(نقل از: طیب خیراللهی)
یک بار دیگر آمد آنجا [تدارکات] دیدم پوتینش پاره است. به یکی از نیروها (محمدوند) گفتم: "شماره پوتین آقا مهدی چند میزند؟"
گفت: "گمانم شش."
گفتم: "یک جفت تاپش را بردار براش بیاور!" پوتینها را آورد گذاشت جلوی آقا مهدی.
آقا مهدی گفت: "اینا چیه؟"
گفتم: "سهم شما. آوردهایم بپوشیدش."
گفت: "بابا شما عجب حاتم طاییهایی شدهاید. من سهم خودم را باید شش ماه بپوشم. هنوز شش ماهم پر نشده."
گفتم: "پاره شده. نمیشود نپوشید."
گفت: "شما اگر میخواهید به من لطف کنید اینها را بدهید به یک کفاش قابل، بلکه از خجالت شما و آنها در بیایم."
پوتینها را قبول نکرد. با همان پوتینهای پاره سر کرد.
(منبع: "به مجنون گفتم زنده بمان"، کتاب دوم، چاپ اول، ص ۱۲۹)
معبر
نظرات شما عزیزان: