معبر:وبلاگ تخصصي دفاع مقدس
آخرين مطالب

پیکر شهید برونسی کشف شد

همه دوستان من

برگی از خاطرات یک شهید( روزه بی سحری )

باز دلم هوای شلمچه کرده است

لحظه شهادت دو بسیجی

اتفاقی در یک قدمی اسارت

شهادت از نگاه خبرنگاران جهان

خدا این بچه‌های نیم وجبی را شهید کند

روایتگری ارثیه ی مادر(س) است

چشمان بارانی جوانان در شلمچه

به همه بگو اینجا دهلاویه است!

وقتی مرتضی موجی شد!

آداب زیارت نور

اولین گزارش از سفر به مناطق جنگی(2)

اروند؛ جایی که دیوانه‌ام می‌کند

اولین سفرنامه مناطق جنگی

پندهای رهبر برای روایتگران نور

25 هزار زائر سرزمين‌هاي نور در دزفول اسكان مي‌يابند

آنجا که دلم جاماند...

در جمع زائران سرزمین نور ...

آرشيو مطالب

ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389

پيوندهاي روزانه

گوگل
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

استخاره با قرآن کریم
خرید پستی
اس ام اس فلسفی عاشقانه
سمپادی ها
زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605] »دختر جنجالي در مسجدالحرام + عکس[4007] »زايمان يک دختر در حمام+ عکس[4371] »با اين دختر ازدواج کنيد و جايزه بگيريد+عکس دختر[3567] »آدرس فيس بوک و تصوير الناز شاکردوست+عکس[3618] »ببين اين دختر خوشگله رو مي پسندي؟[5053] »ماجراي زن طلاق گرفته+عکس[2600] »زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605عکس هاي دختر بازيگر در فيلم موهن توهين به حضرت محمد(ص آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي : آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي
music3nter
انتظارحاضر
زندگی زیباست...
Economic jihad
همت مضاعف پارسیان
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس mabar.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مترجم وبلاگ معبر

پايگاههای دفاع مقدس

سایت جامع دفاع مقدسامتداددیار رنجپایداریپایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنامپایگاه تخصصی ادبیات دفاع مقدسپایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادتپایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیاییچهار دیپلماتلوگوی نشریه پلاک هشت

پايگاههاي جنگ نرم

تیم جنگ نرم ایرانیان

بسيج در كلام شهيدان

«برادران بسيجي و انجمن اسلامي، سعي كنيد خدا را هميشه و همه جا ناظر و حاضر به اعمالتان بدانيد تا سعادتمند شويد. سعي كنيد با مد نظر قرار دادن قوانين و اسلام و شرع و با اطاعت از اوامر امام عزيزمان، اين قلب تپنده امت‏حزب الله بتوانيد مروج و مبلغ خوبي براي اسلام عزيز در منطقه باشيد. ان‏شاءالله‏»

           

 

پاسدار شهيد غلامحسين طالبي رحمت آبادي از : شهرري

  «برادران بسيجي كه به حق پشتوانه انقلاب و وارثان حقيقي خون شهدا مي‏باشيد، بايد همگي و در همه حال به فكر تزكيه نفس خود باشيم و خودمان را بسازيم و اين نكته را بايد توجه داشته باشيد كه اين لباس جانبازي كه پوشيده‏اند، لباس سربازان امام زمان(عج) است و متوجه اهميت و مسؤوليت‏خطيري كه بر دوش شما است‏باشيد. قدر خودتان و قدر يكديگر را بدانيد.»

پاسدار شهيد محمد رضا رمضاني از: تهران

# «جبهه صحنه عاشق را و كربلا است، بسيجيان مي‏آيند و در خون خود مي‏غلتند و صحنه جنگ را رنگين مي‏كنند ولي راضيند به رضاي او، چرا كه حسين(ع) آن طور به اينان آموخت. در اين جهان هر چيزي بهترين دارد و مرگ نيز بهترين دارد. بهترين نوع مرگ شهادت در راه خداست.»

دانش آموز شهيد حسين ابراهيم از: تهران

# «و اما برادران بسيجي كه بدون هيچ چشم داشتي شبانه روز در تلاشيد، مبادا لحظه‏اي نااميدي و ياس شما را در برگيرد چرا كه:

در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم سرزنش‏ها گر كند خار مغيلان غم مخور

دانشجوي شهيد جمشيد ميرزايي از: ميانه

# «اي بسيجيان، شما محبوب ولي الله هستيد، شما ياران روح الله هستيد. شما كوبنده عدوالله هستيد، شما حقيقت جندالله هستيد، شما تجلي حزب الله هستيد، شما خاصه اولياء الله هستيد، و شما ايستادگان در راه خداييد. برپادارندگان عدالتيد و همان‏هايي كه خداوند اراده كرده انتقامش را از ستمكاران با دستانتان بگيرد.»

پاسدار شهيد روح الله شاپور صفري از: تهران

# «غيور مردان بسيج و شيعيان ايران، يك لحظه به جز اسلام و قرآن فكر نكيند و امام را تنها نگذاريد بدانيد اگر امام تنها بماند و قلبش بشكند تمام شما جوانان مسؤوليد. عزيزان، پاسدار ولايت فقيه باشيد تا اسلام احياء شود تا بهتر ابرقدرتها را سركوب كنيد.»

دانش آموز شهيد ذبيح الله مرادي از: همدان

# «خطاب به برادران بسيجي، برادران عزيز شما در حال حاضر دشمنان زيادي داريد و همه دشمنان سعي در كوبيدن شما دارند. شما را به خدا كاري نكنيد كه بسيج‏بدنام شود. اخلاق اسلامي را رعايت كنيد و براي رضاي خدا اسلحه به دست گيريد و مخاصمات را كنار بگذاريد و دست در دست هم كاري كنيد كه اين گروه به نهايت رشد خود برسد و ان‏شاءالله بتوانيد رضاي خداوند را تحصيل كنيد.»

دانش آموز شهيد مهدي محقق امين از : قم

# «اي برادران بسيج، كه در راه تداوم انقلاب اسلامي از جان و مال گذشته‏ايد، استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان‏ها براي تسكين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه خدا قدم برداريد و مواظب باشيد هرگز دشمنان دين بين شما تفرقه نيندازند.»

پاسدار شهيد ناصر تاجيك‏فر از: مشهد

 

معبر
علي سعادت | 14:35 - 7 آبان 1389برچسب:,
+ |
كدام چفيه مقدس است؟

محمد باقر قاليباف:

كدام چفيه مقدس است؟

شايد سخن گفتن از «بسيج» به اندازه هيچ موضوعي، براي من كه سال ها با بچه هاي بسيج هم نفس بوده ام، مشكل نيست. با آنها هم نفس باشي، كنار سنگرهايشان تا صبح پاسباني كني، ميان خنده هايشان، يك دم گريه كني و بال در بال رفتنشان ميان آسمان ها را با ديدگان كم فروغت ناظر باشي، مجالي به تو نمي دهد تا بتواني از آنها سخن هم بگويي. در گفتمان بسيج، سخن گفتن اصلاً جايي نداشت، تنها سكوت معني داشت و سخن گفتن نشان از خود ديدن بود پس كسي سخن نمي گفت: تا ديده شود. براي من در مورد «سخن نگفتن بسيجي» سخن گفتن بسيار سخت است و شايد محال. اينجا هم نمي خواهم چيزي از خود بگويم و تنها آنچه بود را بايد روايت كنم. چندي پيش در گوشه اي بياني ديدم از همسر معظم شهيد باكري كه: حميد دنيا را از چشم من انداخت.

           

احساس كردم كه گويي سال ها اگر مي خواستم حرف بزنم، بيشتر از اين چيزي نداشتم كه بسيجي يعني، حميد باكري كه دنيا را از چشم همه ما انداخت. و اين بود كه امام (ره) عزيزمان گفت: تنها افتخار من در اين دنيا اين است كه بسيجي ام؛ زيرا امام (ره) در دنيا تنها «بي ارزش بودن دنيا» برايش ارزش بود، انگار كه در اين دنيا تنها «حميد» برايش مي ارزيد. كيلومترها مرز ايران و عراق، سجاده ابراهيم همت، مهدي زين الدين، مهدي باكري، حسين خرازي و هزاران بسيجي گمنامي بود كه همه افتخارشان به همين گمنامي است. نمي دانم چرا فراموش كرده ايم كه بسيجي، اگر اهل جنگ بود، اگر اهل سلاح و تير و خمپاره بود، اگر روي مين مي رفت، اگر محكم ايستاده بود، از خشونتش نبود، از عبادتش بود، عابد بود، مثل مولايمان علي (ع) دنيا را به آب بيني بزي مي فروخت، مجاهد بود، مثل سيد و سالارمان حسين (ع)، دنيا را داده بود تا يك صبح تا ظهر عاشورا را بخرد. گاهي كنار اروند فكر مي كردم، آيا زاهدتر از اين بچه هايي كه حاشيه اين رود گل آلود، غواصي مي كنند، روي اين كره خاكي هست؟ پشت كانال ماهي، به خود مي گفتم: پاك تر از خون هايي كه روي اين كلوخ هاي سرد ريخته، توي اين دنياي بي ارزش هست؟

 

فراموش كرده ايم كه «بسيجي» خاكي نبود كه براي خودش «خاك» بخرد و دنيا طلب كند، يادمان رفته كه «بسيجي» چفيه نمي انداخت كه معامله كند و فخر بفروشد، بي توجه شديم كه «بسيجي» جنگ نمي كرد كه «خودي» نشان دهد. بسيجي، چفيه انداخت كه دنيا را از چشم همه بيندازد و خوب با اين «چفيه»، بي ارزش كرد مناسبات دنيايي را. اهل دنيا خفيف شدند، روباه ها به لانه هايشان خزيدند، از رو رفتند آنها كه اهل جان دادن نبودند. «نظرنژاد» را يادتان رفته.... اين آخري ها آن قدر شاكي بود كه خدا چرا در جنگ نبرده اش؟ شجاعت «بابانظر» از تهورش نبود از اين بود كه جانش و همه آنچه داشت برايش به اندازه يك لبخند امام (ره) ارزش نداشت. جنگ كه تمام شد.... گويي بابانظر و مهدي باكري هم تمام شدند و چفيه شان ماند.... چفيه ارزش اش به آن زاهدي بود كه آن را به گردن انداخته بود، جلوي صدها تانك، تنومند مي ايستاد و يك تنه شليك مي كرد. ارزش اش به آن «بي دنيايي» بود، نه به رنگ و قيافه و ظاهر خاكي اش. بعد جنگ عده اي فكر كردند، با چفيه بسيجي مي شوند، نفهميدند چفيه انداختن يعني «سرنترس نظرنژاد»، «دل خاشع حاج ابراهيم همت»، «دنياي بي ارزش حميد باكري»، «قلب بي شيله و پيله برونسي»، «نور صورت شهيد كاوه» و عرفان بي غل و غش هزاران بسيجي گمنام كه لابه لاي صحيفه روز محشر باقي است. هنوز هم هر كه سر نترس و دل خاشع و نور صورت و عرفان بي غل و غش دارد، اجازه چفيه انداختن اش هست، اين تكه پارچه براي ما مقدس است. من يكي، هر وقت خدا توفيق مي دهد، «احرام چفيه» مي بندم، دلم مي لرزد كه «شهيد مهاجر» نكند راضي نباشد، گنه كاري سجاده اش را رنگين كند. دلم مي لرزد كه اهل دنيا، نكند فكر كنند، چفيه انداختن بي اجازه مي شود، بي حساب و كتاب است! شهيد مهاجرها و فاضل الحسيني ها و همه بسيجي هاي آسماني لشكر 5 نصر را شاهد مي گيرم، كه خدا نياورد روزي، بخواهم اين پارچه بهشتي كه بوي قبر حسين (ع) مي دهد را به اين بازي هاي دنيايي بفروشم. خدايا! آن روز را برايم مياور.

