صدام داشت در پادگان قدم میزد كه چشمش به جاسم افتاد به تعجب دید كه او در حال فوت كردن به اگزوز تانك است رفت جلو و از او پرسید :«التو داری الچی كار میكنی؟»
جاسم سلام نظامی داد و گفت :«القربان، البنده با التانك زدم به الدیوار و قر شد....»
البرای اینكه تاانك السالم شود فی اگزوز آن الفوت كنم».
صدام كه عصبانی شده بود با غرولند به جاسم گفت:«الاحمق ... التو نمی فهمی كه البدنه التانك این جوری الدرست نمیشود...».
جاسم با تعجب پرسید كه باید چكار كند صدام گفت:«الاحمق همین الجوری آبروی الحزب البعث را می برید ....» التو برای اینكه البدنه التانك را سالم كنی الاول درهای التانك را ببندی و البعد در اگزوز آن فوت كنی تا الباد كند و البدنهاش السالم شود.
معبر