرده و ...

حالا با خوشحالی و رضایت نامه به دست رفتیم ثبت نام توی مسجد حضرت امیر . با کمال تعجب مسئول ثبت نام گفت شرمنده شما سن و سالت کمه و ما نمی توانیم اسمتو بنویسیم، خیلی حالمون گرفته شد و شروع کردیم به التماس و خواهش .هر کاری کردیم نشد، انگاری یارو پاشو کرده بود توی یه کفش و اصلاً حرفمون هم گوش نمی داد، مجتبی شرایط بهتری داشت هم هیکلش بزرگتر بود و هم یکبار اعزام شده بود منطقه اما با رفتن من به خاطر کوچک بودن جثه ام مخالف بودن. حتی متولدین سال 1346 رو هم دیدم که ثبت نام کردن ولی طرف هیکلی بود، غم دنیا روی دلم نشسته بود و نمی دونستم چکار کنم، کار به جایی رسیده بود که بعد از نماز مغرب ساعتها التماس می کردم و چونه می زدم اما کارساز نبود دیگه داشت زمان اعزام نزدیک می شد، اون موقع من 16 سال داشتم، یک شب به اعزام نیروها نمی دونم چی شد، فقط دیدم بعد از کمی التماس و با چاشنی گریه اسم من هم در لیست رزمندگان اعزامی ثبت شد، و قرار شد پدر و مادرم حضوری رضایت خودشون را اعلام کنند، که نیازی هم به اون نشد.

معبر
علي سعادت | 16:21 - 10 آبان 1389برچسب:جثه ریز بسیج پایگاه ,
+ |
اللهم الرزقنا توفیق الپارتی

اللهم الرزقنا توفیق الپارتی

وقتى آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن- هیكل تداركاتى- را مى كرد و غذایشان را یك كم چربتر مى كشید، یا میوه درشت ترى برایشان مى گذاشت، هر كس این صحنه را مى دید، به تنهایى یا دسته جمعى و با صداى بلند و شمرده شمرده شروع مى كردند به گفتن: «اللهم الرزقنا توفیق الپارتى فى الدنیا و الاخره!» یعنى دارید پارتى بازى مى كنید حواستان جمع باشد.

اى كه دستت مى رسد كارى بكن 

گاهى مى شد آه در بساط نداشتیم، حتى قند براى چاى خوردن، شب پنیر، صبح پنیر، و ظهر هم خرما. صداى همه در آمده بود. دیگر حرفى نبود كه نثار شهردار و تداركاتچى نكنند. آنها هم در چنین شرایطى لام تا كام نمى گفتند، كه هوا پس بود. طبع شعر همه كه اندرون از طعام خالى داشتند گل كرده بود، از جمله ما: «اى كه دستت مى رسد كارى بكن.» و شهردار كه در حاضر جوابى چیزى از بقیه كم و كثر نداشت مى گفت: «دستم مى رسد جانم و لیكن نیست كار، چه كنم كف دست كه مو ندارد مو چین بنداز، اگر خودم را مى خورید بار بگذارم.»

معبر
علي سعادت | 16:4 - 10 آبان 1389برچسب:اللهم الرزقنا توفیق الپارتی,
+ |
به عشق حاج حسین خرازی

به عشق حاج حسین خرازی

بسم رب الشهید

این آخرین فرمان بود.

-جمعه هشتم اسفند ماه 1365

-  پلک های حسین خرازی چند لحظه ای بی خوابی شب های قبل را تسکین داده است که پیام یکی از گردان های مستقر در خط مقدم او را از خود بی خود می کند.

- به ما غذا نرسیده است.

چند دقیقه بعد مشخص می شود که در یک ساعت گذشته دو ماشین غذا رفته است و هر دو در مسیر رسیدن به خط منهدم شده اند و ماشین سوم  در راه است.

حسین از سنگر خارج می شود ، آتش سنگین است .

- حاجی شما در سنگر بمانید . ما راننده را می آوریم تا توجیه بشه.

اما او نگران ماشین سوم است و حاضر به رفتن داخل سنگر نیست . بالاخره راننده که پیرمرد با صفایی است از راه می رسد . حاجی او را در آغوش می کشد و یکدیگر را می بوسند .

- مسیر پر از آتیشه ، اگه نمی تونی و می ترسی خودم راننده بشم.

- حاج آقا می برم . خیال شما راحت باشه.

ناگهان انفجاری زمین و زمان را به آتش می کشد و حسین خرازی .....!

 

***    مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای می فرمایند : 

"شهید خرازی به رفقایش گفته بود من اهمیت نمی دهم درباره ماها چه می گویند . من می خواهم دل ولایت را راضی کنم."