 

معبر
علي سعادت | 15:34 - 7 آبان 1389برچسب:چفيه, مقدس,بسيج,
+ |
شهيد بي‏نشان
علي سعادت | 15:34 - 2 آبان 1389برچسب:شهيد, بي‏نشان,
+ |
عرصه مقاومت

براي ثبت تاريخ حماسه هاي رزمندگان اسلام و انتقال آن به مردم جامعه هر تلاش و فعاليتي كه انجام شود ستودني است و از آن ميان انتشار « تمبر يادبود » يكي از ارزشمندترين آنهاست .تصوير يكي از سلحشوران دوران دفاع مقدس به نام سردار شهيد مهندس محمدرضا پوركيان به صورت تمبر ياد بود منتشر گرديده است . او اولين فرمانده شهيد سپاه پاسداران در دفاع مقدس مي باشد كه در خطه دلاور خيز خوزستان در نبرد تن با تانك و در تاريخ 59 7 23 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و حماسه اي ماندگار را براي نسل امروز و فرداي ايران اسلامي به يادگار گذاشت .

روز بيست و سوم شروع جنگ كه صداي غرش تانك هاي متجاوز دشمن در دشت خوزستان به گوش رسيد. و خيانت ها از ستون پنجم در همكاري با آنها آشكار شد حماسه اي در دفاع از سوسنگرد شكل گرفت و اولين فرمانده شهيد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دانشجوي پاسدار محمدرضا پوركيان دلاورانه نبرد تن با تانك را تاريخي نمود و نداي ارجعي شنيد و دعوت حق را لبيك گفت .
محمدرضا در سال 1338 در شهرستان آغاجاري ـ اميديه استان خوزستان متولد شد . پدرش يكي از مقلدان امام خميني محسوب مي شد . به همين علت او نيز از همان آغاز خردسالي با عشق به خميني كبير(ره ) پرورش يافت . سال 1344 به مدرسه رفت و ضمن آموختن علوم جديد قرائت قرآن را فرا گرفت به طوري كه عليرغم سن كم حافظ كل قرآن و بخش زيادي از نهج البلاغه گرديد.

به ياد سردار شهيد مرتضي ياغچيان ـ جانشين لشكر 31 عاشورا
هر بسيجي هزار بسيجي
امروز روز حماسه اي ديگر است . قرار است خوفي در دل دشمنان خدا ايجاد شود تا آنان جرات هيچگونه جسارتي را به خود ندهند. پيامبر فرمان مي دهد كه بر سر هر چادر آتش روشن كنند. چادر در چادر نور و نور و اينك دشمني كه به چادرهاي رسالت مي نگرد آنها را بسيار مي بيند. بسيار. بسيار و سخت بيمناك مي شود. چگونه با اين همه درگير خواهم شد. شكست ما حتمي است . پس فرار بسيار پسنديده تر از جنگ است .
عمليات والفجر يك . در اين محور كار بسيار سخت بود. اما لشكر عاشورا موفق شد. اين منطقه زير آتش دشمن قرار داشت . قرار بود لشكر خط را پس از شكست و استقرار نيروهاي خودي حفظ كند تا آتش دشمن متوقف شود. و بعد خط را به ارتش تحويل دهد. گردانها نيروهاي زيادي را از دست داده بودند. اما خط شكسته شده و وعده خدا هم همين بود. اما براي حفظ خط نيرو لازم بود. خدايا چه بايد كرد. آقا مهدي خيلي ناراحت بود.
ناگهان گويي فجر ديگري شد. اگر آنجا بودي مي ديدي كه آقا مرتضي از نفربر خارج شد و با سرعت زياد سوار موتور شد و با سرعت به سوي خط رفت . اگر آنجا بودي مي ديدي كه آقا مرتضي ياغچيان چنان سريع خود را به خط رساند كه باوركردني نبود.
وقتي آقا مرتضي به خط رسيد فهميد كه هيچ نيرويي در آنجا نمانده است . تيرباري برداشت و آن را به طرف عراقيها نشانه رفت و شروع كرد به شليك كردن . گلوله هاي تيربار كه تمام شد آرپي جي را برداشت و بعد كلاش را. چند نارنجك پرتاب كرد. گاه از اين گوشه خط شليك مي كرد و مي دويد آن سو آرپي جي مي زد. بعد كمي آن طرف تر تيربار را آتش مي كرد. از گوشه اي ديگر نارنجك پرتاب مي كرد و از گوشه اي ديگر گلوله اي ديگر. آنقدر سريع مي دويد كه او را در تمام خط مي توانستي ببيني . قطعي در آتش نبود . شليك مدام . عراقيها پاتك مي زدند و او به تنهايي حدود 4 ساعت در خط ماند. گلوله پشت گلوله و هر گلوله از گوشه يي و از سويي . و اينك دشمن نظاره گر است .
آخر اين همه آتش از كجاست . مگر چند گردان از نيروهاي آنها سالم هستند كه چنين آتش دارند!
آري اينجا نه چند گردان بلكه يك لشكر بيدار است . اينجا يك ملت در كمين دشمن خود خفته است تا اگر دست از پا خطا كند انتقام گيرد. اينجا تمامي سرداران خفته در خاك بيدار مي شوند و گلوله اي به سوي تو پرتاب مي كنند. اينجا ملائك نيز به ياري آمده اند. اينجا پرندگان نيز به كمك مي آيند. اين « سجيل » است كه بر سرت سرازير است .
آري اينجا ميدانگاه نبرد بدر است . بعد از 1400 سال باز خداوند مي آفريند . مدام مي آفريند و تو مي تواني ببيني كه تك تك گلوله ها چه خوفي در دل دشمن ايجاد مي كنند. اينجا هر چادر هزار چادر انگاشته مي شود و اينجا هر گلوله هزاران گلوله و بالاتر از آنها هر مرد هزار مرد هزاران مرد است .

 ما حتي حاضر بوديم براي باز شدن معبر رزمنده‌ها، روي مين برويم و شهيد شويم. جمله بالا بخشي از آخرين گفت‌وگوي مرحوم «رفعت شهيدي» مادر شهيد مهدي اميني با خبرنگار ايسنا قبل از فوت است. شهيدي مي‌گويد: ما براي اين كه وسايلي را كه با دست خودمان درست كرده بوديم و بافتني‌هايي را كه با دست خودمان بافته بوديم به دست رزمنده‌ها برسانيم به جبهه‌ها مي‌رفتيم از جمله در جبهه‌ حاج عمران رفت و آمد مادران و خواهران رزمنده‌ها بسيار زياد بود. در يكي از اين رفت و آمدها،به علت بارش باران و آبرفت‌هاي ايجاد شده در ارتفاعات، كار ما براي عبور سخت شده بود كه رزمنده‌ها فقط براي عبور ما، سنگ راهي را درست كرد و ما را عبور دادند. تمامي ‌رزمنده‌ها از حضور ما در جبهه خوشحال شده بودند. وقتي به آن‌ها گفتيم اجازه بدهيد ما براي باز شدن ميدان مين، به ميدان رفته و مين‌ها را منفجر كنيم تا معبر باز شود آن‌ها گفتند مگر فرزندان شما مرده‌اند كه شما روي مين برويد؟. با حضور ما در جبهه، رزمندگان چنان روحيه‌اي گرفته بودند و چنان خوشحال بودند كه حاضر نمي‌شدند كوچك‌ترين آسيبي به ما برسد. خستگي از تلاش و كار و كوشش ما خسته شده بود و ديگر سراغمان نمي‌آمد و خواب نيز از ما فرار مي‌كرد. آن روز‌ها آن قدر باشكوه بودند كه احساس مي‌كنم از عمرمان به حساب نمي‌آيند. مهندس مهدي اميني در سال 1332 هجري شمسي در اروميه به دنيا آمد. دوران دبستان و متوسطه را در اروميه و تهران گذراند. پس از اتمام تحصيلات متوسطه در سال 1350 هجري شمسي وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد و در سال 1356 در رشته مهندسي راه و ساختمان مراحل عالي تحصيل را به پايان رساند. پس از پايان تحصيلات وارد خدمت سربازي شد. فعاليت‌هاي انقلابي او از زمان تحصيل در دبيرستان شروع شد و او در کنار درس و تحصيل به مطالعه کتب مختلف مذهبي و آثار امام خميني (ره) پرداخت. در اين دوره بود که به جريان مبارزه با رژيم طاغوت پيوست و در جريان اين فعاليت‌هاي سياسي،مدتي زنداني شد. با ارشاد روحانيت راستين مسير عشق و خون را از قم آغاز كرد. ايام پرحادثه انقلاب اسلامي را با تلاش و تکاپو سپري کرد و در پيشبرد اهداف امام خميني (ره) با جان و دل کوشيد. او که تشنه معارف اسلامي بود قصد هجرت دوباره به قم را داشت اما اروميه به او بيشتر نياز داشت. نيازش به او بيشتر بود. با رشد و اوج‌گيري انقلاب اسلامي و با توجه به اين که مهندس راه و ساختمان بود، مي‌توانست موقعيت شغلي و پست مهمي بدست آورد و در مأموريت‌هاي مختلف شرکت كند لاجرم در نقش مديريت يک شرکت بزرگ راهسازي در راستاي عمران و آبادي به تلاش پرداخت و همزمان تلاش خود را در جهت دفاع از خط امام و انقلاب در قبال گروهک‌ها، منحرفين و محاربين آغاز كرد. او هرچند مدير شرکت بود ولي مسئوليت‌ها هرگز نتوانست او را تسليم خود كند بلکه او شيرمردي بود از تبار حسين (ع) بطوريکه با شروع جنگ تحميلي در اولين روز جنگ مسئوليت‌ها را رها کرده و به دليل علاقه به انقلاب و حفظ و حراست از آن سبب شد تا براي انجام خدمات بيشتر به سپاه پاسداران ملحق شد. او دوشاوش سرداراني چون باکري عازم جبهه جنوب شد و در سال 1359 با دعوت سپاه به اروميه بازگشت و فرماندهي عمليات سپاه را عهده‌دار شد و فصلي ديگر از دلاوري ها به نام اين سردار بزرگ رقم خورد. وي به عنوان سربازي جان برکف براي انجام هر مأموريتي در راه انقلاب پيشقدم بود و شهادت‌طلبان را در سايه بيرق سرخ سپاه اسلام مهيا كرده و خود نيز پيشاپيش همه پاي در ميدان نبرد با منحرفين و محاربين (احزاب منحله دمکرات کردستان و کوموله)نهاد ومنطقه عمومي دارلک – گوگ تپه و مهاباد را از لوث وجود ضدانقلاب پليد و حزب منحله دمکرات، پاک كرد و سرانجام بعد از خدمات ارزنده در راه انقلاب در تاريخ سي ام خرداد 1360 در اين نبرد به همراه ياران با وفايش به فيض شهادت نائل آمد. فرازهايي از سخنان سردار شهيد مهدي اميني ما يک تکليف داريم و آن عمل کردن به احکام است و گوش دادن به فرمان امام و ولايت فقيه، ما مجبور نيستيم که ببينيم نتيجه چه خواهد شد ، ما به اداي تکليف موظفيم . آن چيزي که ماندگار است افکار اسلامي است. ما بايد از کساني خط بگيريم که از افکار ناب اسلام و ائمه خط گرفته باشند اين احزاب از روي هوي و هوس برنامه‌هايي در جهت نفي اسلام و اثبات مباني ضد خدايي دارند و در نهايت نابود شدني‌اند. اگر ما روحانيت را از دست بدهيم انقلاب از دست مي‌رود. اگر تنها خودم در سپاه (اروميه) بمانم باز هم از سپاه دفاع و حمايت خواهم کرد. اگر اين جنگ به ما تحميل نمي‌شد من روزانه حداقل 500 متر آزادراه ميزدم. الآن (منافقان و دشمنان) ما را مجبور کرده‌اند که کارهاي عمراني را کنار گذاشته و تفنگ بر دوش بگيريم . خاطره مادر شهيد: همسر مهدي مي‌گفت: به مهدي گفتم چرا اسمت را عوض کردي؟(نام قبلي مهدي شهرام بود) مهدي جواب داد: بعد از شهادت من مي‌فهمي و مهدي در شب تولد حضرت مهدي (عج) به شهادت رسيد. فرمانده سپاه به خانه ما آمد و گفت: امروز ميلاد حضرت مهدي (عج) است و آمده‌ايم به شما تبريک بگوييم. گفتم مثل اينکه مي‌خواهيد دو تا تبريک بگوييد. ديگر چيزي نگفتند و من فهميدم مهدي شهيد شده. گفتني است رفعت شهيدي مادر شهيد مهدي اميني سه‌شنبه نهم مهرماه جاري درگذشت.

