تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
«جنايتهاي ما در خرمشهر» حاوي اعترافات بسيار مهمي از افسران عراقي است كه پس از گذشت سالها از آزاد سازي خرمشهر بيان شده است. اين خاطرات به رشته تحرير درآمد تا اسناد انكارناپذيري عليه رژيم عراق باشد. سلمان صفر درويش، منير مروان العبيدي، كمال طه العامري، سعد مصاول الكريم، ثامر احمد الفلوجي و فكري حسين، برخي از افسران عراقي بودند كه در شرايط بحراني در خرمشهر حضور داشتند. آنها به نوشتن اين حوادث اقدام كردهاند. انفجار ايستگاه فشار قوي برق، قتلعام خانواده مومن، سرقت خودروها و تعدي به زنان، برخي از جنايات اين افسران در خرمشهر است.
معرفي:
جلد نخست از مجموعه جنگ برای صلح شامل بررسی ها و نقدهایی است که بر فیلم های سینمای دفاع مقدس نگاشته شده است . جلد دوم حاوی مجموعه مقالاتی است درباره فیلم های جنگی (جنگ ایران و عراق ، 1359-1367) و در جلد سوم گفت و گوهایی با سینماگران ایران درباره فیلم های جنگی صورت گرفته است . عناوین برخی از مقالات و گفت و گوها عبارتند از : سینما و هویت دینی دفاع مقدس / سید مرتضی آوینی ؛ سینمای جنگ / مجید محمدی ؛ سینمای جنگی ایران : از شعار تا شعر / رامین حیدری فاروقی ؛ سینمای جنگ یا سینمای دفاع مقدس / اکبر محمدآبادی ؛ مروری اجمالی بر سینمای جنگ / مصطفی محمودی ؛ سینمای جنگ پس از جنگ / گفت و گو با مهدی ارگانی ؛ صدا ، دوربین ، حمله / میزگرد فیلم سازان جنگ ؛ کمال تبریزی ، ملاقلی پور ، حاتمی کیا ، شورجه ؛ در غیاب آن ندای شورانگیز / گفت و گو با بهروز افخمی ؛ مرثیه ، اشک ، حماسه / گفت و گو با احمدرضا درویش و من از جنگ به سینما آمده ام / گفت و گو با احمدرضا درویش .
داستان دو نوجوان و رابطه آنها با طبيعت و عقابهاي بر فراز مناطق جنگي، حوادث مختلفي كه پيش ميآيد و باعث ميشود اين دو به كمك هم بشتابند... «عقابهاي تپه 60» يكي از متفاوتترين رمانهاي جنگي است. كتاب جداي از خشونت و ويراني جنگ به زندگي و طبيعت در كنار اين مقوله ميپردازد و تاكنون جوايز زيادي از جمله: ديلم افتخار كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، برنده كتاب سال ادب پايداري و... را از آن خود كرده است.
روايتي ملموس و صادقانه از زندگي در جنگ. صحنهسازيهاي بينظير احمد دهقان از لحظههاي نبرد، لذت خواندن اين كتاب را دوچندان ميكند. جايزههاي بيست سال داستاننويسي، چهارمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع مقدس و بيست سال ادبيات پايداري به اين كتاب تعلق گرفته است. پال اسپراكمن مترجم تواناي آمريكايي، اين كتاب را به زبان انگليسي ترجمه كرده است.
از رمانهاي قوي كه مظلوم واقع شده، با نگاهي نو و مردمي به دفاع مقدس. نقشبندان با زباني ساده و صميمي نگاشته شده است. داستان نقاش رزمندهاي به نام حميد كه دستانش را هنگام خنثي كردن ميني از دست ميدهد و...
مجموعه داستان كوتاه از روزگار جنگ و پس از آن كه همواره به عنوان دغدغه ذهني و خاطره تلخ يا شيرين در دايره ذهني تمام سربازان جنگ يا نويسندگان جنگ موج ميزند. «سه دختر گلفروش» نامزد جايزه شهيد غنيپور و جايزه ادبي مهرگان بوده و جايزه چهارمين دوره قلم زرين را نيز از آن خود كرده است.