علمدار سپاه عشق را نازم که با همت

کند بی دست در میدان مردی، رایت افرازی

بنازم پاسداری را که با نور ابالفضلی

                          کند ایثار ، دست و جان وسر ، مانند " خرازی "

معبر
علي سعادت | 15:58 - 10 آبان 1389برچسب:حاج حسین خرازی,
+ |
شهید باکری به روایت همسرش

سرکار خانم «صفیه مدرسی» همسر شهید روایتی خواندنی از ویژگی های اخلاقی و سیره آن شهید ، سوابق فرمانده نام آور لشگر عاشورا با بزرگانی چون حضرت آیت الله خامنه ای و شهید آیت الله مدنی و نیز تقید او به اطاعت از ولایت و ولایتمداری ارائه كرد که متن کامل آن از نظر خوانندگان می گذرد.

بسمه تعالی
با سلام و درود و عرض ارادت به محضر امام عصر (عج) و با درود بر روح امام راحل (ره) و ارواح پاک و طیبه شهدای اسلام
محفل، محفل شهدا و یاد سربازان و یاران اباعبدالله است و سخن گفتن از آنان کاری بس مشکل و با گواه بر اینکه هیچ واژه و قلمی و زبانی توان طرح عظمت روح بلند ایثار و عظمت آنان را ندارد، بجا دیدم چند ویژگی که در مجال این برنامه است برای عزیزان بازگو کنم باشد که با پندگیری از آنان یاد و خاطره عزیزان سفر کرده را گرامی بداریم.
من آقا مهدی را در اولین ملاقات فردی متواضع و آرام و فردی با ایمان و اراده محکم و راسخ که با آگاهی پا در میدانی گذاشته که جز با نثار جانش و رسیدن به قله‌های کمال هدف دیگری ندارد،دیدم. چهره معصوم و صحبت‌های دلنشین او مرا مجذوب خود کرد. فردی ساده زیست و وارسته از تمامی وابستگی‌های دنیا، مدیری که در سمت شهردار ارومیه بی‌نام و نشان جار‌و برمی‌داشت و مثل کارگر کوچه و خیابان‌ها را جارو می‌کرد. سر سفره آنها می‌نشست با آنها غذا می‌خورد،‌لباسش، زندگی‌اش همرنگ آنها بود. درد و رنج آنها را از نزدیک لمس می‌کرد و برای رفع مشکلات آنها شبانه‌روز خواب نداشت. با مستضعف‌ترین اهل فامیل رفت و آمد می‌کرد و به دستور و سفارش امام برای مقابله با دشمن و جنگ تحمیلی و حضور در جبهه‌ها آرام و قرار نداشت و به راحتی صندلی شهرداری را رها کرد و راهی جبهه شد و هیچ‌گاه برای به دست آوردن صندلی ریاست دروغ نگفت و تهمت نزد و تا آخر در کنار مردم و با مردم و بسیجیان ماند.
فردی خداترس و مقید در حفظ بیت‌المال که حتی حاضر نبود سهم نانش را به خانه بیاورد، در کوره‌های حوادث و فراز و نشیب زندگی فردی صبور و آرام بود. وابسته به هیچ گروه و حزبی نبود، بر خلاف خیلی از روشنفکران که یا روحانیت را قبول نداشتند یا ارتباط نداشتند، احترام خاصی به علما و روحانیت می‌گذاشت و مدام برای رهنمود گرفتن با آنها در ارتباط بود.
بعد از یکی از عملیات‌ها برای دیدار خانواده به ارومیه رفتیم، ایشان که مقید به نماز اول وقت و نمازجماعت بودند با پدرم به مسجد رفتند، بعد از برگشتن گفتم مهدی تجدید وضو کن و نمازت را دوباره بخوان، نمازت اشکال دارد. با لحن خاصی گفت چرا؟ گفتم این آقا اوایل انقلاب در راهپیمایی شرکت نمی‌کرد. جلوی من ایستاد، گفت خانم این تفکر تو اشکال دارد ما تحصیلکرده‌های دانشگاهی‌ تا دیروز ابتدایی‌ترین مسأله شرعی خود را بلد نبودیم، آن وقت اینها از 13 سالگی در حوزه، علوم دینی می‌خواندند. من از گفتن حرفم پشیمان و شرمنده شدم.
یتیم‌نوازی و دست‌ نوازشگر و پدرانه او بر سر بچه‌های پرورشگاه ارومیه حاکی از دل مهربان و رئوف او بود. خشم و نفرتش نسبت به دشمنان که مصداق بارز آیه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بود. کارهایش بی‌ریا و بی‌نام و بی‌ادعا بود تا جایی که یکبار هم کلمه «من» از او نشنیدم. همسری مهربان و شوخ طبخ بوداما دور از خانه که به خاطر اسلام و انقلاب و تلاش‌ها و فداکاری‌های شبانه‌روزی‌اش حسرت چند روز متوالی بر سر یک سفره نشستن با خانواده را به دل گذاشت. نمازها و اشک‌های نیمه‌شبش با تنی خسته مرا شرمنده می‌کرد. سخنان، رفتار، حرکات و منش او آرامش‌بخش دل بسیجیان بود.
