معبر:وبلاگ تخصصي دفاع مقدس
آخرين مطالب

پیکر شهید برونسی کشف شد

همه دوستان من

برگی از خاطرات یک شهید( روزه بی سحری )

باز دلم هوای شلمچه کرده است

لحظه شهادت دو بسیجی

اتفاقی در یک قدمی اسارت

شهادت از نگاه خبرنگاران جهان

خدا این بچه‌های نیم وجبی را شهید کند

روایتگری ارثیه ی مادر(س) است

چشمان بارانی جوانان در شلمچه

به همه بگو اینجا دهلاویه است!

وقتی مرتضی موجی شد!

آداب زیارت نور

اولین گزارش از سفر به مناطق جنگی(2)

اروند؛ جایی که دیوانه‌ام می‌کند

اولین سفرنامه مناطق جنگی

پندهای رهبر برای روایتگران نور

25 هزار زائر سرزمين‌هاي نور در دزفول اسكان مي‌يابند

آنجا که دلم جاماند...

در جمع زائران سرزمین نور ...

آرشيو مطالب

ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389

پيوندهاي روزانه

گوگل
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

استخاره با قرآن کریم
خرید پستی
اس ام اس فلسفی عاشقانه
سمپادی ها
زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605] »دختر جنجالي در مسجدالحرام + عکس[4007] »زايمان يک دختر در حمام+ عکس[4371] »با اين دختر ازدواج کنيد و جايزه بگيريد+عکس دختر[3567] »آدرس فيس بوک و تصوير الناز شاکردوست+عکس[3618] »ببين اين دختر خوشگله رو مي پسندي؟[5053] »ماجراي زن طلاق گرفته+عکس[2600] »زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605عکس هاي دختر بازيگر در فيلم موهن توهين به حضرت محمد(ص آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي : آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي
music3nter
انتظارحاضر
زندگی زیباست...
Economic jihad
همت مضاعف پارسیان
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس mabar.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مترجم وبلاگ معبر

پايگاههای دفاع مقدس

سایت جامع دفاع مقدسامتداددیار رنجپایداریپایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنامپایگاه تخصصی ادبیات دفاع مقدسپایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادتپایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیاییچهار دیپلماتلوگوی نشریه پلاک هشت

پايگاههاي جنگ نرم

تیم جنگ نرم ایرانیان

سفر به کردستان


در سال 58 هنگامی که کردستان در جنگ و آشوب به‏سر می‏برد، حسین فهمیده تنها دوازده سال داشت.

او با وجود سن کم راهی کردستان شد تا در کنار رزمندگان اسلام بجنگد.

او از خانه رفت و چند روز از او خبری نبود.

خانواده و اطرافیان از غیبت او ناراحت و نگران بودند تا این‏که دو نفر از نیروهای سپاه حسین را به خانه می‏آوردند و تحویل خانواده می‏دهند و از او می‏خواهند تا تعهّد بدهد که دیگر از کرج خارج نشود.

امّا او می‏گوید: «به خودتان زحمت ندهید اگر امام بگوید به هرکجا که باشد آماده رفتن هستم.

من باید به مملکت خود خدمت کنم».

حتّی با تهدید به زندان هم تعهد نداد و آنها که سرسختی حسین را دیدند از مادرش امضا گرفته، رفتند.

منبع: مجله گلبرگ :: مهر 1381، شماره 34 برگرفته شده از سایت حوزه

معبر
علي سعادت | 18:2 - 28 مهر 1389برچسب:سفر کردستان,فهميده,
+ |
از نسل «فهمیده»

من از نسل اویم. با رؤیای او بالیده‏ام.

اندیشه‏ام، باروری‏اش را از او به ارث برده است؛ همو که به ما آموخت نارنجک، عشق را نمی‏کُشد و «مرگ پایان کبوتر نیست».

شجاعانه که قدم برمی داشت، صدای خرد شدن استخوان ستم و تجاوز را به گوش جان شنیدم.