چاپ دوم کتاب «مهدی باکری» در اندیشه و عمل نوشته حسین علایی، به همت اداره کل حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس در آذربایجان شرقی روانه بازار شد. تصویر زیر مربوط به بخش ضمایم این کتاب است.
به گزارش خبرآنلاین،شهید مهدی باکری در دانشکده فنی دانشگاه تبریز تا مقطع کارشناسی تحصل کرد و در زمان انتخاب ادامه تحصیل در مقطع ارشد و مبارزه برای انقلاب، گزینه دوم را برگزید. در این نامه شهید مهدی باکری نوشته است:
ریاست محترم دانشکده فنی
بدین وسیله تقاضا میشود دستورات لازم جهت تسویه حساب اینجانب مهدی باکری سال چهارم مکانیک را صادر فرمایید.
دستخط مهدی باکری
آنروزتازه فهمیدم .. ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم... وقتی از چشمهایت افتادم
بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس در نظر دارد هم زمان با برپايي سيزدهمين جايزه دوسالانه كتاب دفاع مقدس، از بهترين ناشران كتابهاي دفاع مقدس با عنوان «ناشر نمونه» تقدير كند.
به گزارش سايت ساجد به نقل از ستاد خبري سيزدهمين جايزه دوسالانه كتاب دفاع مقدس، در اين دوره از جايزه و در كنار تقدير از برگزيدكان بهترين كتابهاي دفاع مقدس در موضوعات مختلف، بهترين ناشران نمونه تهراني و شهرستاني نيز معرفي ميشوند.
اين انتخاب در صورت احراز امتيازات لازم و طبق ملاكهاي از پيش تعيين شده انجام ميشود.
در اين دوره از جايزه آثار منتشر شده در سالهاي 1387 و 1388 در 16 گروه «ادبيات داستاني»، «پژوهش ادبي»، «پژوهش نظامي»، «پژوهش فرهنگي»، «ترجمه»، «جُنگ»، «خاطره»، «داستان كودك و نوجوان»، «زندگينامه داستاني»، «زندگينامه و وصيتنامه»، «شعر»، «شعر كودك و نوجوان»، «نثر ادبي»، «نقاشي و گرافيك»، «نمايشنامه» و «ناشر نمونه» مورد بررسي قرار ميگيرند.
برگزيدگان سيزدهمين دوره جايزه دوسالانه كتاب دفاع مقدس، همزمان با برگزاري مراسم هجدهمين دوره از هفته كتاب جمهوري اسلامي ايران معرفي ميشوند.
تعداد850 عنوان كتاب به دبيرخانه اين دوره از جايزه ارسال شده است كه با ميانگين 425 عنوان كتاب براي هر سال نسبت به دوره پيشين، از لحاظ كمي افزايش داشتهايم.
اسامي ناشران نمونه دفاع مقدس همزمان با سيزدهمين جايزه دوسالانه كتاب دفاع مقدس اعلام ميشود.
فاز دوم كتابشناسي زنان دفاع مقدس چكيده نويسي آثار است
خبرگزاري فارس: دبير علمي همايش زنان اهل قلم انقلاب و دفاع مقدس با اشاره به اتمام جمعآوري اطلاعات پديدآورندگان زن دفاع مقدس، گفت: فاز دوم كار كه منجر به انتشار كتابشناسي زنان دفاع مقدس ميشود، چكيده نويسي آثار پديدآورندگان زن دفاع مقدس است.
معصومه رامهرمزي؛ در گفتوگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» با اشاره به اينكه فاز اول كار كتابشناسي زنان دفاع مقدس كه جمعآوري اطلاعات پديدآورندگان زن دفاع مقدس بوده، انجام شده است، اظهار داشت: فاز دوم كار كه منجر به انتشار كتابشناسي زنان دفاع مقدس ميشود، چكيده نويسي آثار پديدآورندگان زن دفاع مقدس است كه در صورت برخورداري از حمايت مراكز مختلف فرهنگي اين كار انجام خواهد شد.