عمویی مهربان که بچه‌های برادر را پدری می‌کرد. کتاب خاطرات را ورق می‌زنیم؛ برگی دیگر از زندگی او و یک ویژگی برجسته و ممتاز که او را از سایر دوستان متمایز می‌کند و تمامی ویژگی‌‌های دیگر او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد بازگو می‌کنم.
یک نوع اعتقاد، یک نوع نگرش و تفکری که تمامی جهت‌گیری‌های او به آن ختم می‌شد و تا لحظه شهادت هیچ عامل و حرکت و نیرویی نتوانست- چه در دانشگاه و چه در حوادث اوایل انقلاب- حتی یک روز و یک لحظه هم او را از این اعتقاد منحرف یا به شک بیندازد و همراه خود ببرد. اعتقاد به ولایت فقیه جزو اصول و مبانی اعتقادی او بود و فرامین آن را یک امر تعبدی و واجب‌الاجرا می‌دانست. او این تفکر و اعتقاد را اول لطف خدا و بعد مدیون و مرهون ارتباطی می‌دانست که از قبل از انقلاب با علمای بزرگ و مبارزی از جمله شهیدمدنی و آیت‌الله خامنه‌ای که نهضت را هدایت و جوانان را ارشاد می‌کردند، داشت و کسی در چارچوب دوستی او مشروعیت داشت که ولایتمدار باشد.
اصلاً چرا من بگویم، از زبان خودش بشنویم.
سرم را بی‌اختیار چرخاندم و به عکسش خیره شدم. هر بار این عکسش را می‌بینم دلم به درد می‌آید. جوانی با بدن نحیف و لاغر و تنی خسته و سر و صورتی پر از خاک، چشمانی پرخون حاکی از بی‌خوابی چند شبانه‌روز که از فرط خستگی به یک پیرمرد شبیه شده بود. به شوخی گفتم: مهدی شما خسته شدید، مدتی هم آنهایی که نیامدند بیایند جبهه.
گفتی: امام فرموده حضور در جبهه از اهم واجبات است. گفتنی: نیروی رسمی وزارت نیرو هستم. نامه آمده تکلیفم را روشن کنم.
گفتم: برو وزارت نیرو.
گفتی: امام و بسیجیان را تنها نمی‌گذارم.
گفتم: مهدی با فلانی چرا سنگین برخورد می‌کنی، تحویل نمی‌گیری؟
گفتی: امام را و ولایت را قبول ندارد.
قرارگاه به شهید احمد کاظمی متوسل می‌شود تا واسطه شود و مهدی از منطقه برگردد. مهدی با دلی آرام و مطمئن به احمد می‌گوید: اینجا حال و هوای دیگری دارد اگر تو بیایی همیشه با هم خواهیم بود. من بسیجیان را تنها نمی‌گذارم، من به سفارش امام اینجا می‌مانم.
آری ای عزیزان، اخلاص و صداقت در عمل و عشق به امام موتور وجودش بود و این عشق و علاقه قطب نمای زندگی او و اطاعت از فرامین او را یک امر تعبدی و در تمامی مراحل و محورهای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی خود لازم الاجرا می‌دانست و معتقد بود و سخنان او را خوب گوش می‌کرد. می‌نوشت روی دیوار می‌زد و نصب العین خود قرار می‌داد.
برادران و خواهران عزیز، این پیام شهدای ما، ملت ما و خانواده‌ شهدای ماست. تنها راه سعادت و خوشبختی و عزت، اسلام است و ولایت است و وحدت و خون سرخ شهدا و عینیت بخشیدن به این واژه‌ها و حمایت از اسلام و انقلاب و نظام و ولایت رمز پیروزی‌ماست و حفظ وحدت رمز عزت و اقتدار و سربلندی و ماندگاری اسلام و مسلمین و کشور عزیزمان.
ای خدای مهربان، بر شهیدان ما رحمت فرست،
انقلاب را از شر اشرار و مکرمکاران و توطئه‌چینان و استکبار جهانی محفوظ بدار،
به خدمتگزاران صدیق انقلاب توفیق عطا بفرما،
و رهبر معظم انقلاب را از همه بلیات مصون و محفوظ بگردان.
ای خدای مهربان، در مقابل فتنه‌ها و بلیات زندگی سرافرازی و سربلندی و توفیق عمل به وصیت شهدا و امام را به همه ما عطا بفرما.
والسلام علیکم و رحمه‌‌الله

معبر
علي سعادت | 15:50 - 10 آبان 1389برچسب:شهید باکری روایت همسرش,
+ |
سفرنامه عشق

سفرنامه عشق 

فکه؛...آسمانی روی زمین...انگار قطعه ای از بهشت را کنده اند و صله داده اند زمین...