 همسر سردار شهيد طوسي گفت: شهيد طوسي براي شهيد و شهادت قداست فراواني قائل بوده، در آخرين سفر به مشهد به من گفت تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است، شايد از ياران امام حسين (ع) شدم، آنجا دستت را مي‌گيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
  
 
حليمه عرب‌زاده طوسي در گفتگو با خبرنگار فارس در ساري اظهار داشت: شهيد طوسي هرگاه كه از منطقه به مازندران سفر مي‌كرد، همواره جوياي احوال خاواده‌هاي شهدا بود و ما به ‌همراهي هم از رامسر تا علي‌آباد كتول از خانواده‌هاي بزرگوار شهيد ديدن مي‌كرديم و با دقت و وسواس شديدي پيگير امورات آنان بود.
وي افزود: هرگاه كه من از ايشان مي‌پرسيدم چرا اينقدر به خانواده‌هاي شهدا رسيدگي مي‌كني، مي‌گفت، اسلام به خون شهدا و شهادت زنده است و رسيدگي به خانواده‌هاي شهدا و دلجويي از آنان كمترين كار براي عظمت كار شهداست.
عرب‌زاده طوسي در رابطه با آخرين ديدارهاي خود با شهيد محمد حسن طوسي قائم مقام لشگر ويژه 25 كربلا و فرمانده اطلاعات و عمليات مازندران و گيلان در جنگ تحميلي گفت: ما براي زندگي چهار سالي بود كه در اهواز زندگي مي‌كرديم و در طي اين سال‌ها نيز به ‌ندرت شهيد در كنار ما بود و همواره به ‌فكر بچه‌هاي جنگ بود و زماني كه در مازندران بوديم گاهي تا چهار ماه هم همديگر را نمي‌ديديم تا جايي كه بعضي از افراد مي‌گفتند طوسي حتما خانواده خود را دوست ندارد كه به ديدنشان نمي‌آيد و وقتي اين موضوع را با ايشان مطرح كردم در جواب گفت: من هم شما را دوست دارم ولي اسلام را به خاطر غربتش بيشتر دوست دارم، اسلام غريب است و بايد از آن حمايت كنيم.
وي اظهار داشت: به ‌ياد دارم كه به بهانه امتحانات دخترم به طوسي گفتم بيا با هم به مازندران برويم تا هم شما خستگي بدر كني و هم ما در كنار خانواده ديداري تازه كرده و به امتحانات بچه رسيدگي كنيم كه شهيد طوسي گفت، شما برويد من بايد در جبهه بمانم اينجا به ‌وجود من بيشتر احتياج دارند.
همسر سردار شهيد طوسي خاطر‌نشان كرد: ما آمديم و بعد از گذشت سه تا چهار ماه ايشان نيز به مازندران آمد و در هنگام ورود به منزل تا چشمم به ايشان افتاد فهميدم كه اين ديدار آخر ماست و شهيد طوسي ديگر رفتني است در نگاهش چيز ديگري بود كه شايد الان براي نسل جوان ما ملموس نبوده و باورش مشكل باشد، شهيد طوسي نوراني شده بود و طوري بود كه من هنگام صحبت كردن با ايشان نمي‌توانستم به چهره‌شان نگاه كنم.
وي در بيان شيرين‌ترين خاطرات خود به اولين و آخرين سفره هفت‌سين با شهيد طوسي اشاره كرد و افزود: براي آخرين باري كه به مازندران آمد بعد از 10 سال زندگي مشترك اولين باري بود كه با هم دور سفره هفت‌سين نشسته بوديم، سال تحويل شد و ما در حال آماده شدن به منزل پدرشان بوديم كه ديديم پدر و مادرشان به منزل ما آمدند و ايشان گفت كه چرا شما آمديد ما وظيفه‌مان بود به ديدن شما كه از خانواده شهيد هم هستيد بياييم، در همين لحظات تلويزيون صحنه‌هاي تحويل سال در جبهه را نشان مي‌داد كه رزمندگان خوشحال در كنار سفره بودند و طوسي آنقدر عاشقانه به آنان نگاه مي‌كرد كه قابل توصيف نبود و گفت: من حالا كه مي‌بينم رزمندگان خوشحالند احساس راحتي مي‌كنم.
وي همچنين از سفر زيارتي خود با شهيد به مشهد مقدس گفت و اظهار داشت: من و شهيد طوسي در عمليات فاو و در حادثه رانندگي زخمي شده بوديم من از ناحيه پا و طوسي از ناحيه دست، با همان حالت من داخل ويلچر به ‌همراه ايشان به زيارت رفتيم كه آقايي به ‌سمت شهيد طوسي آمد و رفتند و برگشتند بعد ايشان گفتند خانم بيا برويم جايي تا بهتر زيارت كنيم، رفتيم به سمت ضريح امام رضا (ع) ديدم آنجا طوسي به من مي‌گويد برايم دعا كن تا شهيد شوم چون تا تو از خدا نخواهي خدا به ‌من اين مقام را ارزاني نمي‌كند، من نگران و گريان گفتم آقا اين چه حرفي است، من اينجا بايد براي سلامت و سعادتت دعا كنم تو از من چه مي‌خواهي ،گفت تو رو خدا دعا كن شهيد شوم، من نمي‌توانم در اين دنيا زندگي كنم، ظرفيت ندارم بايد بروم، من در آن زمان خيلي گريه كردم چون علاقه و دلبستگي شديدي به ايشان داشتم و حاضر بودم برايشان فدا شوم، گفتم تو براي من چه مي‌كني، گفت تو دعا كن شهيد شوم من با خدا عهد بستم كه هر كار خيري انجام داده‌ام نصفش براي شما باشد من در قيامت دست شما را مي‌گيرم، گفتم خواسته‌اي ندارم اما من از شب اول قبر مي‌ترسم، گفت، تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است شايد از ياران امام حسين (ع) شدم آنجا دستت را مي‌گيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
وي ادامه داد: شهيد طوسي عاشق خدمات‌رساني به مردم، صداقت و راستگويي، احترام به والدين، خانواده‌هاي شهدا بوده و وقتي از جبهه مي‌آمد محله و زندگي ما پر از صلح و صفا و آرامش بود.
همسر شهيد طوسي تصريح كرد: ايشان سرشار از معنويت به خدا بود و به دخترمان ياد داده بود همواره بر سر نمازهايش دعا كند شهيد شود و دختر كوچكمان نيز همين كار را كرده و ايشان آمين مي‌گفت.
وي گفت: مسئوليت و پست و مقام برايشان مهم نبود به ياد دارم كه در اهواز به ‌عنوان جانشين فرمانده لشگر انتخاب شده بود، وقتي به منزل آمد به او تبريك گفتم، بقدري ناراحت شد و برآشفت كه قابل توصيف نيست و گفت، اين مقام‌ها زير پاي من له شده است، من سرباز امام زمان (عج) هستم.
همسر اين شهيد يادآور شد: دلسوزي ايشان براي رزمندگان نيز از ديگر صفات پسنديده بود تا قدري كه از من دستور چند نوع غذاي ساده گرم را گرفته بود تا سربازان و رزمندگان از غذاي گرم استفاده كنند و من هم پخت املت و حلوا را به ايشان ياد دادم.
وي با سفارش به تقوا و معنويت كه از تاكيدات مستمر شهيد طوسي بوده، گفت: جوانان ما بايد زندگي خود را براساس معنويت و به‌دور از تجمل‌گرايي آغاز كرده و ادامه دهند، بايد به ارزش‌هاي اسلام و انقلاب همچون نماز، فرهنگ شهادت، توكل بر خدا، جلسات مذهبي و ايمان پايبند بوده و در زندگي استفاده كنند و بدانند راستگويي و صداقت از بهترين وسيله‌ها براي زندگي سالم و خدايي است.
شهيد محمد حسن طوسي در سال 1337 در روستاي طوسكلا نكا در خانوادهاي مذهبي به‌دنيا آمد و در 18 فروردين سال 66 در عمليات والفجر 6 در شلمچه به شهادت رسيد.
از خانواده ايشان، بجز محمد حسين طوسي دو برادر ديگرشان نيز به درجه رفيع شهادت نائل شدند.

شگفت مردي از تبار جنگ و خون و جراحت از تيره تكبير و تيغ از نسل نسيم و نور و گل كه قلم در تحرير نامش بر خود مي شكافد.
« علي تجلايي » يلي كه روح رضواني اش در تنگناي خاك نگنجيد. و راستي حكايت چنان كيميا مردي چگونه در قالب الفاظ عالم ماده خواهد گنجيد
چگونه از او سخن گوييم به رسم معهود كه : به سال 1338 در تبريز چشم به جهان گشود .
نوجواني اش با نهضت و نور امام قبيله گل سرخ گره خورد دل در گرو شهادت سپرد. در بيست سالگي با اشراق و عشق درآميخت و به سلسله سبزپوشان سپاه پيوست ... عطر آسماني اش كوههاي كردستان را از هوش برد. آفتابي شد و در افغانستان درخشيد. پرچمي شد و در سوسنگرد به اهتزاز درآمد و آن هنگام كه تانكهاي متجاوز بر نعش پاسداران مي گذشتند بر يارانش نهيب زد بياييد امشب بهشت را بخريم ! سردار حماسه هاي فتح المبين بيت المقدس رمضان والفجر خيبر و ... فرمانده گردان جانشين تيپ ... مسئول طرح عمليات قرارگاه خاتم الانبيا.
تك تيراندازي كه در اسفند 1363 ستاره گمنام عمليات بدر در شرق دجله به خورشيد مي رسد فنا اندرفنا حتي پيكرش نيز باز نمي آيد.


معبر
علي سعادت | 17:33 - 4 مهر 1389برچسب:رزمندگان, اسلام ,مادر ,سردار, شهيد,
+ |
شلمچه

شلمچه

شلمچه خلاصه عشق است و قطعه اي از بهشت , شلمچه , آينه ايست كه تمام جبهه با خاكهاي سرخش در آن مي درخشد. و دريچه آسماني است كه از آن بوي رشادت و عطر دلنواز شهادت ميوزد. شلمچه تنديس زيباي عشق است كه در ميدان ايثار قد كشيده است . شلمچه شهر شهود و شهادت است . شلمچه مثنوي بلندايثار است و فرودگاه عشق و عروجگاه دل . صحراي خشكي كه درياي مواج خون و اشكهاي عاشقانه در تربت پاكش دارد با قلب خونيني كه هنوز زيبا و دلنواز مي تپد و خون غيرت و مردانگي را در رگهاي اين ديار مي دواند و حديث بلند حيات با عزت را زمزمه مي كند. زمين خاكي شلمچه , زيباتر از آبي آسمان است چرا كه شلمچه قتلگاه مرغان عاشقي است كه براي وصال بي قرار بودند و از كوچه پس كوچه هاي منيت و ماديت رهيده و به شهر دلگشاي معنويت و شهادت دل بستند. آري ! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است , ديوان عاشقي است , شعرهاي سرخ , با واژه هاي خون , به وزن عشق و قافيه هايي از جنس قلب پاره پاره عاشقي و در قالب غزل عشق و مثنوي بلند شهادت » , ديواني كه شكسته دلان عارف با قلم استخوان و مركب خون و با خط شكسته عروج نوشتند و اين صفحه طلايي تاريخ ايران اسلامي را با خون دل تهذيب شده شان تذهيب كردند. آري ! شلمچه كتاب است , خواندني ترين كتاب حماسه . شلمچه آسمان است سرشار از ستاره هاي سرخ . شلمچه بهار است لبريز از گلهاي محمدي , شلمچه درياست , مواج از موجهاي عاشقي . شلمچه بازار است , بازار عشقبازي و جانبازي , شلمچه تابلو است تابلوي حماسه و عرفان كه بر تارك تاريخ ايران اسلامي مي درخشد. جايگاه اهل زيارت است نه اهل زر , زيارتگاه دلدادگاني كه خود زائراني بودند كه در نيمه راه سفر عاشقي پرپر شدند و به مولاي عشق پيوستند و زيباترين حديث بندگي را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند. يعقوبهاي بي قراري كه براي رسيدن به يوسف زيباي شهادت بي قراري مي كردند و زليخاي دنياي نتوانست آنها را مفتون خويش كند. آنان كه هنوز از دشمن نفس خويش رها نشده اند و دلشان در تصرف شيطان است چگونه مي توانند قدر مجاهداني را بدانند كه در كوله پشتي دلشان جز عشق و ايثار نبود. آنان بايد بدانند كه شلمچه و شهيدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش خورشيد بي غروبند , چرا كه عاشورا و عاشورائيان آفتاب آسمان عشقند كه هيچ ابر آلوده و تاريك يزيدي نمي تواند جلوي تابش آنها را بگيرد.

