تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
با اینکه روزگار، گرد کهنگی بر گذشته پاشیده و تاریخ، فاصلهای چندین ساله میان ما انداخته است، نداهایی میتوانند دست وجدانمان را بگیرند و میان خاکریزهای جنگ ببرند؛ گرچه احتمالاً بسیاری از این حرفها با گذشت زمان رنگ باخته یا فراموش شدهاند. این مقاله، بخشی کوتاه از زندگی پرنور ستارهای در آسمان شهادت را قلم زده است. در آن آسمان الهی، اخترانی درخشانترند و چشمها را بیشتر به خود خیره میسازند. زینالدین، از این دسته است. فرمانده سرافراز لشکر هفده علی بن ابن طالب علیهالسلام . زندگیاش آرام است؛ بیتجمل، بیغرور و خاکی. همیشه خندان و با همه مهربان. قصد داریم لحظاتی را با او نفس بکشیم.
زینالدین در یک نگاه
مهدی زینالدین در هجدهمین روز مهر سال 1338 به دنیا آمده و 25 سال زندگی کرده است. جاهای مختلفی هم بوده؛ در مدرسه که تا کلاس پنجم یا شاگرد اول بود یا دوم، توی کتابفروشی وقتی پاسبانها آمدند تا پدرش را ببرند، با همسرش در خانه کوچک اجارهای در اهواز، در خیبر، هور، سوسنگرد و کردستان، در جادهای که گروهک منافقین کمین زده بودند، همراه برادرش کنار جیپ لندکروز با بدن سوراخ سوراخ و سرانجام گلزار شهدای شهر قم، کنار همرزمان شهیدش و البته برای همیشه در دل مردم.
در آسمان پرستاره «شهادت»، گاهى اخترانى درخشانتر از ديگرستارهها، چشمها را به سوى خويش خيره مىسازند. اين اختران نورانى،آرايش آسمان شهادت و جلوه رواق جهادند.
سردار شهيد اسلام، «زين الدين» عزيز، از اينگونه ستارههاىفروغگستر و چشمگير و دلنواز و گيتىافروز است.
آنچه او را در صحنه جنگ و دفاع مقدس، قداست و كرامتبخشيد،روح بلند و شيداى او بود، كه دور از وسوسههاى پشت جبهه و جاذبههاى«زندگى»، به آرمانى بزرگتر و زندگى برترى مىانديشيد، به «حيات طيبه»در سايه ايمان و عمل صالح كه در دوران حياتش، خدمت در مسير اسلام وانقلاب اسلامى و دفاع از كيان اين نظام مقدس بود و در يك كلمه، «عملبه وظيفه»، هر جا كه باشد، به هر صورت كه تكليف، ايجاب كند.
آرى... تابع تكليف بودن! و به «وظيفه» انديشيدن!..
بگذار جاودانگى شهيدان عشق را كه در قربانگاهها به شهادت ايستادند، ما نيز شاهد شويم كه شهيدان پيام خويش را سرخ سرخ در سينههاى ما نگاشتند. چه كسى كربلاى سالار ما، حسينعليه السلام را دوباره به پا كرد؟ لحظههايى كه زبان در كلام ماندمان قادر به اعتراض نبود، و شرافت و تقوى، شعور و غيرتمان به غارت مىرفت، كدامين تن در ظهر بلوغ و عصيان سرخى عاشورا را به چشمان بىنورمان تاباند و جز شهيد چه كسى باور كرد، كه زندگى در غلظتسياه شب تنها فريب خويش است.
زندگىنامه شهيد
شهيد زينالدين در مهرماه 1338 در تهران متولد شد. هنگامى كه متولد شد مسؤوليت مادر او در تربيت و پرورش اين فرزند، بيش از پيش شد و اين معلم قرآن فرزندش را با آيه آيه كتاب عشق پروراند، از كودكى، قرآن را ياد گرفت. در 5 سالگى به دليل فعاليتهاى مبارزاتى پدرش به همراه خانواده به خرمآباد مهاجرت نمود.
از كودكى داراى نبوغ فكرى بسيار بالا بود. در جوانى علاوه بر كار و تلاش در كنار پدرش در بيشتر فعاليتهاى فرهنگى - دينى شركت مىكرد.
27 آبان سال 1363، یادآور شهادتِ دلیر مردی از تبار یاران خمینی کبیر، پاسدار رشید اسلام، انقلاب و دفاع مقدس، فرمانده شجاع و جوان لشکر 17 علیابن ابیطالب قم، سردار شهید مهدی زینالدین است؛ مردی که در عمر کوتاه خود، ثمرات گرانبهایی را به یادگار گذاشت و با شهادت خود، یاران انقلاب و جنگ را سوگوار کرد. نوشته حاضر، چکیدهای از زندگی و فعالیتهای پربار آن سردار خستگیناپذیر است.