وي با بيان اينكه در حال حاضر اطلاعات مربوط به پديدآورندگان زن دفاع مقدس در قالب مجموعهاي در كتابخانه مركز تخصصي امور زنان در اختيار پژوهشگران و محققان قرار گرفته است، گفت: اين امكان وجود دارد كه اين مجموعه در اختيار كتابخانههايي كه در حوزه انقلاب و دفاع مقدس فعاليت ميكنند قرار گيرد.
دبير علمي همايش زنان اهل قلم انقلاب و دفاع مقدس با اشاره به راهبردهايي كه اين مجموعه در اختيار پژوهشگران و متوليان امر فرهنگي قرار ميدهد، عنوان كرد: در تقسيمبندي اطلاعات به تفكيك سال مشاهده شد كه در برخي از سالها هيچ كتابي توسط زنان منتشر نشده و بر عكس در سالهايي اين تعداد رو به افزايش رفته است.
رامهرمزي تأكيد كرد: پديدآورندگان زن در حوزه انقلاب و دفاع مقدس به يك دفتر مطالعات و تحقيقات نياز دارند تا تمام مسائل موجود در حوزه ادبيات دفاع مقدس در آنجا مورد بررسي قرار گيرد.
وي با اشاره به اينكه دانشجويان زيادي علاقه دارند تا پاياننامههايشان در زمينه انقلاب و دفاع مقدس باشد، گفت: اگر مسئله شناسي خوبي از موضوع دفاع مقدس داشته باشيم قطعا در حوزه پژوهش هدفمند عمل خواهيم كرد ولي اگر پژوهشگري بدون احساس نياز و شناخت دقيق مسئله در اين حوزه فعاليت كند، نتيجه پژوهش در عمل هيچ كاربردي نخواهد داشت.
شلمچه خلاصه عشق است و قطعه اي از بهشت , شلمچه , آينه ايست كه تمام جبهه با خاكهاي سرخش در آن مي درخشد. و دريچه آسماني است كه از آن بوي رشادت و عطر دلنواز شهادت ميوزد. شلمچه تنديس زيباي عشق است كه در ميدان ايثار قد كشيده است . شلمچه شهر شهود و شهادت است . شلمچه مثنوي بلندايثار است و فرودگاه عشق و عروجگاه دل . صحراي خشكي كه درياي مواج خون و اشكهاي عاشقانه در تربت پاكش دارد با قلب خونيني كه هنوز زيبا و دلنواز مي تپد و خون غيرت و مردانگي را در رگهاي اين ديار مي دواند و حديث بلند حيات با عزت را زمزمه مي كند. زمين خاكي شلمچه , زيباتر از آبي آسمان است چرا كه شلمچه قتلگاه مرغان عاشقي است كه براي وصال بي قرار بودند و از كوچه پس كوچه هاي منيت و ماديت رهيده و به شهر دلگشاي معنويت و شهادت دل بستند. آري ! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است , ديوان عاشقي است , شعرهاي سرخ , با واژه هاي خون , به وزن عشق و قافيه هايي از جنس قلب پاره پاره عاشقي و در قالب غزل عشق و مثنوي بلند شهادت » , ديواني كه شكسته دلان عارف با قلم استخوان و مركب خون و با خط شكسته عروج نوشتند و اين صفحه طلايي تاريخ ايران اسلامي را با خون دل تهذيب شده شان تذهيب كردند. آري ! شلمچه كتاب است , خواندني ترين كتاب حماسه . شلمچه آسمان است سرشار از ستاره هاي سرخ . شلمچه بهار است لبريز از گلهاي محمدي , شلمچه درياست , مواج از موجهاي عاشقي . شلمچه بازار است , بازار عشقبازي و جانبازي , شلمچه تابلو است تابلوي حماسه و عرفان كه بر تارك تاريخ ايران اسلامي مي درخشد. جايگاه اهل زيارت است نه اهل زر , زيارتگاه دلدادگاني كه خود زائراني بودند كه در نيمه راه سفر عاشقي پرپر شدند و به مولاي عشق پيوستند و زيباترين حديث بندگي را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند. يعقوبهاي بي قراري كه براي رسيدن به يوسف زيباي شهادت بي قراري مي كردند و زليخاي دنياي نتوانست آنها را مفتون خويش كند. آنان كه هنوز از دشمن نفس خويش رها نشده اند و دلشان در تصرف شيطان است چگونه مي توانند قدر مجاهداني را بدانند كه در كوله پشتي دلشان جز عشق و ايثار نبود. آنان بايد بدانند كه شلمچه و شهيدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش خورشيد بي غروبند , چرا كه عاشورا و عاشورائيان آفتاب آسمان عشقند كه هيچ ابر آلوده و تاريك يزيدي نمي تواند جلوي تابش آنها را بگيرد.