به نرمی نور و به آرامش آبشار، معنویت و ایثار را زمزمه کرد و ایمان بی‏بدیلش، نخستین درس مدرسه مردانگی و مروت شد.

من از نسل آن «فهمیده»ام که راز جاودانگی را در ابتدای جوانی فهمید.

منبع: مجله اشارات :: آبان 1386، شماره 102 برگرفته شده از سایت حوزه


معبر
علي سعادت | 18:2 - 30 مهر 1389برچسب:نسل,فهمیده,شهيد,
+ |
نوحه ای در زندان های عراق

یك آزاده از نوحه‌خوانی و سینه‌زنی در زندان‌های عراق می‌گوید :
كرامت امیركلایی :  ماه محرم در پیش بود و اسرا طبق معمول آماده برگزاری مراسم این ایام بودند. همیشه چند روز مانده به محرم برای برگزاری مراسم برنامه‌ریزی می‌كردیم؛ مانند تهیه نوحه‌ و پلاكاردها؛ علاوه بر این سخنرانی و نوحه‌خوانی هر روز به یكی از برادران روحانی و مداح در اردوگاه محول می‌شد.

اسرا

 محرم آن سال هر روز در هر آسایشگاه مراسم عزاداری برپا بود. آن شب همه آسایشگاه‌‌ها مراسم خود را به پایان بردند، اما سخنرانی آسایشگاه ما كه شماره 6 بود، طولانی شد و بلافاصله بعد از سخنرانی من كه مداح آن شب بودم، نوحه‌خوانی را شروع كردم.

 بچه‌ها ابتدا آرام به سینه می‌زدند، بعد كم‌كم شور گرفتند و متعاقبا صدایشان را بلندتر كردند و محكم‌تر به سینه زدند و از من هم خواستند كه با صدایی بلندتر مداحی كنم. خلاصه اینكه مراسم عزاداری شور و حال عجیبی پیدا كرد و بدون توجه به نگهبانان عراقی، عزاداری همچنان ادامه داشت.

 در این هنگام دو یا سه دژبان كه مست هم بودند، سر رسیدند و از من خواستند كه دفتر نوحه را به آنها بدهم، ولی من سریع‌ دفتر نوحه را پایین انداختم و برادران نیز سریعا آن را مخفی كردند، ولی سینه‌زنی برادرها همچنان ادامه داشت و به من هم گفتند كه بنشینم و مداحی كنم. دژبان‌ها كمی سر و صدا كردند تا ما را ساكت كنند، ولی ما بی‌اعتنا به آنها كار خودمان را دادیم.  دژبان‌های عراقی شروع كردند به كف زدن و رقصیدن. در همین میان برادر شهید بهروز تركاشوند، یكی از برادران بسیار خوبی كه بعد از اسارت بر اثر مجروحیت به شهادت رسید از جا برخاست و با صدای بلند شعار «قال رسول‌الله (ص) نور عینی» را سر داد و به دنبال او بقیه اسرا هم برخاستند و این حدیث را با صدای رسا تكرار كردند و به سر و سینه ‌زدند و گفتند: «حسین منی انا من حسینی.»

 سایر آسایشگاه‌ها كه صدای سینه زدن و نوحه‌خوانی ما را شنیدند هم همین كار را كردند و لحظاتی بعد كل اردوگاه این حدیث را دم گرفتند. مدتی نگذشت كه فرمانده اردوگاه و بسیاری از دژبان‌ها به داخل اردوگاه ریختند. فكر كرده بودند كه بچه‌ها شورش كرده‌اند، ولی تلاششان برای ساكت كردن اسرا فایده‌ای نداشت و بچه‌ها آنقدر به سر و سینه زدند و با صدای بلند این نوحه را تكرار كردند كه فرمانده اردوگاه به وحشت افتاده بود.