ولادت
شهید زینالدین در 18 مهر سال 1338 ش، در خانوادهای مذهبی در شهر تهران، در خیابان ری دیده به جهان گشود. پدر و مادرش که از معارف اهلبیت برخوردار بودند، اسمش را «مهدی» نهادند. پدر شهید زینالدین از فعّالان مذهبی و سیاسی زمان خود بود که بارها به خاطر فعالیت سیاسی، تبعید و در شهرهای مختلف کشور، طعم تلخ زندان رژیم طاغوت را چشیده بود. مادر آن شهید نیز از مربیان قرآن و اشاعه دهندگان معارف اهلبیت علیهمالسلام به شمار میرود.
شنيده بوديم كه در طول اين سالها هيچ مصاحبهاي انجام نداده و شك نداشتيم كه به درخواست ما هم جواب رد خواهد داد؛ ولي ما براي شنيدن حرفهايش مشتاقتر از آن بوديم كه با يكي، دو تماس و چندبار «نه» شنيدن منصرف شويم.
بالاخره پيشنهاد مصاحبهمان را قبول كرد؛ اما با برچسبي از شرايط مختلف؛ اينكه از واكمن استفاده نكنيم، فيلمبرداري نكنيم، عكس نگيريم و ... براي ما مهم، حرفهاي او بود كه پس از 21 سال سكوت، به همه چيز ميارزيد.
اين حرفها اگرچه در همان خانه شهيدين زينالدين بيان ميشد اما اين بار قرار بود از حنجره تنها دختر آقا مهدي، يعني «ليلا زينالدين» برآيد و بر دلها بنشيند.
ليلا خانم، در رشته مديريت بازرگاني مشغول تحصيل است و سال آخر دانشگاه را سپري ميكند، اگر حتي مثل من، فقط زندگينامه آقامهدي را خوانده باشي و عكسهايش را ديده باشي، با اولين نگاه ميتواني به تمام شباهتهاي او با پدرش پي ببري؛ چهرهاي شبيه آنچه در عكسهاي پدرش ديدهاي و رفتاري كاملاًً شبيه آنچه از شهيد مهدي برايت تعريف كردهاند، صبور در پاسخ دادن، واقعبين، خندهرو و فوقالعاده بيتكلّف...
به انگيزة سالروز شهادت سردار رشيد اسلام سرلشكر مهدي زينالدين نيمساعت از زنگ گذشته بود. بچهها از ذوق نيامدن معلم توي سروكلة هم ميزدند.
هشدارهاي مبصر اثري نداشت.
ـ ساكت! چه خبره الان آقا ناظم ميياد، ساكت!
لابهلاي هياهوي كلاس، پشت نيمكت رديف سوم، جوان لاغر اندامي سرش را توي كتاب جبر كرده بود و مشغول حل مسئلههاي فصل بعد بود كه هنوز نخوانده بودند. ضربهاي به پشت جوان خورد.
ـ آقاي شاگرد اول! يه امروزم كه آقا نيومده تو ولكن نيستي؟
جوان سرش را بلند كرد. لبخندي توي صورت و چشمهايش نشست.
ـ من بيتقصيرم؛ جبر ما رو ول نميكنه!
ـ آخه من نميدونم اين چهار تا فرمول چيداره كه تو اينطور...
صداي مبصر توي كلاس پيچيد.
ـ برپا!
بچهها بلند شدند. همه توي جايشان سيخ شده بودند. كلاس آنقدر ساكت شده بود كه صداي نفسهاي بچهها شنيده ميشد. آقاي ناظم همراه مرد چاق و شق و رقي كه كراوات بلند قرمزي زده بود، مقابل تخته سياه، درست زير قاب عكس شاه ايستاده بود. جوان زل زده بود به دفتر بزرگ سياهي كه توي دستهاي مرد بود.
با پایان فراخوان سومین جشنواره شعر دفاع مقدس، اشعار رسیده به دبیر خانه جشنواره مرحله وارد داوری شد.
دبیر اجرایی جشنواره با اعلام این مطلب گفت: در مجموع تعداد 256 اثر از 115 شاعر به دبیرخانه جشنواره رسیده است که تعداد 56 اثر از آثار فوق مربوط به سایر استانها است که به دلیل مقررات جشنواره از داوری حذف گردیده و در جشنواره شرکت داده نخواهند شد .
سرهنگ پاسدار حسین رنجکش سطح کیفی این جشنواره نسبت به سنوات گذشته را بسیار کیفی تر ارزیابی کرد.
وی بیان کرد: با گسترش فرهنگ دفاع مقدس در سطح استان البرز هر سال شاهد با شکوهتر شدن جشنواره های ادبی و شعر دفاع مقدس هستیم.
رنجکش در خاتمه افزود: اختتامیه این جشنواره پس از انجام داوری در آذر ماه سال جاری در سالن شهدای سپاه ناحیه کرج برگزار خواهد شد.