معبر
علي سعادت | 11:50 - 5 آبان 1389برچسب:شلمچه,
+ |
تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

  •  
    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه
  • تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

    تصاویر مقام معظم رهبری در جبهه

معبر
علي سعادت | 19:30 - 31 مهر 1389برچسب:مقام, معظم رهبری,جبهه,
+ |
بسيج پايدار و ماندني

تشكيل بسيج مستضعفين، ارتش بيست ميليوني به فرمان امام خميني (ره) هوشياري و درايت بي نظير حضرت امام خميني (ره) از جمله اساسي ترين عوامل در جهت خنثي سازي توطئه ها به حساب مي آيد که به برکت اين دورانديشي و هدايت انقلاب در مسير اصلي خود، زمينه انقلاب دوم فراهم آمد و با سقوط لانه جاسوسي امريکا در تهران و برملاشدن ماهيت سلطه جو و تجاوزکارانه امريکا، شيطان بزرگ با ضربه اي سخت و جبران ناپذير روبرو شد. اسناد بدست آمده از لانه جاسوسي و اظهارات صريح حکام امريکايي مردم و رهبران کشور و بويژه حضرت امام را با اين حقيقت آشکار مواجه ساخت که احتمال مداخله نظامي امريکا و هجوم وي به جمهوري اسلامي، امري بعيد و غيرممکن نبوده و با توجه به سوابق اين کشور در جهان لزوم آمادگي مردم جهت مقابله و رويارويي را در کوتاهترين زمان ممکن آشکار مي ساخت. بر اين اساس امام امت در پنجم آذرماه سال 58، يعني در مدتي کمتر از يک ماه بعد از انقلاب دوم، فرمان تاريخي تشکيل بسيج را صادر فرمودند: يک مملکت بعد از چند سالي که بيست ميليون جوان دارد بايد بيست ميليون تفنگدار داشته باشد و بيست ميليون ارتش داشته باشد و يک چنين مملکتي آسيب پذير نيست و مردم دلسوخته و مسلمان پاکباخته که دل در گرو عشق به انقلاب و هدفهاي والاي آن داشتند، با آمادگي و قصد و اراده خلل ناپذير جهت پاسداري از دستاوردهاي انقلاب گروههاي مقاومت مردمي را درپايگاههاي بسيج و در آن زمان در مساجد سراسر کشور تشکيل دادند. اولين تجربه آنها به صورت عملي ياري رساندن به سپاه و کميته در قالب رويارويي با ضدانقلاب و خنثي سازي توطئه هاي آنها بود و از اين راه نقش موثري در خدمت به انقلاب و اهداف الهي آن هم نشان دادند. با هجوم و تجاوز ارتش عراق به کشور اسلاميمان در شهريور 59 اين اعتقاد که يک سازماندهي جهت تشکيل بهتر نيروهاي مردمي بوجود آيد، قوت گرفت و از آن پس نيروهاي مردمي صاحبان اصلي انقلاب اسلامي جهت حضور گسترده در جبهه گروه گروه به بسيج ملحق گرديدند و عملياتهايي چون طريق القدس، حصر آبادان، فتح المبين، ثامن الائمه و الفجر 8 ، کربلاي 5 و .... از دستاوردهاي عظيم اين تشکل الهي بود. اگر امروز توفيق اين را داشته ايم که کشور اسلاميمان و ملت سلحشور آن را از گزند نابکاران و نااهلان تاريخ حفظ کنيم به يمن حضور گسترده بسيج بوده و لاغير. چنان که رهبر فقيد انقلاب اسلامي حضرت امام (قدس سره) فرمودند: رحمت و برکات خداوند بر بسيج مستضعفان که بحق پشتوانه انقلاب است. آري رزمنده بسيجي، ضمن توان رزمي بسيار بالا در نبرد نامنظم، جنگجوي قابلي دردفاع منظم بحساب مي آيد تا حدي که سلاحهاي سنگيني چون توپ و تانکهاي پيش رفته را به حرکت در آورده و روبروي دشمن قرار داده. هدف از تشکيل واحد بسيج مستضعفين ايجاد توانايي هاي لازم در کليه افراد معتقد به قانون اساسي و اهداف انقلاب اسلامي به منظور دفاع از کشور، نظام جمهوري اسلامي و همچنين کمک به مردم به هنگام بروز بلايا و حوادث غيرمترقبه يا هماهنگي مراجع ذيربط مي باشد. بسيج جايگاهي ملکوتي است. مکاني براي درس چگونه زيستن انسانها، جايگاه عشق و صفا و صميمت و در يک کلام، شهيد جبهه ها و قهرمان يا مظلوم پشت جبهه هاست. بيش از يكسال از صدور فرمان امام خميني (رحمة الله عليه) مبني بر تشكيل بسيج نگذشته بود كه رژيم بعثي عراق در تحقق اهداف پليد نظام سلطه جهاني، هجوم همه جانبه خود را به ميهن اسلامي ما آغاز كرد. انقلاب اسلامي در آن اوضاع بحراني ناشي از دگرگوني ها و تغيير و تحولات آن زمان، هيچ گونه، آمادگي لازم را براي مقابله با متجاوزان بعثي نداشت. ارتش جمهوري اسلامي ايران كه با حمايت امام خميني (رحمة الله عليه) توانسته بود جايگاه خود را پيدا نمايد، در حال خودسازي و تثبيت نظم و انظباط بود. سپاه پاسداران هم كه نهادي نوپا و براي حفظ امنيت شهرها به وجود آمده بود، فاقد هرگونه تجهيزات لازم و تجربه كافي براي مقابله با تجاوز خارجي بود. از آن سو دشمن هم با ارتشي تا بن دندان مسلح و برخوردار از پشتيباني قدرتهاي استعمارگر، كشور را مورد هجوم قرار داد. در اين اثنا بود كه نقش بسيج به عنوان يك نيروي جوشيده از متن مردم انقلابي، در صحنه دفاع مقدس ظهور پيدا كرد. دشمن كه سوداي فتح سه روزه را در سر مي پروراند، در همان روزهاي نخستين با مردمي مواجه شد كه با دست خالي به دفاع از كيان مقدس نظام اسلامي خود برخاسته بودند و از ايثار خون خويش دريغ نمي كردند، جوانان سلحشوري كه به فرمان امام (رحمة الله عليه) در پايگاههاي مقاومت تحت نام "بسيجي" گرد آمده بودند و با كوچكترين اشاره ايشان به جبهه هاي نبرد مي رفتند و تا آخرين قطره خون خويش ايستادگي و مقاومت مي كردند. در طول هشت سال دفاع، بسيج آن چنان درخشيد كه دشمنان اعتراف كردند كه "قدرتي در بسيج نهفته است كه مي تواند با يكايك ارتش هاي كلاسيك جهاني مقابله كند". بسيج علاوه بر حضور در خط مقدم نبرد وظيفه جذب، آموزش و سازماندهي نيروهاي مردمي و اعزام آنها را به جبهه هاي نبرد برعهده داشت و در اين مدت توانست جميعت مؤمن و صاحب ارزشي را از امت حزب الله، در درون خود بپروراند و پايه ريزي ارتش مردمي را دنبال كند و سرانجام پس از هشت سال دفاع مقدس، بسيجيان مظلوم و سلحشور جبهه هاي توحيد به همراه امت شهيدپرور، از اين آزمايش الهي سربلند و پيروز بيرون آمدند. از نوجوان 13 ساله تا پيرمرد 80 ساله در ميان خيل عظيم شهداي بسيجي مشاهده مي شود. امام راحل اين چهره هاي مظلوم را به شايستگي تمام به تصوير كشيدند و فرمود: شما آئينه مجسم مظلوميت ها و رشادت هاي اين ملت بزرگ، در صحنه نبرد و تاريخ مصور انقلابيد. شما فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمين و سپر حوادث اين كشوريد. شركت خواهران در بسيج: جهاد در مكتب اسلام از فروع دين و از واجباتي است كه استواري دين به آن بستگي دارد، زيرا اسباب سربلندي اعتلا و كمال و استقلال جامعه مسلمانان مي شود و آن را در برابر ديگر ملل و دشمن متجاوز آبرو و عزت مي بخشد. لذا به سبب آنكه دفاع در هر جامعه اسلامي حالت وجوب همگاني دارد، و چون مقدمه واجب نيز واجب مي گردد و بايد مسلمانان اعم از زن و مرد براي ايجاد زمينه آموزش و حفظ توانايي هاي دفاعي كه خود مقدمه است، كوشش نمايند. به اين ترتيب بر زنان مسلمان نيز واجب است تا در جهات گوناگون، از جمله رزمي، نظامي براي مقابله با دشمن مهاجم به كشور اسلامي، آماده دفاع باشند. بر همين مبنا آموزش نظامي خواهران نيز در بسيج آغاز شد و علاوه بر آن با فرموده هاي امام خميني (ره) در سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها نكات مبهم آن نيز تبيين گرديد. ايشان فرمودند: "حضرت زهرا سلام الله عليها مجاهده و مخاطبه با حكومتهاي وقت داشت و آنها را محاكمه مي كرده اند، شما بايد از ايشان تبعيت كرده و به او اقتدا كنيد تا در روز زن وارد شويد و اگر بپذيريد، هم بايد در ميدان تحصيل و علم و هم در ميدان دفاع از اسلام مجاهده نماييد، كه دفاع از اسلام از مهماتي است كه بر هر مرد و زن و هر كوچك و بزرگي است. البته در آن محيطي كه شما تعليم نظام مي بينيد بايد محيط آزاد و صحيح و همه جهات عفاف محفوظ گردد." مركز بسيج خواهران مأموريت جذب، آموزش و سازماندهي بانوان كشور را بر عهده دارد و تاكنون توانسته است در امر آموزش خواهران در زمينه هاي نظامي امدادگري، عقيدتي، سياسي و سوادآموزي، خدمات و اقدامات مؤثري انجام دهد. همچنين خواهران بسيجي در دوران دفاع مقدس در پشت جبهه ها نيز حضوري فعال داشتند و در تهيه و تدارك وسايل مورد نياز رزمندگان اسلام، زحمات فراواني را متحمل شدند.

معبر
علي سعادت | 14:26 - 19 مهر 1389برچسب:بسيج, پايدار ,پايگاه مقاومت ,
+ |
سرزمین نور دلت را پر از باران می کند...

«سرزمین نور» سرزمین معانی است. سرزمین درک و شهود است. در آنجا نادیدنی ها به چشم می آیند و ناشنیدنی ها شنیده می شوند و ناگفتنی ها به زبان می آیند؛ بوی ایمان در مشام جان می نشیند و معنویت لمس می گردد.

