مترجم سایت

در اين كتاب شهيد حميد باكري را از لا‏به لاي خاطرات زيبا و شنيدني همرزمان و نزديكان او بيشتر خواهيم شناخت. در انتهاي كتاب تصاويري از اين شهيد گرانقدر جمع‏آوري شده است.

روزگاران عنوان كتابهايي است كه بنا دارد تصورهايي از جنگ را در قالب خاطره بازگو كند اين كتاب گوشه هايي از تشنگي سربازان امام حسين در قرن چهاردهم و دفاع مقدس ايران را به تصوير مي‏كشد

صد خاطره از واحدي به نام اطلاعات عمليات و فعاليتي با نام شناسايي را در اين كتاب مي‏توانيد بخوانيد. بايد بداني تا بتواني درست عمل كني در اين كتاب كمي با نقش اطلاعات عمليات آشنا مي‏شويم

اين كتاب در نظر دارد با ذكر صد خاطره بازنوشته ، خطوط اصلي جنگ را ترسيم كند.

اين كتاب يادداشت‏هاي گل‏علي بابايي از روزهاي دفاع مقدس در جنوب غربي كشورمان است كه در آن از دشت‏هاي تفتيده فكه، كوه‏هاي خشك قلاويزان تا ارتفاعات بلند كاني‏مانگا و دشت‏هاي به خون نشسته شلمچه نام برده شده كه با رشادت‏هاي ياران حضرت امام(ره) تبلور يافته است. بابايي در اين كتاب به نقطه رهايي مرداني همچون محمود پيربداغي و حميد فلاح‏پور مي‏پردازد كه روان و حماسي نگاشته شده است.

يادمان مردان بزرگي كه قامت ايستاده انقلاب مديون پيكر به خاك افتاده آنان است. روايت آنها كه روزي فرمانده تو بوده‏اند و اكنون خاطره‏ات شده‏اند. هفت خاطره از حماسه‏هاي هفت فرمانده شهيد. يادداشت‏هاي مقام معظم رهبري بر اين كتاب بسيار تكان دهنده است: «اين كتاب با چشماني لبريز از اشك شوق و حسرت زيارت گرديد.»

مجموعه يادداشت‏ها و خاطره‏هاي محمد رضا بايرامي از هفت روز آخر جنگ. خاطراتي هيجاني و نفسگير از درگيري با عراقي‏ها و محاصره شده توسط تانك‏هاي عراقي. خستگي، دلهره، اضطراب از پايان جنگ، پذيرش قطعنامه و استواري مردان آماده نبرد در آن به خوبي تصوير شده است. دوشنبه 27 تيرماه 67 زمان اتمام ماجراي اين كتاب است.

درباره اين كتاب و شهيد محمد شكري چه بنويسيم وقتي رهبر معظم انقلاب اين كتاب را اين‏گونه توصيف كرده‏اند: «اين سندي ارزشمند از اوضاع جبهه و خوي و خصلت بسيج است. اين حرف‏ها براي مردم دنياي مادي و ظلماني، قابل فهم و درك نيست، اگرچه سراسر هشت سال دفاع مقدس از آن پر است. نگارش روان و روشن و موشكاف اين نوشته بر ارزش سندي آن مي‏افزايد و شهيد عزيز نويسنده اين خاطرات با اين نوشته نيز بخشي از فضاي مصفاي روح بسيجي را مجسم مي‏كند. رحمت خدا بر روان پاكش باد... اين از جمله نوشته‏هايي است كه حتما بايد به زبان‏هاي ديگر ترجمه شود.»

محسن مطلق با زباني ساده و روان به بيان خاطرات خود از همرزمان و دوستان شهيد و به گفته خودش مظلوم‏ترين و غريب‏ترين انسان‏ها مي‏پردازد. اين اثر در سال 1379 در بخش خاطرات مسابقه معرفي ادبيات پايداري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي رتبه دوم را به دست آورد. گفتني است «اديك بوتل» پايان‏نامه 1000 صفحه‏اي مقطع دكترايش را با عنوان «زنده‏باد كميل» درباره اين كتاب 120 صفحه‏اي نوشته است.

خاطرات عباس حسين‏مردي. نويسنده در اين كتاب به واگويي خاطرات يكي از رزمندگان دفاع مقدس مي‏پردازد و حكايت رزمنده‏اي را بيان مي‏كند كه در صحنه‏اي صحنه‏هاي نبرد مي‏رود تا توسط دشمن در يك گور دسته جمعي دفن شود ـ در واپسين لحظات ـ متوسل به وجود حضرت ابوالفضل العباس(ع) مي‏گردد و به معجزه آن حضرت از مرگ حتمي نجات مي‏يابد. پس از آن در دل دشمن و در ميان اردوگاه‏هاي مخوف چند بار دست به عمليات‏هاي شهادت‏طلبانه مي‏زند اما...

از نكات قابل توجهي كه نويسنده در اين كتاب تلويحا به آن اشاره مي‏كند، مسئله ارتباط رزمندگان و آزادگان با توسل به اهل‏بيت(ع) است كه رمز و راز موفقيت‏هاي آنها را در همين‏جا بايد جستجو كرد.