باران چه بی قرار به شیشۀ پنجره سر می کوفت! همه می گفتند: «هیچ بهاری چنین بارانی را به خود ندیده است.»
من می دانستم، رفتن توست که آسمان را بی قرار کرده است.
از خانه که بیرون آمدی، از خیابان که می گذشتی، یادت هست؟ درختان در دو سوی جاده چطور سرخم کرده بودند؟
تو گفتی: «حالا که باد نمی وزد؟ ندیده ام درختان سبکبار بی ثمر سر خم کنند!»
می دانم تواضع می کردی وگرنه کیست که نداند درختان به احترام تو سر فرود می آورند.
گل ها را دیدی که چطور در مسیر تو می شکفتند؟!
مجال نشد برایت بگویم که پس از رفتنت سه روز و سه شب آسمان بارید و بغضش باز نشد! ابرها که پاره پاره شدند، خورشید که آمد، فروغی نداشت!
گل ها پس از رفتنت پژمردند و پرپر شدند. بلبل ها همه شاهدند.
روز که آفتابی شد هیچ پرنده ای نخواند، گل ها همه شاهدند!
تو رفته بودی و خانۀ ما مثل گلدانی خالی بود و من بیقرار بودم که دلم با تو آمده بود، باغچه ها دلتنگ بودند و حتی گنجشک هایی که روی سپیدار باغچه، لانه کرده بودند بی تاب تو بودند!
من روزها را می شمردم و لحظه های خود سرگردان بودند، درنگ تو به درازا کشید. من تو را در صفحه ای از کتاب «حماسه ای به رنگ خون» لا به لای واژه هایی از جنس غرور و شهادت گم کرده بودم.
سرگردان، گرمی دست های تو را می جستم که نمی دانم در کدام میدان پرپر شده بود.
سختی و صلابت پاها و گام های تو را می خواستم که نمی دانم در صعود بر بلندای کدام ستیغ افتخار و شرف و یادگار مانده بود.
جذبۀ نگاه روشن تو را می طلبیدم و لبخند تو که شکوفه ای بود زینت شاخسار روزگار.
من تو را گم کرده بودم. اما گلایه ای نداشتم از آن رو که می دانستم هستی تو باید به روزگار هدیه می شد؛ که، بی شهادت تو تاریخ جزو ورق های پاره هایی سیاه شده از دروغ و ستم و دغل چه بود؟
دنیا رنگ و رو، و زندگی شرف و آبرویی نداشت اگر خون گلگون تو بر آسمان جهان رنگ نمی پاشید. من تو را گم کرده بودم اما، مرده نپنداشته بودم؛ از آنکه در زمین زندگی جاری بود و از آنرو که ایمان داشتم که «ولاتحسبین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون.» - التماس دعا
دوستان عزیز سلام ؛ وقتی که حسرت، مثل آتش زیر خاکستر، ته دلت را آرام آرام می سوزاند فقط اشک می تواند آرامت کند، هر چقدر هم که فریاد بزنی، زمزمه کنی بنویسی... مثل گریه کردن زیبا نیست، مثل گریه کردن سبکت نمی کند، مثل گریه کردن آرام نمی شوی...