بگذار صادقانه همه چیز را بگویم: من از جبهه و جنگ و عشقبازی بین خدا و رزمنده ها، جز حرف و کلام و خاطرات دیگران هیچ نمی­دانم و خود در این باره نه چیزی دیده­ام و نه لمس کرده­­ام؛ اما خیلی دلم می خواهد این مفاهیم را بفهمم. می خواهم بی بها شدن جان را در بازار عشق و راه وصال، درک کنم. باید چیزی بالاتر از جان و زندگی باشد که بسیجیان، بی پروا دست و پا و حتی جان را فدایش کرده اند؛ دلم می خواهد بالاتر از جان و زندگی را خود تجربه کنم. می خواهم بفهمم هیچ شدن را برای همه چیز شدن و فنا شدن را برای هست شدن و...

«سرزمین نور» انگار از جهان دیگر و ترکیب دیگری است؛ اینها را از مرور خاطرات مسافران آن خطه هم می توان فهمید. با نزدیک شدن به این سرزمین فضایی وصف ناشدنی به وجود می آید همه ترجیح می دهند که با خود و خدایشان خلوت کنند و این نیاز را خودم احساس کردم. این دیار نیازی به توضیح ندارد و سکوت نیزارها خود همهمه ای شگرف است. نخل های بی سر خود حدیثی مفصل دارند. سوسنگرد، هویزه، طلائیه، خرمشهر و شلمچه و... که رازهای نهان بسیار دارد که این همه را هرگوش ناشنوایی هم به گوش جان خواهد شنید. آری روح شهدا حاضر است سرزمین متبرکی است که همچون کربلا رازهایش را با زائرش نجوا می کند.

اینجا هرچه هست عشق است، ایمان است، زمزمه است، اینجا تربت پاک شهیدان، دل های عاشقان و با ایمان را به سوی نور هدایت می کند. ما به سوی سفری حرکت می کنیم که دل ها برای آنها می تپد چرا که همه آنهایی که در این سرزمین آرمیدند به نام و یاد سرور و سالارشان حسین(ع) قدم نهاده اند و چون نام آن بزرگوار در وجودشان است هرچه پیش آید خوش است. ما از جایی حرکت کردیم که راه به سوی کربلا دارد از ایلام، مهران، دهلران و... به سوی کربلای وسیع ایران، شلمچه، هویزه و طلائیه و...

قدم به مناطق جنوب که می گذاری آسمان دلت بارانی می شود، دیدگانت به اشک می نشیند و بغضی سنگین راه گلویت را می گیرد. از کنار شهرها که می گذری بانگ های گرم و معصوم، خود تو را به ضیافت سال های جنگ فرا می خوانند و با تمام وجود، زخم های تنشان را در برابر دیدگانت به تماشا می گذارند تا روایت گر استقامت و ایثارشان باشی. آری! و تو عاشقانه به دیدارشان می شتابی! می دانی که هنوز حرف های ناگفته زیادی برای گفتن دارند. اما دریغ! از محرمی که گوش به حرف های دلشان بسپارد. از میان شهر غریب تر، خرمشهر را می یابی؛ خرمشهری که هنوز آثار جنگ را بر پیشانی سترگ خود به یادگار دارد. خرمشهری که زیر بارش رگبارهای آتش دشمن، چشم های به خون نشسته اش را تقدیم غروب کرد، خرمشهری که مردانش کوهی از ایثار و شهامت بودند. مردانی که عاشقی را در لبیک به امام و مقتدایشان به اوج خود رسانده بودند. سراغ بچه های جنگ را می گیریم، او را می یابیم مردی از تبار مردان مرد! مردی از تبار آلاله های جا مانده از قافله شهدا! چقدر صمیمی با بچه ها برخورد می کند!

هنوز سادگی و صفای بچه های جنگ را دارد، با حرف هایش ما را به آن سال ها می برد. گرم صحبت که می شود برایمان از خرمشهر می گوید، نگاه اشک، میهمانان ناخوانده چشمانش می شود، چنان دقیق و لحظه به لحظه وقایع را برایمان بازگو می کند که انگار همین دیروز بوده که این حوادث اتفاق افتاده است.

می گوید: وارد اینجا که می شوی باید با وضو وارد شوی! چرا که قطعه قطعۀ این خاک بوی بچه ها را می دهد، کوچه ای را نمی توانی پیدا کنی که آغشته به خون شهیدی نباشد. می گوید وقتی شهید مرتضی آوینی اینجا می آید تا از زبان بچه ها حرف بکشد؛ نمی تواند. چرا که اینجا هنوز هم حماسه هست. هنوز هم ایثار هست.

چشم به امواج متلاطم کارون می دوزیم انگار زمزمه های عاشقانه بچه ها را از دل کارون می شنویم. لحظات زیبا، غروب دلمان را با خود می برد گویا غروب هم دلش به اندازه آسمان دیدگان ما بارانی است.

معبر
علي سعادت | 11:28 - 10 مهر 1389برچسب:سرزمین, نور,
+ |
شب آخر ...

دلتنگ بودم، خسته، گویی کوله بار غم بر دوشم بود. دلم هوای حرم و حریم یار کرده بود. دوستان همه برای کربلا بلیت گرفته بودند و قرار بود 24 اسفند ماه حرکت کنند، اما من اجازه رفتن نداشتم و دلم هر لحظه می سوخت ناامید و دلشکسته بودم، آخر همه قرار بود بروند جز من و هر لحظه که تاریخ به 24 اسفند نزدیکتر می شد بیشتر قلبم به درد می آمد اما چون خانواده ام گفتند که ما هم می رویم مشهد، کمی آرام شدم ولی وقتی رفته بودند بلیت بگیرند نبود و برای اصفهان گرفته بودند. وقتی شنیدم که قرار شده همگی به اصفهان برویم تمام وجودم نالید. گفتم اگر پاهایم را بشکنید نمی روم. یا می رومم مشهد و یا تنها در خانه می مانم. خلاصه بلیت خودم را به کس دیگری دادم و من ماندم و سرنوشتی که چه خواهد شد.

همان روز حالم خیلی دگرگون بود بعد از اینکه در خانه تنها شدم، شروع کردم به شدت گریه کردن. خیلی خسته بودم. خسته از خودم و از تمام چیزهایی که مرا از کسی که دوستش دارم دور می کرد.

همان طور فریاد می کشیدم و ناله می کردم که یک لحظه کسی در درونم ندا زد به آقای یکتا زنگ بزن من ایشان را ندیده بودم اما تعریفش را از بچه های امداد شنیده بودم. با گریه و آه پر از درد گوشی را برداشتم و تماس گرفتم وقتی صدای گریه ام را آقای یکتا شنید کمی برایم حرف زد تا آرام شوم اما من همین طور اشک می ریختم، در حین صحبت هایش باز کسی این جمله را بر زبانم جاری کرد و من بدون اینکه به حرف خود فکر کنم گفتم مرا با خودتان به شلمچه ببرید و فقط این جمله شروع مسافرتی بود که به ظاهر یک هفته بود اما 25 روز طول کشید مسافرتی که هر لحظه اش برایم خاطره بود و دوست داشتم تمامی لحظات این سفرم را برایتان مکتوب می کردم اما...

من اصلاً در فکر مسافرت جنوب نبودم دلم هوای مشهد مقدس را کرده بود. هرچند تا به حال به مناطق جنوب نرفته بودم و همیشه این حس را داشتم که هیچ وقت آنجا را نخواهم دید و باور نمی کردم که... اما من عازم مناطق بودم با کاروان دانشگاه شهر ری تهران.

مسافرتی که نه تنها برای دیدن جنوب بلکه راهی مشهد و قم نیز شدم، اما اینکه چطور شد که من یک دختر تنها، 25 روز در سفر بودم همه و همه خاطره ای دل انگیز بود که هیچ وقت فراموش نخواهم کرد، چرا که هر لحظه به خاطرم می آید ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه می زند و دلم تنگ می شود. با هر کس که آشنا می شدم برایشان سؤال بود که چطور تنها 25 روز برای خودم هزاران سؤال که جواب همه پیش مولایم مهدی و زهرا و شهدا بود و جوابی برای هیچ کس نداشتم.

حتی از آقا خواسته بودم خودش همسفرم را در این مسافرت انتخاب کند و من با بهترین دوستان آشنا شدم و اینها همه لطف آقا بود که من به وضوح وجود او را چشیدم.

من 22 اسفند ما به سوی تهران حرکت کردم ولی کربلای دوستان لغو شد؛ و من باید یک روز میهمان ستاد راهیان نور تهران می شدم تا 24 اسفند حرکت کنم خلاصه بعد از 4 روز که همراه کاروان شهر ری بودم و از مناطق دیدن کردم به هویزه رسیدم در آنجا مسئول کاروان مرا صدا کرد و گفت: به ما سفارش شده که دست تو را در دست فرمانده خانم اخباری بگذاریم و از اینجا به بعد از ما جدا خواهی شد.

قرار بود یک شب ممیهمان شهدای هویزه باشم، اما 10 روز بود که من هنوز در هویزه بودم. سال تحویل برای اولین بار کنار شهدا و در محضر عالم عارف استاد صمدی آملی بودم. که خیلی برایم دلنشین بود.

آن شب، شب عجیبی بود، شبی که عطر خون شهیدان در آن فضا پیچیده شده بود و حال و هوای خاصی در مزار حاکم شده بود.

شب آخری بود که در هویزه بودم، اما خود نمی دانستم، برق هویزه رفته بود و همه جا تاریک بود و فقط چند تا شمع کنار مزار شهدا روشن بود، باران که گویی دلتنگ بود به آرامی می بارید، شب غریبی بود، غربت شهدای کرخه و هویزه به راحتی دیده می شد یک حال و هوای عجیبی بودو من خیلی دل شکسته بودم حالم اصلاً خوب نبود با تمام دردی که در بدنم احساس می کردم به بیرون رفتم تا کمی در آن تاریکی و خلوت و سکوت غم انمگیز با شهید علم الهدی زمزمه کنم به آرام و سختی قدم می زدم و اشک می ریختم، دوست داشتم آن لحظه تمام نمی شد.

خود را در گوشه ای پنهان می کردم تا کسی مرا نبیند تا شاید کمی...

اما یک لحظه متوجه شدم که خادمان شهدا با چراغ موبایل به دنبال من هستند، گویی فرمانده در آن تاریکی حس کرده بود که من نیستم و نگرانم شده بود، مرا که دیدند پیشم آمدند و گفتند کجایی، فرمانده جوش تو را می زند زود برود اسکان، اما من حال اسکان رفتن را نداشتم کمی باز قدم زدم و بعد رفتم، هنوز آرام نبودم گریه امانم نمی داد دنبال بهانه ای بودم که بلند گریه کنم، داشتم خفه می شدم اما کسی نمی دید، گوشه اسکان نشستم یک دستم طرف قلبم و دست دیگریم طرف معده ام، سرم را پایین انداخته بودم و به شدت گریه می کردم، فرمانده وقتی مرا در آن حال دید بیشتر نگران شد گفت بیا برویم امداد. مگر من می توانستم حرف بزنم. هرچه می گفت اشک می ریختم. چند تا از خواهرهای خادم دورم حلقه زدند تا مرا آرام کنند اما نمی شد و من حالم بیشتر خرابتر می شد در آن لحظه صدایی آشنا مرا به خود خواند صدای علم الهدی بود که در درونم به آرامی نجوا می کرد. بیا در کنار قبر من بنشین تا آرام شوی وقتی صدایش را شنیدم نتوانستم لحظه ای صبر کنم، پا برهنه، با آن حالی که داشتم به طرف در رفتم در قفل بود به سرعت قفل را درآوردم و به زمین کوبیدم.