فکه؛...شن زار عطش آفرین سال های جنگ و دشت سرسبز سال های پس از جنگ


فکه؛...چقدر زمینت به آسمان خدا نزدیک است،گوئی قدم گذاشتن در آغوشت مرادف است با پشت
سر گذاشتن دنیایی سرشار از نداشتن ها،دویدن ها و نرسیدن ها...


دوستم حسی داشت که بی قرارش می کرد،گوئی می دید مردان بی ادعایت را،تپه به تپه،دشت به
دشت،زیر درختان سایه گستر صحرا....
فکه؛...آسمان مدیون توست...

شلمچه


اروند رود؛...رودی که انگار ماتم زده ی حادثه ایست...انگار شرمسار است از مردان مردی که برد و هرگز

نیاورد...انگار جاریست با مروارید شور چشمانش...انگار در دل بی قرارش داستان هاست...


اروند رود؛...آرام گرفته ای سال هاست!؟یافتی آخر آرام جانت را و چه خوب امانت داری می کنی!

در دلت چه داستان هاست؟!چه پنهان کرده ای در خویش که دیگر نمی خروشی؟!اروند چه می کنی با ساحل سرزمینی که گرفته اند مردان سرزمینم را...



پادگان دو کوهه؛...روز اول که قدم گذاشتم بر سینه محوطه صبحگاهت نفهمیدم پاهای خسته ام را در جای پای که گذاشتم؟!ابراهیم همت؟!حاج احمد متوسلیان؟!حسین خرازی ؟!یا کدامیک یک از ستارگان گمنام آسمان جنگ؟!...


دو کوهه؛روز آخر که آمدم دیگر پاهایم رمق نداشت قدم گذارم در صبحگاهت...

سحرگاهان که طنین الله اکبر آسمانی کرد آسمانت را و می پیچید نوایش در کوچه پس کوچه های خاطره هایت،گوئی دستم را گرفتی و چه صلاتی بود صلاﺓ صبح آن روز...دوکوهه چه داستان ها داری،غبطه می خورم تو را...چه کسانی را دیدی؟!با چه مردانی هم نشین بودی؟!سینه ی خاکی ات قدمگاه چه قدسیانی بود؟!


دو کوهه....کاش جای تو بودم...کاش!



شلمچه؛...سال ها شنیده بودم...از غربتت،از خاک های خونینت،از سیم خاردارهای چنگ زده به جان

مردانت،از خورشیدی هائی که به پای خورشید های سرزمینم بند می زد و می درخشاند جانشان را...


شلمچه؛...چه سری ست در غروب هایت؟!این چه هوائی ست که به سرم می زند؟!

این چه نسیمی ست که می پیچد در سینه ام؟!این چه فریادی ست که می کوبد در قفس حنجره ام؟!


شلمچه؛...چقدر نزدیکی به سرزمینی که دلتنگ دیدارش هستم...این عطر چیست که می رسد از
دشت ...چه قرابتی داری با مولای غریبم...پشت سیم خاردار ها،از دشت گل های مین که می گذری

فاصله ای نیست تا سرزمین حسین(ع)!و چه سوخت سینه ام آن هنگام که سلام بی قرارم را روانه آستانش کردم...شلمچه چه ها دیده ای و چه صبری داری که این چنین خاموشی...

کجایند مردان بی ادعا؟؟!!


طلائیه؛...چگونه توصیفت کنم آن گاه که نامت بهترین معرف توست...طلائیه می بوسم خاکت را...

چه ها دیدی آن روزها!!چه شد همتت؟!کجایند باکری هایت؟!طلائیه عشق را چگونه هجی کردی وقتی آموزگارانت اینان بودند؟!


کجایند مردانی که سکوی پروازشان شدی؟!می ترسم طلائیه...می ترسم قدم گذارم بر خاکت...

می ترسم قدم های تاریکم را بر یکی از هزاران چشم روشن خفته در دلت بگذارم...

می لرزد پاهایم...چگونه عبور کنم از سه راهی شهادت مردان مردت؟!چه سعادتی داشتی که در آغوش می گرفتی این مردان بی تاب سفر را...


داستان سه راهی شهادتت آتش می زند وجود هر آدمی را.می گویند آنقدر در آغوشت شهید می افتاده
 که دیگر فرصت عقب کشیدن آن ها نبوده است.رزمندگان به ناچار از روی اجساد مطهر آنان عبور می کرده اند...بی خود نیست که شدی سه راهی شهادت!


یکی از افرادی که از گروه تفحص بودند و همراه ما آمده بود،می گفت مادری بود که بسیار بی تابی
 می کرد.خود را رسانده بود به طلائیه...گریه می کرد و می گفت آمده ام پسرم را ببرم...افراد گروه هر چه تلاش کردند آن مادر را از منطقه خطر دور کنند،نمی توانستند.بعد از چند روز فرزند او پیدا شد.