واژهای اشک را نمی توان نوشت، نمی توان سرود، یا حتی ثبت کرد، اشک رازیست بین خداوند و بندگان عاشقش.
حالا که می خواهم از تو بنویسم، پُرم از حسرت لحظه های با تو بودنم که چه زود گذشت و چه تلخ تمام شد، از اینکه نفهمیدمت، نشناختمت و گذشتم از چیزی که نباید می گذشتم.
شلمچه، از چه بگویم؟ از زخم های داغ دلت یا ستاره های پرنوری که روی تنت ریخته؟ هنوز زمزمه های سنگرهایت شنیدنی است، هنوز خاکت بوی آسمان می دهد.
اروند، به موج هایت بگو آرامتر اوج بگیرند. تا شاید وداع آخر دستان دو برادری که دور می شوند از هم، چند ثانیه بیشتر شود، چرا که تن بی جان برادری که می بری بی بازگشت است.
طلائیه، چه بگویم از حسرت ندیدنت، چه بگویم از همتی که در تو حسین شد به عشق دست های جدا افتادهی برادرانش. طلائیه را در کجای این وسعت آسمانی ات پنهان کرده ای، این فرزندان زهرای بی نشان را.
طلائیه حرف بزن، بگو کجاست یوسف گمگشته ای که تنت بوی قدم هایش را می دهد، صدای العطش می آید گوش کن. می شنوی؟ صدای الله اکبر پایداری، صدای عشق، شور، خدا...
اینجا فکه است، کربلای غریبانه عشق، اینجا فکه است، مقتل سرخ علی اکبرها، اینجا فکه است، بوی بهشت می آید، بوی سید مرتضی، بوی حسین، بوی زهرا...
صدای قرآن می آید، هنوز از نیزارهای چزابه صدای قرآن می آید، صدای انفجار پشت سوت خمپاره ها در آب و پل های معلق که بالا و پایین می شوند و رد سرخ خون های جاری را به اب می ریزند.
اینجا سرزمین نور است، سرزمین عشق های بی مرز، اینجا کربلای سرخ ایران است، جایی که عشق معنا می شود و شهادت پلی به سوی لقاء حق...
اشاره: این روزها بازار خاطرهنویسی دوران دفاع مقدس داغ است و افراد مختلفی اقدام به نگارش حوادث و وقایع آن ایام میکنند. علی شمخانی در یادداشت زیر ضمن تشبیه "خاطرهنویسی دفاع مقدس" به میدان مین، از باید و نبایدهای این حوزه سخن گفته است.
انسانی که در گذشته زندگی میکند بدون اینکه بخواهد بازنشسته شده است، برای همین من بسیاری از خاطرات خود را حذف کردم چرا که اعتقاد ندارم از خاطرات گذشته بگویم برای اینکه امروز هویت پیدا کنم.
امروز تب تحریف دفاع مقدس در جامعه دیده میشود و باید مراقب راویان جدید از وقایع قدیم باشیم، باید خطر روایتگران جنگنادیده را جدی بگیریم، تریبونها را به دست اهلش بسپاریم و نه آنها که تنها عکسی را به یادگار از حدود 2900 روز "دفاع" با خود یدک میکشند، یا اصلا در آن روزگار نبودهاند و امروز راوی روزهای جنگ و حماسه شدهاند.