من به طرف مزار و خادمین به دنبال من که مانع رفتن من بشوند ولی من با عجله به سمت سید می رفتم که در وسط حیاط فرمانده مرا در آغوش گرفت و گفت: کجا پابرهنه، هوا سرده، بدتر می شوی، مرا به سختی در آغوش نگه داشته بود. اگر رهایم می کرد به زمین می افتادم او صدایم می کرد اما نمی توانستم به او بگویم، ناگهان فرمانده گفت: خیالم راحت شد فردا می روی مشهد، وقتی این جمله را شنیدم دیگر نتوانستم تحمل کنم گفتم: تو رو خدا ولم کن بذار برم، با التماس از او جدا شدم، به طرف مزار رفتم پاهایم سبت شده بود نمی دانم خودم را چطور به قبر سید رساندم همین که رسیدم، روی قبر دراز کشیدم و با صدای بلند گریه کردم نه کسی را دیدم و نه صدای کسی را می شنیدم فقط برایش حرف می زدم و اشک می ریختم، اما لحظه ای بعد شهید علم الهدی مرا به حدی آرام کرد که سکوت در مزار حاکم شد. همه فکر کردند که دیگر تمام کردم، کنارم آمدند و صدایم می کردند، اما صدایی از من شنیده نمی شد، گویی سید دستش را بر سینه ام گذاشته و فشار می داد، تمام قلبم درون قبر رفت و برگشت و آرام شد، به آرامی اشک و آه.

و من با آرامشی خاص فردا عازم مشهد مقدس بودم. چیزی که باور نمی کردم. آن شب گویی مانند شب آخر شهدا بود که کنار هم می نشستند و با هم شوخی می کردند و می خندیدند و من که هر لحظه گریه می کردم و بچه ها جز سکوت و اشک از من ندیده بودند بعد از اینکه شهید علم الهدی ارامش خاصی به من بخشید با خادمین شوخی می کردم و می گفتم: بچه ها امشب نخوابید، بیشتر مرا نگاه کنید، دیگر فردا من نیستم دلتان برای من تنگ می شود و آنها می خندیدند و می گفتند: بچه ولمان کن، خسته ایم، بگذار کمی بخوابیم، آن شب تنها شبی بود که من در هویزه تا صبح به آرامی بدون درد و غم و اشک خوابیدم.

 

 

معبر
علي سعادت | 21:19 - 17 مهر 1389برچسب:شب, آخر,جنوب,
+ |
به سوی سرزمین نور

امروز با کاروان راهیان نور به سوی سرزمین های عشق و حماسه حرکت می کنم.

نیت کرده ام اگر نشانی از تو بیابم، اگر بویی از تو به مشامم برسد، اگر دلم آرام بگیرد، نگاهم را برای همه عمر دخیل ببندم به گلوی گلگون غنچۀ شش ماهه ای که در تصادم پیکان ستم، بر فراز دستان ابر مرد حماسه، شکفت!

و دلم را گره بزنم به ضریح شش گوشۀ عشق!

کاروان در عطر صلوات و زمزمل ذکر و نوای اشک و آه به مقصد می رسد. پیاده می شویم و به سرزمین غریبی پا می گذاریم که هر چه بزرگ باشیم، اینجا هیچ می نماییم و به قول بزرگی که گفت: «کسی نیستیم که به میعاد آمده باشیم بل، خسی هستیم که به میقات آمده ایم.»

فضا عطرآگین است. سکوتی مقدس همه را فرا گرفته است که جای حرف نیست. زمزمۀ خدا بر زمین جاری است، پس: «فاستمعوا له وانصتوا لعلکم ترحمون.»

گمان ندارم اینجا بخشی از زمین باشد که روی نقشه دیده ام، اینجا تکراری از آسمان است، بر زمین افتاده.

تکه ای از بهشت است، هدیه به بچه های بی قرار، آدم مبتلای فراق، اینجا بیت المقدس است، وجب به وجبش. حال رسول خدا(ص) را دارم در لیله المعراج.

با دلم به دنبال تو می گردم، حال خوشی است! نسیم آشنایی می وزد، همه جا به عطر تو معطر است. شگفت دارم؟! من تو را در غروب گم کرده ام در قصر شیرین، در هورالهویزه و اینجا جنوب است، خوزستان. من تو را در آن سوی این سرزمین گم کرده ام، از چه در اینجا می جویم و شگفت آنکه می یابم؟!

همه جا بوی تو می­آید، از تپش های قلبم، از عرقی که بر پیشانی ام نشسته، از نفس نفس زدن­هایم، از شوقی که در رگ هایم جاری شده، حس می کنم همین جاها هستی!

گفته بودند چشم هایت را بر تپه های برهانی به یادگار گذاشته بودی، شگفتا من آنها را در شلمچه در صورت و در چشمخانۀ شهیدی دیگر دیدم، با همان نگاه مهربان و مطمئن!

گفته بودند دست هایت در دشت عباس پر پر شد، عجبا! من آنها را در خرمشهر بر بازوی فرشته ای دیدم که به آسمان می رفت!

گفته بودند پاهایت را به اروند هدیه دادی؟ من آنها را در بستان دیدم، ستون تن نگاهبانی ایستاده بر برج، به حراست شهر مشغول!

گفته بودند قلبت در جاده های داغ آبادان در کنار نخلستان های نجیب از تپش ایستاد و به افق اعلی به زیارت دوست شتافت.

الله اکبر! من در شلمچه دیدمش در سینۀ زائران که گرم می تپید و شور می آفرید و عشق می زاد و زندگی می داد.

من در شلمچه تو را دیدم، خودت را، در چهرۀ چهارصد شهید من تو را یافتم، در دل زائران بودی!

در شگفتم از چه بیراهه می رفتم؟ جستن تو در هوای مسموم دلمشغولی و روزمرگی، ظلم نبود؟!

و حال آنکه تو اینجا در میان «الذین قتلوا فی سبیل الله» بودی و مُهر «احیاهم» بر پیشانی داشتی و به مقام «عند ربهم یرزقون» رسیده بودی!

من در شلمچه به بلوغ رسیدم، من در شلمچه مبعوث شدم، به رسالت وارثان هابیل!

من در شلمچه، واژه های شهید گمنام و مفقودالاثر را از فرهنگ عرفان و شهادت خط زدم.

کدام شهیدی گمنام است؟

اینجا حس غربت ندارم. صمیمی تر از این زمین، در نقشۀ دلم خطه ای وجود ندارد.

اگر خدا خانه ای در زمین داشته باشد اینجاست؛ اینجا بیت المقدس ایران است. مسجد است، محراب است! فرشتگان در این سرزمین رفت و آمد می کنند، گوش اگر بسپاری صدای بال هایشان را می شنوی.

اینجا حرم امن الهی است، اینجا بیت المقدس است، اینجا شلمچه است - التماس دعا

                                                                                                                   

معبر
علي سعادت | 11:17 - 24 مهر 1389برچسب:کاروان, راهیان نور,
+ |
از لبنان تا اروند راهی نیست

نشسته بودم توی مسجد. نمی دونم اسم مسجد چی بود. فکر کنم مسجد امام رضا(ع) بود. مسجد امام رضای بیروت. نماز عشا تمام شده بود و بچه ها دسته دسته دور هم نشسته بودند، باران لطیفی می بارید. تا یک ساعت دیگر باید با لبنان خداحافظی می کردیم. اما نمی دانم چرا، با چیزهایی که از آن روز صبح دیده بودم انگار اتفاق جدیدی در قلب من افتاده بود. اول خیال کردم یک سفر تفریحی است، خیال کردم قرار است برویم به دیدن سواحل مدیترانه و بیروت شرقی... از زیبایی های بیروت بسیار شنیده بودم. شنیده بودم بهشت است اما آن بهشتی که اوصافش را شنیدنه بودم با بهشتی که می دیدم متفاوت بود. از اول راه نماینده ای از طرف حرب الله به دنبالمان آمد، به دنبال دانشجویان فعال سراسر کشور که در قالب اردوی سفیر نینوا صبح زود از دمشق به بیروت رسیده بودند. تازه آنجا بود که فهمیدم این سفر سیاحتی نیست... زیارتی است. آمده بودیم به زیارت حزب الله. محرم بود و یکی دو روز بیشتر به عاشورا باقی نمانده بود. نمی دانم چه روحی، چه فضایی و چه عطری در فضا پیچیده بود. عطری که با تمام وجود استشمامش می کردم. به گمانم عطر مقاومت بود، عطر ایستادگی و جهاد. منطقه شیعه نشین بیروت اگرچه فقیرانه بود اما روحی در آن نهفته بود که قلب انسان را به تسخیر خود در می آورد. پرچم های سیاه عزاداری که سرتاسر ضاحیه را سیاه پوش کرده بود، انگار با زبان بی زبانی فریاد می زد به زودی اتفاق بزرگی می افتد. اتفاقی به بزرگی عاشورا...

معبر
علي سعادت | 8:17 - 15 مهر 1389برچسب: لبنان, تا اروند,
+ |
شهیدای گمنام و گمنامان شهید

سلام بر دست های بریده شده، بر انگشت های جدا شده از دستان، انگشت هایی که راه هدایت را هنوز نشانه اند، بر انگشترهای بی انگشتی که نام «کشتی نجات این امت» بر نگین آنان حک شده است. سلام بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شد. سلام بر لب های سیراب از عطش عشق بر قمقمه های بی آبی که هزاران تشنه را سیراب خود کرد. سلام بر چفیه، بیرق همیشه جاودان جبهه های خمینی و با سلام بر جاودانه های تاریخ.

امروز از شهدای گمنام می گویم، آنهایی که در عین سرافرازی غریبند. باید از مظلومیت شهدای گمنام خون گریست آنان که برای اعتلای کلمه الله، خانه و کاشانه خود را رها کردند و رفتند تا ما آزاد باشیم. کدام کلام می تواند بیانگر عمق مظلومیت این گمنامان نام آور باشد. مهم نیست که اصحاب گمنام امام زمان (عج) و شهدای والامقام ما چه کسانی هستند و از کدام سرزمینند. مهم آن است که اینان جوانان پاک باخته ای بودند که علیه دقیانوس زمانشان به هجرت روی آوردند و جهاد کردند و اخلاص را به نهایت رسانده و حتی با پلاک هم قهر کردند. مهم آن است که حنابندان خون و حجله گاه خاک و دامادی آخرت را بر همۀ دنیا و متاع آن ترجیح دادند تا به ما بگویند که رسم جوانی و جوانمردی چیست. آنها سفیر غفلت زدایی هستند. شاید اگر این گل های گمنام آن روزها به خاک سپرده می شدند امروز ما برای غبارزدایی از جان و دل هیچ نداشتیم. اگر اینها نبودند نسل امروز با شهادت و خون و ایثار ارتباطش قطع می شد. شهدای عزیز ما نیز از نام داری و اسم و رسم دل خوشی ندارند و گمنامی را انتخاب کرده اند تا از هر آنچه غیر خداست دل ببرند. شهدایی که معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردند. آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سر دار نیافتند، آنها در شب های عملیات آزمودند. شهدا فرشتگان را دیدند که چسان عروج و نزول دارند. آنها عرش را دیدند و زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدند. از مائده های بهشتی تناول کردند و بر سر سفره حضرت ابراهیم(ص) نشستند. شهدا در رکاب امام حسین(ع) جنگیدند و بی وفایی کوفیان را جبران کردند آنها که با خون دل نوشتند: «هرگز نمی گذاریم داستان غم انگیز کربلا بر سرمان تکرار شود» آخرالامر یکی پس از دیگری مزد آن همه شجاعت و اخلاص را از خدا با شهادت گرفتند. شهیدانی که در آتش شدید دشمن، زلالی صداقتشان با خدا شکفته شد حتی نگذاشتند نمازشان قضا شود. هر صورت خمپاره ای را که شنیده می شد معلوم نبود قلب چند نفر از بچه را را می درد و کدام خواهر بی برادر می شود و کدامین فرزند سیه پوش و کدام مادر جگر گوشه اش را از دست می دهد.

و حال در این دوران قرارهای امروز آوای بی قراران را از یاد برده است، ترانه های امروزی ترانه دلنواز باران جبهه ها را از بین برده است.

آری! آوای باران به گوشمان نمی رسد. عطر سرخ ایثار بویش را از دست داده است. چشم های غرق به مال، چشم های فانوسی آن روزها را از یاد برده است. لبخندهای مایل به دنیا، لبخندهای دریایی دریادلان را فراموش کرده است. آری! آسمان سینه هامان از آوای غربت یاران، بغض ابر گرفته است. کجایی؟! ای لب های خاموش تا با صدای آشنای خود برایم بگویید رازهای در زنگار نهفته را، قصه شوق پرواز را. طوفان این غربت را هیچ آرامشی نیست.

