تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
در تعطیلات نوروزی که مناطق عملیاتی دفاع مقدس مملو از زائران سرزمین های نور می شود شلمچه یکی از پر ازدحام ترین یادمان های مناطق عملیاتی است.
شلمچه من دلم جا می گذارم
خودم را بی خودم وا می گذارم
میان لاله ها سر گشته ا م
من دلم را با تو تنها می گذارم
در شلمچه تمامی دوران دفاع مقدس را می توان مرور کرد. اینجا بیشترین شباهت را به کربلا دارد و هر کسی به وسع خود دل به زیارت مشهد شهیدان می دهد. تعطیلات نوروزی فرصت مناسبی برای زیارت شهدا آن هم در مناطق گرم جنوب است.
این جمله اینجا معنا می شود . اینجا که میعادگاه جان و جانان است . اینجا که هنوز خاکش بوی خون میدهد. اینجا که هر لیلایی ، لیلایی را کنار گذاشته و در پی لیلا رخی مجنون شده . براستی که لیلا اینجا بوی مجنون میدهد...!!!
حقیقت جویان ...!! کجا دنبال حق می گردید ...؟! چرا به دور خود ...؟! بیایید ... بیایید ... حق اینجاست ...!
جویندگان علم را بگویید ، لابلای کتابها دنبال علم نگردند . کتابها را بسته و اینجا بیایند . اینجا تجلی خانه ی علم الهی است .
هر ساله با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال مشتاقان زیارت شهدا تحت کاروان های راهیان نور عازم این سرزمین های سبز از محبت الهی می شوند تا روح خود را از گرد و غبار یک ساله پاک کنند ، آرامش یابند و انرژی تلاش و زندگی سال آینده ی خود را تجدید کنند و بشنوند از حماسه و خلوص مردان و زنان پاک ایران .
بشنوند از لحظه های عبادت و دوستی و شادی رزمندگان ، از لحظه های رزم و شهادت ، از نمازهای با اخلاص ، از شوخی های بی ریا ، از زندگی ساده و بی آلایش و از لحظات وداع شب عملیات ، از تازه دامادهای به جبهه رفته ، از تازه عروس های منتظر ، از نوجوانان به خون غلطیده و از جوانانی که هنوز بازنگشته اند ....
همزمان با اربعین سالار شهیدان (سهشنبه پنجم بهمن ماه) پیکرهای پاک ۱۱ شهید گمنام به همراه دو شهید شناسایی شده جبهههای نبرد در هفت استان کشور تشییع و به خاک سپرده خواهند شد.
این شهدا مربوط به عملیاتهای الفجر۶، والفجر۳، بیتالمقدس،مسلم بنعقیل(ع)،کربلای ۶ و امام علی(ع) هستند که به ترتیب در مناطق عملیاتی چیلات، مهران - قلاویزان، عین منصور، نهر خین، سومار و چزابه کشف شدهاند. بر این اساس و بنابراعلام بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۱ شهید گمنام با درخواست عموم مردم و مسئولین در استان تهران، شهرک امام خمینی (ره) حکیمیه و قرارگاه نبیاکرم(ص)، شهرستان جم استان بوشهر، دانشکده فنی شهید باهنر و شهرستان فراشبند استان فارس،استان خوزستان شهرستان دزفول(کوی سازمانی پایگاه وحدتی)، شهرتان انار استان کرمان، شهرستان قائمشهر استان مازندران (حوزه علمیه کوتنا) و دانشگاه سیستان و بلوچستان میزبان این شهیدام خواهند بود.
همچنین دو شهید شناسایی شده نیز در شهرستانهای سیرجان و کهنوج استان کرمان تشییع و به خاک سپرده خواهند شد.
بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس با دعوت از مردم شهرهای یادشده به از ویژه دانشجویان و جوانان خواست تا با شرکت گسترده درمراسم تشییع شهدا، بار دیگر با امام امت و شهیدان سرافراز تجدیدپیمان کنند.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام،جنگ ایران و عراق را از پرتغییرات ترین نبردهای عالم از بعد سیاسی، استراتژی و تاکتیک خواند و گفت: ماجرای مک فارلین یکی از دستاوردهای سیاسی فتح فاو است و پیروزی در آن آمریکا را به این نتیجه رساند که در فکر معامله با ایران باشند اما موفق نشد.