در همین فضاست که باید گفت سستترین شکل برخورد با جنگ، بسنده کردن به "خاطره گویی" است، کما اینکه ضعیف ترین شکل انتقال مفاهیم در جامعه ما سخنرانی یک طرفه است. ضعیفترین شکل برخورد با جنگ هم "خاطرهگویی" است. گاهی خاطرهگویی، کل جنگ را تعریف نمیکند و بیشتر بر مدار احساس و عاطفه است نه بر اساس منطق؛ و برای همین هم تضعیف کننده منطق جنگ است در حالی که جنگ ما و دفاع مقدس 8 ساله ما، "منطق" داشت.
من با هر روایتی که بدنبال پدیدار سازی اسب سفید و شمشیر امام زمان (عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را "ملائکة الله" تصویر کند به شدت مخالفم
این "میدان مینی" که برای دفاع مقدس ترتیبدادهاند، به مراتب خطرناکتر از میدان مین اصلی در روزهای جنگ است. خاطرهنویسی نه میتواند مبدا و مقصد جنگ را بیان کند و نه آنقدر سندیت دارد که بخشی از آن همه حماسه و ایثار را به تصویر بکشد، تنها متکی به ذهن نویسنده و گویندهای است که شاید خیلی نکتهها را در گذر ایام، از خاطر برده باشد.
امروز بیش از گذشته به کار تحقیقی و پژوهشی درباره جنگ تحمیلی نیاز داریم. اخیرا قسمتی از خاطرات یکی از فرماندهان جنگ را مطالعه کردم؛ دیدم اصلا چیزی که در بخشی از آن نوشته شده صحیح نیست. ایشان چنین کاری انجام نداده است! البته در آن جغرافیا حضور داشته اما اینکه بنیان گذار پدیدهای باشد، صحیح نیست.
این یک واقعیت است که ما امروز روایات متعددی از جنگ داریم و تشخیص اینکه کدام روایت درست است، کار دشواری شده است. چرا که امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگنادیده! راویان جنگنادیدهای که برای کسانی روایت میکنند که آنها هم به واسطه سنی که دارند، جنگ را ندیدهاند.
امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگنادیده! راویان جنگنادیدهای که برای کسانی روایت میکنند که آنها هم به واسطه سنی که دارند، جنگ را ندیدهاند
البته باید گفت بنیاد تبلیغاتی ما بنیاد ناقصی است و بیشتر به دنبال "اسوهسازی" است و من اصولا اعتقاد دارم برای اسوهسازی باید عناصر پایین جامعه را ترجمه کرد. عناصری که در جامعه مابهازای بیشتر و ملموستری دارند. متاسفانه تصویری که از آدمهای بزرگ میسازیم، اولا دارای غلو و کمی ناراستی است و ثانیا در ابعاد شخصی و رفتار دینی و خانوادگی و شجاعت و... فردی میسازیم که این فرد در همه این ابعاد نمره 20 میگیرد!
من با هر روایتی که بدنبال پدیدار سازی اسب سفید و شمشیر امام زمان (عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را "ملائکة الله" تصویر کند به شدت مخالفم. ضرورتی برای اثبات امدادهای غیبی در زمان جنگ برای ترجمان بعضی از خوابها وجود ندارد.
بزرگترین امدادهای غیبی زمان جنگ این بود که امام خمینی(ره) از ما و آنهایی که میتوانستند سربازان فرهنگی شاه بشوند، آدمهایی ساخت که از سر کوچه به درون مسجد، از دل مساجد ـ به شکل تجمعی ـ به خیابانها و از قلب تظاهرات به پشت خاکریزهای جبههها آمدند و شهید شدند یا آن حماسهها را آفریدند؛ این "امداد غیبی" است؛ تغییر روحیهها.
امروز بیش از هر زمان به ادبیات دفاع مقدس متکی به تحقیق و پژوهش دقیق نیازمندیم و نه تولید انبوه خاطراتی که سطح ماندگاری و تاثیرگذاریشان چیزی نیست که نسل جوان به آن احتیاج دارد. از همین رو باید مراقب این "میدان مین" بود؛ مهیبتر اینکه با نگاه امروز به شکلی جناحی به وضع دیروز جنگ نظر افکنده شود و با تحریف نقش ها و تغییر آنها، "خاطره" در خدمت این اهداف به کار گرفته شود.