معبر
علي سعادت | 2:20 - 18 مهر 1389برچسب:شهدای, گمنام,گمنامان شهید,
+ |
یادت هست ؟؟؟

  روزی که می رفتی...                                                                                              

یادت هست روزی که می رفتی؟

باران چه بی قرار به شیشۀ پنجره سر می کوفت! همه می گفتند: «هیچ بهاری چنین بارانی را به خود ندیده است.»

من می دانستم، رفتن توست که آسمان را بی قرار کرده است.

از خانه که بیرون آمدی، از خیابان که می گذشتی، یادت هست؟ درختان در دو سوی جاده چطور سرخم کرده بودند؟

تو گفتی: «حالا که باد نمی وزد؟ ندیده ام درختان سبکبار بی ثمر سر خم کنند!»

می دانم تواضع می کردی وگرنه کیست که نداند درختان به احترام تو سر فرود می آورند.

گل ها را دیدی که چطور در مسیر تو می شکفتند؟!

مجال نشد برایت بگویم که پس از رفتنت سه روز و سه شب آسمان بارید و بغضش باز نشد! ابرها که پاره پاره شدند، خورشید که آمد، فروغی نداشت!

گل ها پس از رفتنت پژمردند و پرپر شدند. بلبل ها همه شاهدند.

روز که آفتابی شد هیچ پرنده ای نخواند، گل ها همه شاهدند!

تو رفته بودی و خانۀ ما مثل گلدانی خالی بود و من بیقرار بودم که دلم با تو آمده بود، باغچه ها دلتنگ بودند و حتی گنجشک هایی که روی سپیدار باغچه، لانه کرده بودند بی تاب تو بودند!

من روزها را می شمردم و لحظه های خود سرگردان بودند، درنگ تو به درازا کشید. من تو را در صفحه ای از کتاب «حماسه ای به رنگ خون» لا به لای واژه هایی از جنس غرور و شهادت گم کرده بودم.

سرگردان، گرمی دست های تو را می جستم که نمی دانم در کدام میدان پرپر شده بود.

سختی و صلابت پاها و گام های تو را می خواستم که نمی دانم در صعود بر بلندای کدام ستیغ افتخار و شرف و یادگار مانده بود.

جذبۀ نگاه روشن تو را می طلبیدم و لبخند تو که شکوفه ای بود زینت شاخسار روزگار.

من تو را گم کرده بودم. اما گلایه ای نداشتم از آن رو که می دانستم هستی تو باید به روزگار هدیه می شد؛ که، بی شهادت تو تاریخ جزو ورق های پاره هایی سیاه شده از دروغ و ستم و دغل چه بود؟

دنیا رنگ و رو، و زندگی شرف و آبرویی نداشت اگر خون گلگون تو بر آسمان جهان رنگ نمی پاشید. من تو را گم کرده بودم اما، مرده نپنداشته بودم؛ از آنکه در زمین زندگی جاری بود و از آنرو که ایمان داشتم که «ولاتحسبین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون.»  - التماس دعا

معبر
علي سعادت | 12:36 - 29 مهر 1389برچسب:روزی, می رفتی,یادت ,
+ |
کربلای غریبانه ...

دوستان عزیز سلام ؛ وقتی که حسرت، مثل آتش زیر خاکستر، ته دلت را آرام آرام می سوزاند فقط اشک می تواند آرامت کند، هر چقدر هم که فریاد بزنی، زمزمه کنی بنویسی... مثل گریه کردن زیبا نیست، مثل گریه کردن سبکت نمی کند، مثل گریه کردن آرام نمی شوی...

واژهای اشک را نمی توان نوشت، نمی توان سرود، یا حتی ثبت کرد، اشک رازیست بین خداوند و بندگان عاشقش.

حالا که می خواهم از تو بنویسم، پُرم از حسرت لحظه های با تو بودنم که چه زود گذشت و چه تلخ تمام شد، از اینکه نفهمیدمت، نشناختمت و گذشتم از چیزی که نباید می گذشتم.

شلمچه، از چه بگویم؟ از زخم های داغ دلت یا ستاره های پرنوری که روی تنت ریخته؟ هنوز زمزمه های سنگرهایت شنیدنی است، هنوز خاکت بوی آسمان می دهد.

اروند، به موج هایت بگو آرامتر اوج بگیرند. تا شاید وداع آخر دستان دو برادری که دور می شوند از هم، چند ثانیه بیشتر شود، چرا که تن بی جان برادری که می بری بی بازگشت است.

طلائیه، چه بگویم از حسرت ندیدنت، چه بگویم از همتی که در تو حسین شد به عشق دست های جدا افتاده­ی برادرانش. طلائیه را در کجای این وسعت آسمانی ات پنهان کرده ای، این فرزندان زهرای بی نشان را.

طلائیه حرف بزن، بگو کجاست یوسف گمگشته ای که تنت بوی قدم هایش را می دهد، صدای العطش می آید گوش کن. می شنوی؟ صدای الله اکبر پایداری، صدای عشق، شور، خدا...

اینجا فکه است، کربلای غریبانه عشق، اینجا فکه است، مقتل سرخ علی اکبرها، اینجا فکه است، بوی بهشت می آید، بوی سید مرتضی، بوی حسین، بوی زهرا...

صدای قرآن می آید، هنوز از نیزارهای چزابه صدای قرآن می آید، صدای انفجار پشت سوت خمپاره ها در آب و پل های معلق که بالا و پایین می شوند و رد سرخ خون های جاری را به اب می ریزند.

اینجا سرزمین نور است، سرزمین عشق های بی مرز، اینجا کربلای سرخ ایران است، جایی که عشق معنا می شود و شهادت پلی به سوی لقاء حق...

معبر
علي سعادت | 17:25 - 12 مهر 1389برچسب:کربلای, غریبانه,شلمچه,
+ |
بدون شرح !

 

معبر
علي سعادت | 6:10 - 11 مهر 1389برچسب:,
+ |
خاطره‌نویسی در میدان مین

شمخانی

اشاره: این روزها بازار خاطره‌نویسی دوران دفاع مقدس داغ است و افراد مختلفی اقدام به نگارش حوادث و وقایع آن ایام می‌کنند. علی شمخانی در یادداشت زیر ضمن تشبیه "خاطره‌نویسی دفاع مقدس" به میدان مین، از باید و نبایدهای این حوزه سخن گفته است.

انسانی که در گذشته زندگی می‌کند بدون اینکه بخواهد بازنشسته شده است، برای همین من بسیاری از خاطرات خود را حذف کردم چرا که اعتقاد ندارم از خاطرات گذشته بگویم برای اینکه امروز هویت پیدا کنم.

امروز تب تحریف دفاع مقدس در جامعه دیده‌ می‌شود و باید مراقب راویان جدید از وقایع قدیم باشیم، باید خطر روایت‌گران جنگ‌نادیده را جدی بگیریم، تریبون‌ها را به دست اهلش بسپاریم و نه آنها که تنها عکسی را به یادگار از حدود 2900 روز "دفاع" با خود یدک می‌کشند، یا اصلا در آن روزگار نبوده‌اند و امروز راوی روزهای جنگ و حماسه شده‌اند.

در همین فضاست که باید گفت سست‌ترین شکل برخورد با جنگ، بسنده کردن به "خاطره گویی" است، کما اینکه ضعیف ترین شکل انتقال مفاهیم در جامعه ما سخنرانی یک طرفه است. ضعیف‌ترین شکل برخورد با جنگ هم "خاطره‌گویی" است. گاهی خاطره‌گویی، کل جنگ را تعریف نمی‌کند و بیشتر بر مدار احساس و عاطفه است نه بر اساس منطق؛ و برای همین هم تضعیف کننده منطق جنگ است در حالی که جنگ ما و دفاع مقدس 8 ساله ما، "منطق" داشت.

من با هر روایتی که بدنبال پدیدار سازی اسب سفید و شمشیر امام زمان (عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را "ملائکة ‌الله" تصویر کند به شدت مخالفم

این "میدان مینی" که برای دفاع مقدس ترتیب‌داده‌اند، به مراتب خطرناک‌تر از میدان مین اصلی در روزهای جنگ است. خاطره‌نویسی نه می‌تواند مبدا و مقصد جنگ را بیان کند و نه آنقدر سندیت دارد که بخشی از آن همه حماسه و ایثار را به تصویر بکشد، تنها متکی به ذهن نویسنده و گوینده‌ای است که شاید خیلی نکته‌ها را در گذر ایام، از خاطر برده باشد.

امروز بیش از گذشته به کار تحقیقی و پژوهشی درباره جنگ تحمیلی نیاز داریم. اخیرا قسمتی از خاطرات یکی از فرماندهان جنگ را مطالعه کردم؛ دیدم اصلا چیزی که در بخشی از آن نوشته شده صحیح نیست. ایشان چنین کاری انجام نداده است! البته در آن جغرافیا حضور داشته اما اینکه بنیان گذار پدیده‌ای باشد، صحیح نیست.

این یک واقعیت است که ما امروز روایات متعددی از جنگ داریم و تشخیص اینکه کدام روایت درست است، کار دشواری شده است. چرا که امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگ‌نادیده! راویان جنگ‌نادیده‌ای که برای کسانی روایت می‌کنند که آنها هم به واسطه سنی که دارند، جنگ را ندیده‌اند.

امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگ‌نادیده! راویان جنگ‌نادیده‌ای که برای کسانی روایت می‌کنند که آنها هم به واسطه سنی که دارند، جنگ را ندیده‌اند

البته باید گفت بنیاد تبلیغاتی ما بنیاد ناقصی است و بیشتر به دنبال "اسوه‌سازی" است و من اصولا اعتقاد دارم برای اسوه‌سازی باید عناصر پایین جامعه را ترجمه کرد. عناصری که در جامعه ما‌به‌ازای بیشتر و ملموس‌تری دارند. متاسفانه تصویری که از آدمهای بزرگ می‌سازیم، اولا دارای غلو و کمی ناراستی است و ثانیا در ابعاد شخصی و رفتار دینی و خانوادگی و شجاعت و... فردی می‌سازیم که این فرد در همه این ابعاد نمره 20 می‌گیرد!

من با هر روایتی که بدنبال پدیدار سازی اسب سفید و شمشیر امام زمان (عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را "ملائکة ‌الله" تصویر کند به شدت مخالفم. ضرورتی برای اثبات امدادهای غیبی در زمان جنگ برای ترجمان بعضی از خواب‌ها وجود ندارد.

بزرگترین امدادهای غیبی زمان جنگ این بود که امام خمینی(ره) از ما و آنهایی که می‌توانستند سربازان فرهنگی شاه بشوند، آدم‌هایی ساخت که از سر کوچه به درون مسجد، از دل مساجد ـ به شکل تجمعی ـ به خیابان‌ها و از قلب تظاهرات به پشت خاکریز‌های جبهه‌ها آمدند و شهید شدند یا آن حماسه‌ها را آفریدند؛ این "امداد غیبی" است؛ تغییر روحیه‌ها.

امروز بیش از هر زمان به ادبیات دفاع مقدس متکی به تحقیق و پژوهش دقیق نیازمندیم و نه تولید انبوه خاطراتی که سطح ماندگاری و تاثیرگذاری‌شان چیزی نیست که نسل جوان به آن احتیاج دارد. از همین رو باید مراقب این "میدان مین" بود؛ مهیب‌تر اینکه با نگاه امروز به شکلی جناحی به وضع دیروز جنگ نظر افکنده شود و با تحریف نقش‌ ها و تغییر آنها، "خاطره" در خدمت این اهداف به کار گرفته شود.

 

منبع: خبرآنلاین

معبر
علي سعادت | 20:13 - 21 مهر 1389برچسب:خاطره‌نویسي, میدان مین,
+ |
مسابقه كتابخوانی «شناخت انديشه‌های امام خمينی (ره)»

  فرهنگسرای پايداری، مسابقات كتابخوانی را با موضوعات مختلف برای فصل پاييز برگزار می‌كند كه از آن جمله می‌توان به مسابقه كتابخوانی درباره كتاب «شناخت انديشه‌های امام خمينی(ره)» اشاره كرد.