خودش او را کفن کرد و در آغوش کشید و به تهران آورد و در بهشت زهرا(س) به خاک سپرد.

بعد از چند روز که همه انتظار دیدن خوشحالی و آرام شدن مادر شهید را داشتند،بی تابی او را

دیدند.سوال شد.گفت:خواب پسرم را دیدم.گریه می کرد و گلایه می نمود که چرا از طلائیه بیرونم آوردی؟!

آنجا هر شب خانمی می آمد قد خمیده کنار شهدا...مادر چرا از طلائیه بیرونم آوردی؟!!!

 

 

واقعا طلائیه چه طلائیه...



و هویزه؛...بهشتی در میان صحرا....نمی دانم چه قرابتی است میان تو و قدمگاه امام رضا(ع) که تا قدم

 در تو گذاشتم هوای آن جا به سرم زد...چقدر آسمانی است آستان تو...چقدر تفاوت کرده ای تا امروز!

می گویند آن روزها در همان دوران شهادت سید محمد حسین علم الهدی آن جا همه خاک بود،دشت!

بر سر قبر هر کدام از شهدا پوتینی بود،قمقمه ای بود تا قبرها معلوم باشد اما امروز ...کجاست

علم الهدی و رفقایش تا ببینند امروز اینجا بهشت است.هویزه است با درختان سر به فلک کشیده اش،لحظه به لحظه،گام به گام،مکان به مکان می دیدم علم الهدی را گوئی...

 

و امروز تنها پرده کوچکی از هزاران پرده حکایت تلخ و شیرین دفاع مقدس برایم

 کنار رفت...چقدر احساس دین می کنم،چقدر خاک این سرزمین برایم عزیز است و چقدر ما

در حق خودمان،دینمان،سرزمینمان و شهدا اجحاف کرده ایم!!!

شهدا شرمنده ایم...

معبر
علي سعادت | 15:35 - 10 آبان 1389برچسب:سفر نامه فکه طلائیه اروند هویزه,
+ |
پیام وزیر آموزش و پرورش به دومین یادواره ی شهدای فرهنگی استان کرمان

دکتر حمیدرضا حاجی بابایی وزیر محترم آموزش و پرورش دولت دهم، به مناسبت برگزاری دومین یادواره ی شهدای فرهنگی استان کرمان، پیامی صادركرد.
 
 
 به گزارش مركز اطلاع رساني و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش ، متن پیام دكتر حاجي بابايي بدین شرح است
 
 «بسـم رب الشـهداء و الصـديقـين»
 
 ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل اللـه امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون (آل عمران 169)
 
 با سلام و درود به روح پرفتوح شهيدان والامقام اسلام و انقلاب اسلامي که سر ارادت بر آستان حضرت ربوبيت ساييدند و در بزم وصال، با شور و شوق و شعور شهد نوشين شهادت را چشيدند و با "نفسی مطمئنه" به مقام " راضية مرضیه " حق تعالي رسیدند. به ويژه شهداي عزيز فرهنگي فرهيخته که معرفت همراه با بصيرت و عمل به هنگام را براي تاريخ ايران اسلامي، آموزه هاي درس شجاعت، ايثار، مقاومت و جهاد را جهت تبلور و تحقق عزت، اقتدار و هويت در عرصه ي حيات بشري در جهان عالمانه، عاقلانه، عاملانه و جاودانه به يادگار گذاشتند.
 
 شهدا مفسرين حقيقي آيه هاي الهي در سنگرهاي علمي، معرفتي، جهاد و معنويت و تبلور عيني از آيه ي «و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه» بوده اند تا پرچم توحيد وعدالت را از صراط مستقيم نبوت، امامت و ولايت تا فراز کعبه به دست صاحب اصلي اش حضرت مهدي موعود موجود(عج) بسپارند.
 
 رسالت ما در اين برهه از زمان پيروي از ولايت فقيه که بدون شک يکي از فرازهاي مهم و مؤکد وصيت نامه ي شهدا بوده است، ايران اسلامي با گذر از فراز و نشيب هاي متعدد و با درايت، فرزانگي و راهبري مقام معظم رهبري، هدايت کشتي انقلاب اسلامي اين يادگار جاودانه معمار کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) را در جهان پرتلاطم و امواج سهمگين و گسترده ي تهاجم فرهنگي و ايجاد فضاهاي غبارآلود فتنه و نفاق به ساحل نجات بشريت و عدالت محوري به پيش مي برد. که تمسک به ولايت حلقه ي ارتباط و صراط مستقيم وصول به ربوبيت از نبوت تا مهدويت است.
 