رمان «او» نوشته جمشيد خانيان با موضوع انقلاب اسلامي، از سوي انتشارات سوره مهر وابسته به سازمان تبليغاتاسلامي، به چاپ دوم رسيد و روانه بازار کتاب شد.
به گزارش روابط عمومي سازمان تبليغات اسلامي، «او» نخستين رمان چاپ شده خانيان است که با موضوع انقلاب اسلامي در سال 1376 منتشر شده بود که به تازگي سوره مهر چاپ دوم آن را منتشر کرده است.
«او» که جزو نخستين آثار جمشيد خانيان محسوب ميشود، تفاوتهايي با آثار متاخر او دارد. نويسنده در سالهاي بعد حوزه تخصصي کار خود را از ادبيات بزرگسال به ادبيات کودک و نوجوان تغيير داد و بيشتر نوشتن نمايشنامه را دنبال کرد در حاليکه «او» رماني براي بزرگسالان است.
خانيان نمايشنامههاي «بابور»، «عشق سال ريکن»، «روي نيبندي»، «پرگار» و «چهارمين نامه» را در طول سالهاي 66 تا 76 نوشته که در تهران به اجرا درآمده است. «كودكيهاي زمين» و «سبور» دو رمان معروف او با موضوع دفاع مقدس محسوب ميشوند.
رمان «او» نوشته جمشيد خانيان، به همت دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري وابسته به سازمان تبليغات اسلامي تدوين و از سوي انتشارات سورهمهر وابسته به اين سازمان در 135 صفحه، قطع رقعي و با شمارگان 2 هزار و 500 نسخه و قيمت 29000ريال، تجديد چاپ شد.
روح من همیشه سبز است و سرشار از شور و نشاط؛ از پا نشستن و فرو ماندن، بیتفاوتی و لغزش، در قاموس زندگی من معنا ندارد؛ که من نوجوان بسیجیام.
آموزگارم آن نوجوان سیزده سالهای است که با نارنجک به زیر تانک رفت و برای همیشه آرامش و راحتی دشمنان اسلام را بر هم زد.
غیرت و مردانگی، حمیّت و آزادگی و عزّت و سربلندی، اولین درسهایی است که آموختهام و آخرین درسم را با پرواز کردن در آسمان نور و معنا، با بالهای خونین، همراه با نسیم شهادت جشن خواهم گرفت.
منبع: مجله گلبرگ :: مهر 1379، شماره 7 برگرفته شده از سایت حوزه
صدای تیک تاک ساعت، نزدیک شدن به قرار ملاقات و صدای انفجارِ تحویل یک روح کوچکبه خداوند، بوی خوش بهشت و لالایی حزین یک مادر؛ آه کودکم! دیگر لباس کودکیات، براندامت برازنده نیست. چقدر بزرگ شدهای! انگار تا بزرگ شدن، فقط یک تانک فاصله بود،تا پیش خدا.
حالا دیگر زمزمه لالاییهای کودکانه در گوشهای کوچکت سزاوار تو نیست.
مادر، حسین خوبم! من گوشه گوشه خاکریزها و گام هایت را دنبال کرده ام و تکه تکهبدنت را کاویدهام و از میانشان، قلبت را برای خود به یادگار برداشتهام. گرمگرم.
قلب تو را به قلب نوجوان ایران زمین پیوند خواهم زد، تا بهانههای بزرگ شدن رابفهمد، تا فهمیده باشد، حسین را.
آه، کودکم! تو چه خوب معنی ناموس را دانستی و چه خوب جسم وطن را دیدی که داشتزیر زنجیرهای چرخ تانک مچاله میشد و تن تو نیز.
رهبر کوچک من! میآموزم از عروج تو، سماع کودکانه را و خواهش یک دل کوچک برایپیوستن به دلدار و بعد، پارههای مقدس یک جسم و اشکهای سرزیر همسنگران متحیر دراین عشق بازی.