«مهمان فشنگ‌هاي جنگي» خاطرات اسير آزادشده ايراني، مجيد بنشاخته (سجاديان) است. راوي اين كتاب، اهل روستاي «چاه تلخ جنوبي» روستايي در حوالي بوشهر بود. يك نيروي ساده كه در دشت‌ها و كوه‌هاي غرب و جنوب كشور نگهباني مي‌داد و هنگام انجام اين وظيفه و پس از 36 ماه خدمت در جبهه و دو سال سربازي و چهار روز پس از قبول قطع‌نامه به اسارت نيروهاي عراقي درآمد. اين كتاب، شامل دو بخش است. بخش اول، مربوط به سال‌هاي حضور بنشاخته در ايران و شامل 9 فصل است. بخش دوم كتاب نيز به سال‌هاي اسارت اين سرباز ايراني مي‌پردازد كه شش فصل را شامل مي‌شود.

محمد جواد سالاريان آزاده‏اي است از شهر مقدس مشهد كه در سال 1364 در جزيره بوارين در جريان عمليات شديدا مجروح مي‏شود و سپس به اسارت مزدوران بعثي درمي‏آيد. او خاطراتش را با نقل وداع در آخرين اعزام خود با همسر و فرزندش، آغاز مي‏كند و حال و هواي غريبش را در آن وداع بازگو مي‏كند. در ادامه درباره مقدمات عمليات سخن به ميان مي‏آورد و پس از آن جريان حضور خود را در عمليات به تصوير مي‏كشد. او بارها در آستانه شهادت قرار مي‏گيرد. او در حال احتضار با حضرت زهرا ملاقات مي‏كند اما به گفته خود تعلق او به فرزندش مانع از توفيقش مي‏شود و در ادامه چگونگي اسارت خود را توضيح مي‏دهد. او كه بخشي از كودكي خود را در كشور عراق سپري كرده است با زبان عربي آشناست و اين موضوع باعث مي‏شود كه از او به عنوان مترجم براي ارتباط با اسرا استفاده كنند. اين مسئله بسيار برايش رنج‏آور است...

داوود بختياري در اشاره كتاب مي‏نويسد: «قرار بود من مشاور ادبي اسدالله خالدي براي نوشتن خاطراتش باشم امام همان روز گفت: من مي‏گويم تو بنويس! و من هم نوشتم. از همه‏جا حرفي براي گفتن داشت، از محله قديمي شاپور، از شهرهاي آلمان، از شلمچه، از اردوگاه‏هاي عراق و... بيش از يك سال طول كشيد كه به پايان جاده رسيديم.» بختياري سعي كرده كتاب را به صورت داستاني و با جذابيت‏هاي يك رمان بنويسد.

اين کتاب بر گرفته شده از خاطرات سرهنگ عراقي ثامر عبدالله است که در آن مي توان به اسناد محرمانه، بسيار محرمانه و فوري ارتش عراق پي برد. اعتراض ادبي نظاميان عراق که سخت و گزنده است حاکي از آن است که نويسندگان اين کتاب يا از اول ميلي به برافروخته شدن آتش جنگ نداشته‏اند يا در نيمه راه دست حزب بعث عراق براي آنان رو شده است. در پايان كتاب نيز اسنادي حاوي اطلاعاتي درباره مصرف مشروب توسط درجه‌داران عراقي در جبهه‌هاي نبرد به چشم مي‏خورد

خاطرات يك سرهنگ عراقي، كه در جنگ ايران و عراق به اسارت نيروهاي ايراني درآمده است. راوي در اين خاطرات به شرح‏ وضعيت جبهه‏هاي عراق در حين عمليات‏هاي بيت‏المقدس، رمضان، قدس 2 و 1، قدس 4 و قدس 5 ايراني‏ها و مناطق عملياتي ‏خرمشهر، شرق بصره، هور و هورالهويزه پرداخته است. اشغال‏ خرمشهر، كشتارهاي دسته‏جمعي و اعدام دانش‏آموزان، سرقت ‏اموال اهالي خرمشهر توسط عراقي‏ها، كمك‏هاي كشورهاي‏ عربستان، كويت، اردن و مصر به عراق در جنگ و... از موارد مطرح‏شده در اين خاطرات است.

سروان عراقي؛ احمد غانم الربيعي، در اين كتاب روايات خود را از دوران تحصيل در دانشكده نظامي آغاز مي‌كند. او از ظلم‌هايي كه در اين دانشكده بر دانشجويان مي‌شد، خبر مي‌دهد و خاطرات او حاكي از اين موضوع است كه نيروهاي عراق با هم‌وطنان خود نيز رفتاري ناشايست داشتند. فصل يكم، خاطرات احمد غانم تا آغاز جنگ را شامل مي‌شود. فصل دوم، درباره مأموريت ويژه وي در لشكر دوم و حمله به شهر مهران است. فصل سوم «خرمشهر و خاطراتي ويژه» نام گرفته. فصل چهارم نيز با پناهنده شدن احمد غانم به عربستان و سپس ايران به پايان مي‌رسد.

كتاب حاضر، مجموعه خاطرات روايي داستاني يك اسير عراقي است كه در اين كتاب سرباز اسير عراقي از رزمندگان اسلامي مي‌گويد كه دور از چشم دشمن شبانه به درون آنان رخنه كرده و ده‏ها مأموريت پنهاني دشمن را كشف كرده و به رزمندگان اسلام گزارش داده و يا ميان دشمن رفته و حملات آنان را به تعويق انداخته است. سرباز عراقي كه وعده‌هاي تحقق نيافته الهي را محقق مي‌بيند و به چشم سر مي‌بيند كه چگونه برف و بوران، و سرماي كشنده باعث شكست دشمن مي‌شود پس از مشاهدات اين وعده‌ها و بيهودگي در مبارزاتشان با پاي خود به رزمندگان اسلام مي‌پيوندد.