دکتر محسن رضایی در نوزدهمین نشست تخصصی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که عصر یکشنبه 26 دیماه برگزار شد، به تشریح موضوع" نقش عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 در روند پایان جنگ" پرداخت.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، جنگ ایران و عراق را از پرتغییرات ترین نبردهای عالم از بعد سیاسی، استراتژی و تاکتیک خواند و گفت: عملیات والفجر 8 و کربلای 5 در حقیقت یک مجموعه را شکل می دهند که در یک موج جدیدی قابل تبیین و تعریف هستند. جنگ ایران و عراق از ابتدا تا انتها هم در بعد استراتژی و هم در بعد تاکتیک ها و مسائل سیاسی تغییرات زیادی را داشته است.
شهید احمد کاظمی به روایت سردار سرلشکر قاسم سلیمانی
هیچ وقت تصور نمیکردم که در مورد احمد بخواهم حرفی بزنم. با آن که چندی گذشته من باورم نمیشود که احمد شهید شده است. ما خیلی به هم نزدیک بودیم، خصوصاً بعد از جنگ بیشتر به هم نزدیک شدیم. علتش هم غربتی بود که ما بعد از جنگ پیدا کردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب که همه میگویند، بلکه از باب این که انسان از یک راهی باز میماند، احساسی مثل این که جا مانده و باز مانده است به او دست میدهد.
هر چند احمد به آرزویش رسید اما واقعاً حیف شد. او میتوانست یک جنگ بزرگ را فرماندهی کند، مدیریت کند و شهید بشود. شاید مصلحت الهی همین بود و همین درست بود. این را ما نمیدانیم ولی آنچه میدانیم این است که احمد میتوانست خیلی کارهای بزرگی بکند.
صباح پیری یک امدادگر جانباز است. پس از قطعنامه، شبیه آدم هایی شده بود که به تازگی بیکار شده اند و به همان اندازه دلخور.در همان روزها دفتر ادبیات و هنر مقاومت به «صباح» پیشنهاد کرد تا خاطرات هفت ساله جبهه اش را بگوید. او هم شروع کرد و با حوصله 32 نوار یک ساعتی را پر کرد.
همه آن نوارها، جمله به جمله روی کاغذ نشستند و پس از آنکارد شدن، «نشانه های زخمی خاکریز» را در ردیف کتاب های جنگ قرار دادند. کتابی خواندنی و جذاب که در صفحات اولیه آن آمده:
«بالاخره سه اورژانس تکمیل شد... غیر از این زیر کوه بمو بیمارستانی بود بسیار مجهز... یکی از افرادی که تلاش زیادی در ساخت این بیمارستان کرد، از بچه های مهندسی- رزمی لشکر بود. نام این فرد را اول بار از زبان حاج مجتبی عسکری شنیدم. یک بار که میهمان چادر مهندسی- رزمی بودم، نصف شب نماز شب او را دیدم. همه بچه ها یک زبان می گفتند که او رفتنی است. تلألو اشک هایی را که می ریخت هنوز هم در آیینه ذهنم می بینم. نام او «پیری» بود و اولین شهید والفجر 4.
بسیجی رزمنده علی اصغر محمودنیا معلم اسدآبادی در شهریور 60 ،در بیمارستان پادگان ابوذر جبهه سرپل ذهاب دلباخته یکی از پرستاران – پروانه شماعی زاده – می شود . قرار و مدار ازدواج گذاشته می شود .
پروانه و علی اصغر قرار است بعد از عملیات آتی به قم برگردند و پروانه به حوزه علمیه برود . علی اصغر به معلمی ادامه دهد .
عملیات 11 شهریور - رجایی و باهنر- در سرپل ذهاب انجام می شود .علی اصغر و 12 تن از دوستانش مفقودالاثر میشوند . پروانه منتظر جنازه و یا خبر اسارت علی اصغر می شود . در یادداشت های شخصی اش نوشته که در خواب شهید رجایی به او گفته علی اصغر پیش ماست و باغی خرم را به او نشان میدهد.
11 ماه بعد دشمن از ارتفاعات سرپل ذهاب عقب نشینی می کند و پیکر پاک علی اصغر محمودنیا و دوستانش به دست میآید. پروانه پیکر علی اصغر را در روی ارتفاعات قراویز سرپل ذهاب شناسایی میکند. به درخواست پروانه پیکر علی اصغر در کرمانشاه دفن می شود.