 
 

 

  به نقل از روابط عمومی فرهنگسرای پايداری، «مسابقه كتابخوانی شناخت انديشه‌های امام خمينی (ره)»، در سيزدهم مهرماه جاری برگزار می‌شود.

 

از ديگر برنامه‌های فرهنگی هنری اين فرهنگسرا می‌توان به «جنگل خيال» (نقاشی كودكان)، «با بچه‌ها در پارك ترافيك» در روزهای چهاردهم و هفدهم مهرماه جاری اشاره كرد.

 

«همكلاسی آسمانی» به مناسبت روز دانش آموز و يادبود شهيد فهميده 13 آبان، «اهدای كتاب آسمانی» در روز 13 آبان، «مسابقه كتابخوانی صحيفه سجاديه» در 28 آبان و «تجليل از خادمان فرهنگ عاشورا» 22 آذرماه برگزار می‌شود.

 

«در مكتب حكيم توس» و «در مكتب مولانا» از ديگر برنامه‌های فرهنگسرای پايداری است كه روزهای شنبه (10 مهرماه) و دوشنبه(12 مهرماه) ساعت 18 شروع و تا ساعت 20 ادامه دارد و به بررسی انديشه‌های حكيم ابوالقاسم فردوسی و مولانا جلال الدين محمد بلخی می‌پردازد.

 

علاقه‌مندان برای كسب اطلاعات بيشتر می‌توانند به فرهنگسرای پاسداری واقع در پاسداران، خيابان گل نبی، خيابان ناطق نوری ميدان قبا مراجعه و يا با شماره‌های 3-22888780 تماس بگيرند.

معبر
علي سعادت | 7:19 - 6 آبان 1389برچسب:مسابقه, كتابخوانی,
+ |
انعكاس دستاوردهای انقلاب اسلامی ايران در نمايشگاه رسانه های ديجيتال

طلاب حوزه علميه در قالب راه اندازی پايگاه اينترنتی، دستاوردهای سی و يك ساله انقلاب اسلامی ايران را برای بازديدكنندگان نمايشگاه رسانه های ديجيتال بازگو می كنند.

 

  پايگاه اطلاع رسانی دستاوردهای انقلاب اسلامی به همت جمعی از طلاب حوزه علميه قم با هدف دفاع، تبيين و تبليغ دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی راه‌اندازی شده است.

 

دست‌اندركاران اين پايگاه تلاش می‌كنند با نگاهی كلان به دفاع از دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی بپردازند و عملكرد ادوار مختلف نظام اسلامی را با تكيه بر آمار و منابع اطمينان‌آور علمی مورد بررسی و تحليل قرار دهند.

 

يكی از نوآوری های اين پايگاه در بيان خدمات انقلاب اسلامی، تهيه كتاب های مصور نقاشی با عنوان «بچه ها می دانيد؟» برای رده سنی كودك است. اين سری كتاب ها برای تدريس توسط مربيان و مشاركت والدين در مطالعه آنها نيز طراحی شده است.

 

در كنار هر نقاشی يك جمله توضيحی در باره همان موضوع برای اولياء و مربيان درج شده است كه می توانند با مطالعه و انتقال آسان آن به كودكان، علاوه بر ارتقای دانش خود، موجب شكوفايی روح اعتماد به نفس، خودباوری و احساس افتخار به ايران اسلامی را در نهاد آينده سازان كشور بارور سازند.

 

« موشك فوق مدرن رادار گريز ايران خواب از چشم دشمن ربوده است.»، « صنايع دستی ايران در تنوع اقلام و رشته ها مقام اول جهان را دارد.»،« ايران در صنعت حفاری نفت و گاز به خودكفايی رسيده است.»، «بچه ها می دانيد؟ برج ميلاد چهارمين برج بلند مخابراتی جهان است.»، «بچه ها می دانيد؟ زنان ايرانی الگوی زنان مسلمان هستند.» و ... برخی از عناوين اين مجموعه آموزشی است.

 

اين پايگاه همچنين آخرين دستاوردهای اين نظام را به تفكيك هر استان در پايگاه اطلاع رسانی خود به نشانی www.dastavard.ir درج كرده است. لينك های وزارت خانه ها، توضيح ساختار تشكيلاتی نظام جمهوری اسلامی ايران، حوزه و روحانيت، وحدت و بيداری اسلامی، تاثيرات جهانی انقلاب اسلامی و ... از ديگر عناوين اين پايگاه است.

 

در اين پايگاه همچنين اخبار و پيشرفت های علمی و تكنولوژيكی جمهوری اسلامی ايران در عرصه بين الملل، مصاحبه با شخصيت های علمی، سياسی و ... از ساير كشورها درباره نقش نظام اسلامی ايران در آينده منطقه و جهان، خاطراتی از سرداران دوران دفاع مقدس را می توان مشاهده كرد.

 

يادآوری می شود كه غرفه دستاوردهای انقلاب اسلامی در بخش پايگاه ها و وبلاگ ها در چهارمين نمايشگاه رسانه های ديجيتال واقع طبقه همكف مصلی امام خمينی(ره) تا بيست و چهارم مهرماه برپا است.

معبر
علي سعادت | 20:15 - 1 آبان 1389برچسب: دستاوردهای, انقلاب اسلامی,نمايشگاه, رسانه های ديجيتال,
+ |
جشنواره «كلام مهر» در قم برگزار می‌شود

جشنواره كلام مهر به مناسبت سفر مقام معظم رهبری به قم وی‍ژه طلاب و خانواده‌های آنان برگزار می‌شود.

 

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) شعبه قم، حجت‌الاسلام «سعيد روستاآزاد»، دبير ستاد حوزوی استقبال از مقام معظم رهبری، 19 مهرماه در جمع خبرنگاران، گفت: فراخوان ارسال آثار جشنواره ادبی هنری «كلام مهر» با موضوعات ولايت فقيه و شخص ولی امر مسلمين، آيت‌الله العظمی خامنه‌‌ای در آستانه سفر ايشان به قم از هفته گذشته اعلام شده و تاكنون آثاری نيز به دست ما رسيده است.

 

روستاآزاد تصريح كرد: طلاب و خانواده‌های آن‌ها می‌توانند آثار خود را با موضوعات نام برده در قالب‌های مقاله، نثر ادبی، شعر، داستان، عكس، گرافيك، پيامك، وبلاگ و دل‌ نوشته تا 20 آبان‌ماه به دبيرخانه ستاد واقع در مركز ادبی هنری دفتر تبليغات اسلامی قم واقع در خيابان دورشهر ارسال كنند.

 

وی ارسال آثار به‌صورت اينترنتی را از ديگر راه‌های تعامل طلاب و خانواده‌های آنان برای حضور در اين جشنواره عنوان كرد و گفت: علاقه‌مندان می‌توانند آثار خود را از طريق سايت مهر حوزه به نشانیwww.mehrehozeh.ir ارسال كنند.

 

يادآوری می‌شود اين مسابقه برای طلاب غيرايرانی و خانواده‌های آنان نيز در حال برگزاری است.

معبر
علي سعادت | 15:16 - 2 آبان 1389برچسب:جشنواره ,«كلام مهر»,سفر,مقام معظم رهبری,
+ |
معرفی دو نرم‌افزار از مؤسسه فرهنگی آرمان

  مدير توليد مؤسسه فرهنگی آرمان به معرفی دو نمونه از آخرين آثار نرم‌افزاری مؤسسه فرهنگی آرمان پرداخت و گفت: از نرم‌‌افزار‌های «روايت مقاومت» و «به آفتابی صحيفه برگرديم» رونمايی شده است.

 

مينايی، مدير توليد مؤسسه فرهنگی نرم‌‌افزاری آرمان، در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، ضمن بيان مطلب فوق گفت: مؤسسه فرهنگی نرم‌افزاری آرمان با بهره‌گيری از بيانات مقام معظم رهبری و در راستای تحقق رسالت خود؛ يعنی انتقال مفاهيم و نمونه‌های ارزشمند انقلاب اسلامی با توليد اين نرم‌افزار اهداف زير را نشانه گرفته است.

 

مينايی، در معرفی نرم‌‌افزار «به آفتابی صحيفه برگرديم» گفت: اين نرم‌افزار مجموعه‌ای از گفتارها و نوشتارهايی از «كوشكی» با محوريت و موضوع انديشه و سيره عملی امام خمينی(ره) مبتنی بر صحيفه امام(ره) است كه شامل بخش‌های سخنرانی، نوشتار، معرفی كتاب و معرفی استاد است و به موضوعاتی از جمله تحليل سياسی، بازشناسی انقلاب، تمدن‌سازی، مواجهه با غرب، مذاكره با ‌امريكا، هويت انقلاب اسلامی و اشرافيت دولتمردان می‌پردازد.

 

وی گفت: از نرم‌افزار به آفتابی صحيفه برگريم در جلسه‌ای با موضوع اشرافيت رسانه‌ای با حضور «وحيد جليلی» رونمايی شده است.

 

مدير توليد مؤسسه آرمان، محصول ديگر اين مؤسسه را روايت مقاومت اعلام كرد و گفت: روايت مقاومت تلاشی برای معرفی نمونه‌ای عينی از تحقق انديشه‌های امام خمينی(ره) در عصر حاضر است و اين نرم‌افزار دائرة‌المعارفی جامع با موضوع مقاومت اسلامی لبنان است كه در شش بخش طراحی شده است، سرزمين طوايف، روايت مقاومت، فرزندان روح‌الله، لانه عنكبوت، ختم ساعر و مناره، شش بخش اين نرم‌افزار هستند.

 

وی در پايان اين گفت‌وگو گفت: از نرم‌افزار روايت مقاومت با حضور «علی لاريجانی، رئيس مجلس شورای اسلامی، حجت‌الاسلام و المسلمين رئيسی، معاون اول قوه‌ قضائيه، شيخ‌الاسلام، دبيركل دبيرخانه‌ كميته‌ دائمی حمايت از انتفاضه مردم فلسطين، مصطفوی، رئيس سابق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و حجت‌الاسلام و المسلمين اختری و رئيس هيئت امنای بنياد بين‌المللی صبح قريب رونمايی شده است.

 

علاقه‌مندان می‌توانند برای خريد نرم‌افزار به سايت اينترنتی اين مؤسسه فرهنگی نرم‌افزاری به نشانی www.armancenter.ir مراجعه، و يا با شماره تلفن‌های 7272600-0511، 09155250069 تماس حاصل كنند.

معبر
علي سعادت | 17:2 - 4 آبان 1389برچسب: نرم‌افزار,مؤسسه, فرهنگی آرمان,روايت مقاومت,
+ |

صفحه قبل 1 ... 72 73 74 75 76 ... 96 صفحه بعد

منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

به وبلاگ معبر خوش آمديد (تخصصي دفاع مقدس)

نويسندگان

علي سعادت

موضوعات مطالب

دفاع مقدس
رسانه ها،اخبار،مطبوعات
خاطرات
كتاب،شعر،داستان،طنز
شهدای گمنام
خانواده شهدا
عملیات ها
بسیج
مناطق عملیاتی
جانبازان
آزادگان
سرداران،شهدا
فرهنگ دفاع،جبهه
فرهنگ ایثار و شهادت
دل نوشته ای با شهدا
جشنواره ،مسابقات
فضاي مجازي،جنگ نرم و...
سينما ،تئاتر،تلويزيون
راهيان نور

نشانك وبلاگ معبر
معبر - وبلاگ تخصصي دفاع مقدس

كد لوگوي معبر

ساير امکانات

RSS


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 167
بازدید ماه : 1393
بازدید کل : 150847
تعداد مطالب : 667
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

مسابقات وبلاگ نويسي

مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان به مناسبت هفته دفاع مقدس

اولین جشنواره «وبلاگ‌نويسی دفاع مقدس» در يزدجشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامیجشنواره وبلاگ نویسی تبیان در حال برگزاری است . ثبت نام کنید