رهبر کوچک من! 13 ساله شکفته در زیر چرخهای تانک! نور عروجت، همچنان پس از گذشتسالها، چشمهامان را خیره کرده است و جانی را به شگفت واداشته است. نام تو ـ بسیجیکوچک ـ پشت دشمن را میلرزاند.
امروز، هر نوجوان ایرانی، نام حسین فهمیده را در ذهن خویش حک کرده است و باافتخار، در کتاب درس زندگیاش، قصه فداکاری او را از بر است. تو در یادمان دفاعمقدس، بر بلندترین نقطه خوش نشستهای. سلام بر پرواز روح کوچکت، آنگاه که به خداپیوست. نامت جاودانه میماند!
از همیشه خندان تو
آسمان چون همیشه زیبا بود
غنچه در غنچه باغ می خندید
کوه وصحرا و بیشه زیبا بود
زندگی عطر دوستی می داد
عطر ایمان و عطر آزادی
هر سرودی، سلام باران بود
هر پیامی پرنده ی شادی
ناگهان قاصد خزان آمد
خبری تلخ و ناگوار آورد
خبر این بوددشمن بعثی
با سپاهی عظیم برای نبرد
مثل طوفانی حمله آورده
حمله ای وحشیانه، ویران گر
نخل ها را بریده سر از تن
کرده گلهای باغ را پَرپَر
خبرِ بد گزیده لب ها را
غُنچه ی سبز خنده ها را بُرد
رنگ و روی بهار شد تیره
برگ برگِ درخت ها پژمُرده
شاخه در شاخه دست بالا رفت
دستهایی پر از دعا برخاست
هر طرف شیرمردی از مبهن
از دل شهر و روستا برخاست
شیر مردان جبهه غریدند
دشمن از تیر خشمشان لرزید
آسمان آتش و زمین آتش
بمب و توپ و گلوله می بارید
نوجوانی؛ بزرگ؛ فهمیده
توی یک شهر زندگی می کرد
نمره اش در کلاس؛ بالا بود
شادمانی به خانه می آورد
سیزده ساله بود؛ اما مرد
مهربان و شجاع و با ایمان
بود فرزند خوب این میهم
همه ی عشق و مهر او ایران
گفت با خود: «خطر چه نزدیک است!
جای گُل؛ خارِ غصه روییده
در دل تنگ آسمان انگار
ابر در پشت ابر خوابیده
باید از خود گذشت و کاری کرد
در خطر
میهن و دینم
وقت ایثار و وقت جانبازی است
تنگ باشد اگر که بنشینم»
عاقبت سوی جبهه بال گشود
عاشقی در میان عاشق ها
آتش جنگ شعله ورتر بود
دشت – گلگون – پر از شقایقها
هر طرف تیر و بمب و خمپاره
هر طرف دود و شعله بر پا بود
نخل و نیزار و خانه ها می سوخت
جبهه های جنوب غوغا بود
پا به پای بسیجی و سرباز
نوجوان دلیر می جنگید
کوچه در کوچه های خرمشهر
توی شهر اسیر می جنگید
قِژ قِژ چرخ آهنین برخاست
قِژقِژ تانکهای دشمن بود
می دوید از گلویشان آتش
می پرید از دهان آنها دود
گیر و داری عجیب تر برخاست
آسمان و زمین به هم پیچید
در دل کور تیرگیها؛ تانک
قِژ و قِژ می رسید و می غُرّید
اولین تانک؛ چون که شد نزدیک
نوجوان دلیر غیرتمند
ناگهان با قطار نارنجک
جست و خود را به پای آن افکند
انفجاری مهیب و؛ بعد از آن
تانک لرزید و از نفس افتاد
در دل دود و آهن و آتش
نوجوان دلیر ما جان داد
مثل این اتفاق را؛ هرگز
کسی آیا شنیده، یا دیده؟
تا ابد سبز و پاک و جاوید