 ما به مصداق فرمايشات مقام معظم رهبري که فرمودند :« نام شهيدان سرافراز را زنده کنيد، آن کساني که عزيزترين و گرانقيمت ترين سرمايه خود را ايثار کردند»، جامه عمل بپوشانيم با ارج نهادن به مقام شامخ شهدای فرهنگی استان پهناورکرمان که شهيدان ارزشمندی از جمله شهيد باهنر ، شهيد ايرانمنش و 218 شهيد فرهنگی را تقديم انقلاب و ميهن عزيز اسلامی نموده است، صبر و استقامت خانواده معظم شهدای گرانقدر فرهنگی را ارج مي نهيم و بر تربت پاک شهيدانشان بوسه می زنيم که عزت و سرافرازی ايران عزيز در گرو پاسداری از خون اين معلمان مدرسه ی عشق و آزادگی است .
 
 در پايان با تقدير و تشکر از برگزارکنندگان دومين يادواره ي شهداي فرهنگي آن استان و با اهداي صميمانه ترين درود و تحيت به خانواده ي معظم شهدا و فرزندان شهدا، به ويژه فرزندان فرهنگي آنان، از خداوند سبحان مسئلت می نمايم روح آن سدره نشينان رضوان الهی را از ما راضی و خشنود و ما را
 
 در ظل توجهات حضرت ولی عصر(عج) جزء رهپويان آن راست قامـتان هميشه ي تاريخ قرار دهد.
 
 حميدرضا حاجی بابايي
 
 وزیر آموزش و پرورش
 

معبر
علي سعادت | 15:26 - 10 آبان 1389برچسب:پیام وزیر شهدای فرهنگی کرمان,
+ |
همايش بزرگداشت سپيده کاشاني در اصفهان برگزار مي شود

 

به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان اصفهان همايش بزرگداشت سپيده کاشاني برگزار مي شود.

به گزارش روابط عمومي اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان اصفهان همايش بزرگداشت سپيده کاشاني به منظور تجليل از شخصيت بانو سپيده کاشاني) سخن سراي نامدار معاصر ،از قافله سالاران شهر حماسه و پايداري که با خلق آثار ادبي فراوان نقش مهمي در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت داشته است برگزار مي شود. اين همايش داراي دو بخش شعر و پژوهش هاي ادبي مي باشد و پژوهشگران،شاعران،فرهيختگان و فرهنگ دوستان مي توانند در اين دو بخش خود را ارسال نمايند.

آخرين مهلت ارسال آثار تا پايان وقت اداري 30 آذرماه مي باشد ودبيرخانه همايش واقع در اصفهان خيابان آبشار دوم ،بعد از پل غدير اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامي ،دبيرخانه آثار و مفاخر فرهنگي استان اصفهان مي باشد.

همايش بزرگداشت سپيده کاشاني به همت استانداري اصفهان ،ستاد هماهنگي و نظارت بر کانون هاي فرهنگي هنري مساجد کشور ،انجمن آثار و مفاخر فرهنگي کشور،اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان اصفهان ،فرمانداري ويژه کاشان و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي کاشان برگزار مي شود.

معبر
علي سعادت | 15:25 - 10 آبان 1389برچسب:همايش سپيده کاشاني اصفهان,
+ |
يادواره شهيدان «فهميده و محمدی» در شلمچه برگزار شد

در حماسه حضور دانش‌آموزان بسيجی خوزستان در شلمچه، از مقام شامخ «حسين فهميده و بهنام محمدی» تجليل شد.

به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) در خرمشهر، مراسم روز بسيج دانش‌آموزی با حماسه حضور دانش‌آموزان بسيجی استان خوزستان در مشهد شهدای شلمچه و در كنار مزار شهدای گمنام عمليات پيروزمند كربلای پنج برگزار شد.

 

دانش‌آموزان بسيجی استان خوزستان ضمن بزرگداشت ياد و خاطره 36 هزار شهيد دانش‌آموز حماسه دفاع مقدس از حماسه سربلندی شهيدان «محمدحسين فهميده و بهنام محمدی» در 45 وز مقاومت خونين‌شهر تجليل به عمل آمد و دانش‌آموزان با اقامه نماز با آرمان‌های شهدای دفاع مقدس به ويژه نوجوانان و دانش‌آموزان شهيد تجديدپيمان كردند.


اين حماسه حضور در مقابل مسجد جامع خرمشهر كانون مدافعان اين شهر نيز برگزار شد و دانش‌آموزان بسيجی از نزديك با حماسه خونين‌شهر آشنا شدند.

 

همچنين كاروان راهيان نور دانشجويان پسر دانشگاه‌های ساری با حضور در مناطق عملياتی هشت سال دفاع مقدس استان خوزستان با آرمان‌های شهيدان حماسه دفاع مقدس تجديد پيمان كردند.

 

يادآور می‌شود، گروهی از دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد آبادان و يك كاروان مردمی از شهرستان ماهشهر نيز با حضور در يادمان شهدای شلمچه مزار شهيدان گمنام دشت خونين‌شهر شلمچه را عطرافشانی كردند.