... پروانه هم در 18 اسفند 66 در بمباران هوایی شهر کرمانشاه به شهادت می رسد.
داشتیم برای حمله آماده میشدیم. هر كس به كاری مشغول بود. یكی وصیتنامه مینوشت. دیگری وسایلش را آماده میكرد و آن یكی وضو گرفته و به لباس و صورتش عطر میزد. فرمانده نگاهی به جبّار كرد و گفت: آقا جبّار شب حمله اسها!
جبّار خمیازه كشید و گفت: میدانم.
ـ نمیخواهی یك دست به سر و صورتت بكشی؟
ـ مگر سر و كلهام چشه؟
علی خنده كنان گفت: منظور فرمانده، موهای نازنین كلّه مبارك شماست!
جبّار با اخم به علی نگاه كرد و گفت: سرت به كار خودت باشد. صلاح مملكت خویش خسروان دانند!
دیگر نه فرمانده و نه كس دیگر حرفی زد. این جبّار از آن موجودات عجیب روزگار بود. با آن قد دراز و بدن لاغر و سر و وضع ژولیده، اگر میدیدیش چه فكرها كه دربارهاش نمیكردی. اما انصافاً در جنگیدن رو دست نداشت. شجاع و دلیر و بیكلّه! اما مشكل اصلی واقعاً كلّهاش بود! همیشه خدا موهایش ژولیده و پس كلّهاش موها شاخ شده بود! بیانصاف نمیكرد یك شانه به آن موهایش بكشد كه یك دستهاش به طرف شرق و دسته دیگر به سمت غرب بود. به حرف هیچ كس هم تره خرد نمیكرد.
سال 1332 ه . ش نوزادی به لطافت و طراوت شبنم های سحری در شهر کرمان زندگانی را آغاز نمود.
او از کسانی بود که محیط فاسد زمان محمدرضای ملعون نتوانست او را به ورطهی فساد بکشاند و عقیده و ایمانش را مختل نماید.
از آن دسته انسانهایی که راهی به سوی روشنایی تفکر و تدبر گشودند. اما تلاش برای کسب معاش نتوانست وی را از ادامه تحصیل منع کند و توفیق پیدا کرد که تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه دهد و استخدام نیروی هوایی گردد و با سمت اپراتور رادار مشغول بکار شود.
مدتی آنجا شاغل بود ،اما بهدلیل فعالیتها و تبلیغات مذهبی مجبور شد که از نیروی هوایی استعفا دهد تا بتواند گستردهتر عمل نماید ولی استعفایش را قبول نکردند و بالاجبار فرار کرد.
بعد از دو هفته دستگیر و به مدت یک سال در زندان قزل قلعه زندانی شد. با پیروزی انقلاب آزاد گردید . بعد از انقلاب برای تشکیل کمیته انتظامات کرمان ، تاسیس شعبه سازمان تبلیغات اسلامی و تشکیل کلاسهای عقیدتی و علوم قرآنی زحمات زیادی کشید. از سال 59 به خدمت آموزش و پرورش در آمد و در کنار تدریس، همکاری خود را با صدا و سیمای مرکز کرمان آغاز نمود.
از سوز سرما که تا مغز استخوان هایم نفوذ کرده بود، بالا و پایین می پریدم که برادرم حسن صدایم زد:
- محمد... محمد...
با چشمان گشاد شده و دهان باز نگاهش کردم.
مانده بودم آن همه تحمل را از کجا آورده و چه وقت می خوابد! از روزی که به منطقه آمده بودم، شبی نبود که بیدار نمانده باشد.
- چرا ایستاده ای و نگاهم می کنی؟! هایی تو دستهایم کردم و به طرفش دویدم. رو پا بند نبود. کوله پشتی به دست، جلو سنگر فرماندهی قدم می زد. می دانستم قرار است قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی برای شناسایی به منطقه برویم. بی حرف، روبه رویش ایستادم.
اسفند سال 60 بود؛ یعنی درست یک سال پس از شهادت عمویم، من در پادگان «المهدی(عج)» چالوس، یک لحظه از اتوبوس چشم برنمیداشتم. نیروها یکییکی سوار اتوبوس میشدند و من هم چون کبوتری پر و بال بسته، برای رهایی از قفس و رفتن به جبهه لحظه شماری میکردم.