معبر
علي سعادت | 15:18 - 10 آبان 1389برچسب:يادواره «فهميده و محمدی» شلمچه,
+ |
پايگاه اطلاع‌رسانی «گنج جنگ» توسط نشريه صنايع هوايی راه‌اندازی شد

پايگاه اطلاع‌رسانی «گنج جنگ» با محوريت موضوع رشادت‌های خلبانان نيروی هوايی و هوانيروز ارتش جمهوری اسلامی ايران در حماسه دفاع مقدس توسط مجله علمی صنايع هوايی راه‌اندازی شد.

  نشريه علمی صنايع هوايی وابسته به سازمان صنايع هوايی وزارت دفاع و پشتيبانی نيروهای مسلح كه در زمينه درج مقالات و گزارش‌های ويژه از حماسه‌آفرينی‌های خلبانان دلير و تيز‌پرواز نيروی هوايی و هوانيروز ارتش دلاور جمهوری اسلامی ايران پيشتاز است و به ويژه در پاس‌داشت خلبانان شهيد اين دو نيرو همواره تلاش كرده است، در يك ابتكار و اقدام ارزشی ديگر برای گسترش فرهنگ رشادت‌های دفاع مقدس پايگاه اطلاع‌رسانی «گنج جنگ» صنايع هوايی را با محوريت موضوع «خلبانان نيروی هوايی و هوانيروز ارتش جمهوری اسلامی ايران» در دفاع مقدس، راه‌اندازی كرد.

 

اين پايگاه شامل بخش‌های گالری عكس خلبانان، مصاحبه با خلبانان، اخبار مربوط به بخش گنجينه ماهنامه صنايع هوايی و موضوعات مرتبط است.

 

همچنين در جديدترين شماره مجله صنايع هوايی (شماره 231) مصاحبه با سرهنگ خلبان «بهروز نقدی‌بيك» با عنوان 31شهريور، گردان 31 شكاری مروری بر حماسه‌های آغازين در جنگ تحميلی در دفاع از آسمان ايران اسلامی و در‌هم‌كوبيدن دشمن بعثی دارد.

 

هشت سال جنگ تحميلی در آسمان از ديگر مطالب اين شماره مجله علمی صنايع هوايی است و گزارشی از افتتاح پروژه‌های وزارت دفاع به مناسبت روز صنعت دفاعی و هفته دولت شامل قايق‌های پرنده در بندرعباس، آزمايش موفق موشك قيام يك، 28 طرح مهم الكترونيكی و مخابراتی و آزمايش موفق نسل سوم از موشك فاتح 110 نيز در اين شماره به چاپ رسيده است.

 


معبر
علي سعادت | 15:17 - 10 آبان 1389برچسب:پايگاه «گنج جنگ» صنايع هوايی,
+ |
يادواره‌ي 36 هزار شهيد دانش‌آموز كشور در استان اصفهان

با حضور وزير آموزش و پرورش:
 
 صبح امروز با حضور وزير آموزش و پرورش، يادواره شهيد مهرداد عزيزاللهي به همراه 36 هزار شهيد دانش‌آموز كشور و 5400 شهيد دانش‌آموز استان اصفهان در گلستان شهداي اين استان برگزار شد.


 به گزارش مركز اطلاع رساني و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش، در اين كنگره دكتر حاجي بابايي، وزير آموزش و پرورش، سردار نقدي، رئيس سازمان بسيج مستضعفين، سردار جوكار، رئيس سازمان بسيج فرهنگيان، سردار سليماني، فرمانده سپاه حضرت صاحب‌الزمان (عج) استان اصفهان، نماينده ولي فقيه در استان و تني چند از مسوولان بلندپايه‌ي استاني با نثار فاتحه بر مزار شهيد مهرداد عزيزاللهي و شهداي گمنام استان اصفهان ياد و خاطره‌ي اين شهيدان را گرامي داشتند.

معبر
علي سعادت | 15:15 - 10 آبان 1389برچسب:يادواره‌ي شهيد دانش‌آموز اصفهان ,
+ |
خاطره‌ای از اقامه نماز پشت سر مقام معظم رهبری

احمد خسروی نویسنده وبلاگ «دست نوشته های یک احمد» در پستی با عنوان «چفیه یا سجاده آقا؟» به بیان خاطره‌ی دیدار با رهبر انقلاب و اقامه نماز پشت سر ایشان پرداخته است.

به گزارش «طلبه‌بلاگ» در این مطلب آمده است:

داشتم سلام نماز عصر را می‌دادم یکی  زنگ زد بجای تعقیبات مشغول جواب دادن تلفن شدم:

.سلام

- سلام

.چرا جواب اس ام اس (پیامک حال نمی ده  این دفعه فارسی را پاس نمی داریم )را نمی‌دی؟

-مشغول نماز بودم، حالا چی نوشتی‌؟

.امشب نیم ساعت قبل از نماز جلوی دفتر باش برای نماز جاعت با آقا...

خوشحال شدم از این که توفیق رفیق راه شد تا بتوانم از نزدیک آقا را زیارت کنم؛ زودتر از آن چه که باید می‌آمدم خودم را به دفتر رساندم جمعیت زیادی ایستاده بودند منم رفتم یه جورایی توی صف ...؛ نزدیکای اذان بود که لیستی را آوردند هر کسی سعی می‌کرد که زودتر بره و در صفهای جلو بایسته ...

تا رسیدم آقا آمده بود و آماده شده بود که اقامه بخوانه خواستم برم صف اول آخرین نفر دیدم یکی از محافظین گفت نمی شه رفتم چند صف عقب تر؛ آقا نماز مغرب و عشاء را خیلی آرام و باحال و صفای خودش خواند بین نماز هم روی صندلی که کنار سجاده بود نشست و مشغول ادعیه و نافله شد...

بعد از نماز یکی از اعضای دفتر از صف دوم پا شد من سریع رفتم جاش نشستم تا از نزدیکتر آقا را ببینم آقا بعدا نافله عشاء سجده‌ای رفت و مهری که از تربت کربلا بود را به سرو صورت خود مالید و بعد از آن بلند شد که روی صندلی که حالا به طرف حضار بود بنشینه من باز هم خودم را کمی جلوتر کشاندم و درست روبرو نشستم لحظه های به یاد ماندنی بود و هرکس چیزی می گفت ولی آن چه تو ذهن خیلی ها بود می خواستن چفیه آقا را به عنوان تبرک هدیه بگیرند آقا لبخندی زد و با اشاره گفت که یکی بیشتر نیست بعد هرکسی می گفت آقا چفیه را به ما بدهید باز هم آقا لبخندی زد و گفت پس بگم چفیه به تعداد بیارن و به همه ی دوستان بدهند من که از گرفتن چفیه نا امید شده بودم به آقا گفتم آقا من سجاده نماز را به عنوان تبرک می خواهم آقا بازهم لبخندی زد و گفت برایشان بیاورید وقتی هم خواستند بروند چفیه را به طلبه ای که از خانواده شان چهار نفر شهید شده بود دادند...

معبر
علي سعادت | 11:58 - 9 آبان 1389برچسب:خاطره‌ای نمازمقام معظم رهبری,
+ |
دومین یادواره ی شهدای گلگون کفن فرهنگی استان كرمان

  دومین یادواره ی شهدای گلگون کفن فرهنگی استان كرمان، روز شنبه هشتم آبان ماه 89، در مجتمع فرهنگی - ورزشی سعادت اين استان برگزار می شود.
 
 

 

 

  به نقل از آموزش و پرورش استان کرمان، در این یادواره که با همكاري ادارات و ارگانهایی نظیر بنیاد شهید و امور ایثارگران، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدّس و سپاه ثارالله استان، برگزار می گردد، علاوه بر مسئولین و میهمانان استانی و کشوری، خانواده و بستگان معظّم و معزّز شهدای گرانقدر فرهنگی استان، شرکت خواهند نمود.
 
 اجرای برنامه هایی نظیر سخنرانی، مداحی، برپایی نمایشگاه آثار شهداء در حاشیه ی برگزاری یادواره از جمله ویژه برنامه های این مراسم است.
معبر
علي سعادت | 11:59 - 9 آبان 1389برچسب: دومین یادواره شهدای فرهنگی كرمان,
+ |

صفحه قبل 1 ... 66 67 68 69 70 ... 96 صفحه بعد

منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

به وبلاگ معبر خوش آمديد (تخصصي دفاع مقدس)

نويسندگان

علي سعادت

موضوعات مطالب

دفاع مقدس
رسانه ها،اخبار،مطبوعات
خاطرات
كتاب،شعر،داستان،طنز
شهدای گمنام
خانواده شهدا
عملیات ها
بسیج
مناطق عملیاتی
جانبازان
آزادگان
سرداران،شهدا
فرهنگ دفاع،جبهه
فرهنگ ایثار و شهادت
دل نوشته ای با شهدا
جشنواره ،مسابقات
فضاي مجازي،جنگ نرم و...
سينما ،تئاتر،تلويزيون
راهيان نور

نشانك وبلاگ معبر
معبر - وبلاگ تخصصي دفاع مقدس

كد لوگوي معبر

ساير امکانات

RSS


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 165
بازدید ماه : 1391
بازدید کل : 150845
تعداد مطالب : 667
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

مسابقات وبلاگ نويسي

مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان به مناسبت هفته دفاع مقدس

اولین جشنواره «وبلاگ‌نويسی دفاع مقدس» در يزدجشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامیجشنواره وبلاگ نویسی تبیان در حال برگزاری است . ثبت نام کنید