وقتی میخواستم سوار اتوبوس شوم، زمزمههایی شنیدم، میگفتند: «در کردستان، پاسداران و نیروهای بسیجی را سر میبرند و سر آنها را برای خانوادههایشان میفرستند.»
بعضیها بدون این که چیزی بگویند، از اتوبوس پیاده شدند. اتوبوس میخواست به راه بیفتد و هر لحظه ممکن بود من با آن جثه کوچک و نحیف، نتوانم خود را از میان کسانی که داشتند سوار میشدند و آنهایی که داشتند پیاده میشدند، به داخل اتوبوس برسانم. همان موقع شنیدم که به راننده اتوبوس گفتند: «با همین تعداد نیرو که سوار شدهاند، حرکت کن.»
- فاو بود ، عملیات،گردان خط شکن از لشکر 25 کربلا ، بچه های بسیجی منتظر رمز عملیات ،رمز که خوانده شد بچه ها دل به خطر زدن، توی معبر خوردن به مانع ، سیم خار دار ،حلقوی به هم پیچیده ، نه فرصت باز کردنش بود نه میشد تحملی برای فکر کردن نیز وقتی نبود ، همهمه ای بود در دل ها ، شوری در سر ،چه باید کرد .
فرمانده فکر می کرد بیسیمچی ذکر میگفت بچه های دعا میخواندند . هر دم خیلی در پندارشان میدوید .
باید که در لحظه تصمیم گرفت .یکی از رزمنده ها با پشت خوابید روی سیم خاردار بچه ها روی شکمش را لگد میکردن و رد میشدن نفر آخری خودش بود رزمنده از تنش خون میریخت . پل شد رزمنده بسیجی تا رها شوند از خصم دشمن زبون .
دیروز پل میشدیم از سر دلدادگی برای رهای ؛ امروز نردبانمان میکنند برای خود نمائی
چند سال پیش که تازه اومده بودم اطلاعات عملیات، یکی از بچه ها بهم گفت: فلانی خودت اومدی اطلاعات عملیات یا فرستادنت ؟ عاشقی یا دیونه ؟ گفتم: یعنی چی؟ گفت: کسی که می یاد اطلاعات عملیات ، یا دیونه شهادته ، یا عاشق حسین . تو کدومشی ؟
من و الهی فکر نمی کردیم ، عملیات شناسایی این قدر پیچیده باشد . خیلی عجیب بود . اروند ، وقتی کنار ساحلش هستی ، فکر می کنی رود در حالت جزر است ، ولی وقتی وسط اروند می روی ، می بینی تازه رودخانه در حالت مد است.
از بویه شماره هشت که در دریا بود و چراغ فانوس دریایی داشت ، تا سکوی الامیه ده کیلومتری فاصله بود . قرار شد آزمایش کنیم ، قایق را به لنگر قایق عاشورا مجهز کنیم ، با قایق تا بویه هشت برویم ، بعد لنگر را در آب بیندازیم ، با غواصی به طرف سکو برویم و بعد از شناسایی به طرف قایق برگردیم .
در ایام دفاع مقدس ، تنظیم شفاعتنامه کاری مرسوم بود. آن چه می بینید تصویر یکی از این شفاعتنامه هاست که پیش از عملیات کربلای 8 و بین بچه های گردان علی اکبر(ع) بسته شده است. بسیجیان گردان علی اکبر(ع) از اهالی شهرستان خوی بودند. مهمتر و زیباتر از متن این قولنامه ، شرط آن است که نشانه ای از بصیرت و پاکدلی بسیجیان لشکر عاشوراست. این شرط در حاشیه متن اصلی نوشته شده است.
پس از فتح خرمشهر :: در پایگاه قدس هوایی – نزدیکی های پاسگاه زید – مستقر بودیم . در گردان شهید فتاحی به فرماندهی حسن یار یاب . توی گروهان بهمن کدخدایی فرمانده دسته بودم .
جلوی خط ما عراقی ها در مرحله اول عملیات بیت المقدس ( فتح خرمشهر) تعدادی ماشین مثل ایفا – جیپ و ... بر جای گذاشته و فرار کرده بودند . بهمن کدخدایی – فرمانده گروهان – در کارهای نظامی وارد تر از همه ما بود.
من و یکی دیگر از بچه ها را هر شب بر می داشت می رفتیم از خط می گذشتیم و یکی از این ماشین های عراقی را می آوردیم .
در کنار ماشین های دشمن یک تانک هم مانده بود که برجک نداشت . برجک تانک را برداشته و ورق کشیده بودند و بجای نفر بر استفاده می کردند.
عملیات 3 H در فروردین 1360 از سوی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد. نیروی هوایی با ارائه.... نقشه نبرد هوایی که بیشتر کارشناسان خودی، ریسک پذیری آن را بسیار بالا می دانستند،اقدام به حمله ای نمود که نه تنها صدام، بلکه هیچ یک از کارشناسان جهان هرگز انجام این عملیات را پیش بینی نمی کردند.
این عملیات به دست افسران نیروی هوایی، به صورتی کاملاً متکبرانه طرح ریزی شد؛ به نحوی که در طول جنگ های هوایی جهان بی سابقه است.در این عملیات، هشت فانتوم به کمک یک فروند بوئینگ 707 هواپیمای ملی ایران، پایگاه «الولید» در مجموعه 3H، واقع در غربی ترین نقطه خاک عراق را که در نزدیکی مرز این کشور با اردن بود، به تلی از خاک تبدیل کردند.
برای سر درگم گذاشتن دشمن از درک پیامهایی که با بی سیم رد و بدل می شد. بچه ها از زبان هایی که خود ابداع کرده بودند استفاده می کردند.
مثلاً ما بچه های یزد یک زبان قراردادی داشتیم، به این صورت که در ابتدای هر کلمه، حرف اول را حذف می کردیم و به جای آن حرف (س) را به کار می بردیم و در آخر آن کلمه نیز پسوند (مدی) را اضافه می کردیم و به این زبان (س گم مدی) می گفتیم.
معمولاً اکثر رزمندگان یزدی با این زبان آشنا و مخصوصاً آنهایی که از سابقه حضور در جبهه بیشتری برخوردار بودند کاملاً مسلط به این زبان بودند.
دانستن این زبان در چندین عملیات که دشمن توانسته بود که کد و رمز مورد استفاده رزمندگان دسترسی پیدا کند باعث شد تا بچه های ما بتوانند پیامهای خود را به رده ها منتقل کنند بدون آن که دشمن متوجه موضوع پیام شود و گاهی باعث نجات بچه ها از محاصره دشمن می شد.
عملیات متوسط محمد رسول الله (ص) در تاریخ دوازدهم دی ماه 1360 با رمز مقدس « لا اله الا الله، محمد رسول الله (ص)» با هدف انهدام نیروهای دشمن و نشان دادن قدرت نفوذی و تهاجمی ایران در منطقه غرب نوسود در کردستان صورت گرفت و تا سیزدهم دی ماه به طول انجامید.
در این عملیات، نیروهای سپاه، ضمن عبور از مناطق کوهستانی و تله های انفجاری، به مصاف دشمن بعث رفتند.
با عبور شجاعانه رزمندگان از مرزهای بین المللی، پایگاه های بعثیان و ضد انقلاب در این منطقه درهم کوبیده شده و مقر فرماندهی یکی از تیپ های دشمن منهدم گردید. رزمندگان اسلام، پس از پیشروی به داخل شهرهای عراق، ضربات سختی به پایگاههای دشمن وارد آوردند. در نهایت از آن جا که این عملیات به صورت انهدامی، پیش بینی شده بود، تثبیت موضع صورت نگرفت و رزمندگان پس از پایان ماموریت، پیروزمندانه به پایگاههای خود در داخل خاک وطن بازگشتند. نتایج این عملیات: تلفات نیروی انسانی دشمن: 100 نفراسیر، 700 نفر کشته و زخمی. تجهیزات و امکانات: تانک ۴ دستگاه انهدامی، هلیکوپتر ۲ فروند انهدامی، هواپیمای میگ ۱ فروند انهدامی. این عملیات، آرامش دشمن را در غرب کشور برهم زد و به رژیم بعث نشان داد که از این پس، نیروهای متجاوز عراق در هیچ منطقه از خاک ایران، از حملات نیروهای جمهوری اسلامی ایران، مصون نیستند.