بعد از لحظاتی بالاخره كم‌كم بچه‌ها ساكت شدند و سرجایشان نشستند. سپس فرمانده جریان را از دژبان‌ها جویا شد؛ ابتدای امر در آسایشگاه ما را باز كردند و مرا بیرون كشیدند و از من سراغ دفتر نوحه را گرفتند، ولی من منكر قضیه شدم و آنها هرچه گشتند، نتوانستند آن را پیدا كنند. خلاصه اینكه در بیرون از آسایشگاه ده‌ها دژبان كابل به دست انتظار ما را می‌كشیدند؛ از هر آسایشگاه تعدادی را بیرون كشیدند و با كابل و مشت و لگد به جانمان افتادند و همه را به داخل سلول انفرادی انداختند به طوری كه در آن مكان تنگ 30 نفر را سینه به سینه با فشار جای دادند؛ در آن مكان تنگ به سختی می‌توانستیم نفس بكشیم و تا عصر روز بعد در همان سلول نگه‌مان داشتند.

اكثر بچه‌ها از شدت گرما و تشنگی بی‌حال شدند و از هوش رفتند. هنگامی كه اسرا از وضعیت وخیم ما خبر شدند، جلوی در اردوگاه تجمع كردند و با سر و صدا باعث شدند كه فرمانده احساس خطر كند. ما را در حالی كه كاملاً از حال رفته بودیم از سلول‌ها بیرون كشیدند. توی حیاط اردوگاه روی ما آب ریختند تا ما به هوش آمدیم و به آسایشگاه بازگشتیم و چند روز طول كشید تا ما به حال اول‌مان برگشتیم.

معبر
علي سعادت | 18:0 - 14 مهر 1389برچسب:زندان,عراق,آزاده,
+ |
عملیات محمد رسول الله(ص) در سال1360

 

 حضرت محمد رسول الله

عملیات متوسط محمد رسول الله (ص) در تاریخ دوازدهم دی ماه 1360 با  رمز مقدس « لا اله الا الله، محمد رسول الله (ص)» با هدف انهدام نیروهای دشمن و نشان دادن قدرت نفوذی و تهاجمی ایران در منطقه غرب نوسود در کردستان صورت گرفت و تا سیزدهم دی ماه به طول انجامید.

در این عملیات، نیروهای سپاه، ضمن عبور از مناطق کوهستانی و تله های انفجاری، به مصاف دشمن بعث رفتند.

با عبور شجاعانه رزمندگان از مرزهای بین المللی، پایگاه های بعثیان و ضد انقلاب در این منطقه درهم کوبیده شده و مقر فرماندهی یکی از تیپ های دشمن منهدم گردید. رزمندگان اسلام، پس از پیشروی به داخل شهرهای عراق، ضربات سختی به پایگاههای دشمن وارد آوردند. در نهایت از آن جا که این عملیات به صورت انهدامی، پیش بینی شده بود، تثبیت موضع صورت نگرفت و رزمندگان پس از پایان ماموریت، پیروزمندانه به پایگاههای خود در داخل خاک وطن بازگشتند. نتایج این عملیات: تلفات نیروی انسانی دشمن: 100 نفراسیر، 700 نفر کشته و زخمی. تجهیزات و امکانات: تانک ۴ دستگاه انهدامی، هلیکوپتر ۲ فروند انهدامی، هواپیمای میگ ۱ فروند انهدامی. این عملیات، آرامش دشمن را در غرب کشور برهم زد و به رژیم بعث نشان داد که از این پس، نیروهای متجاوز عراق در هیچ منطقه از خاک ایران، از حملات نیروهای جمهوری اسلامی ایران، مصون نیستند.

معبر
علي سعادت | 18:0 - 20 مهر 1389برچسب:عملیات,محمد رسول الله(ص) ,
+ |
قرآن در جبهه

یادش بخیر! آن‌شب‌ها و روزهایی كه از خاك بر اوج افلاك نور می‌بارید و عطر جانفزای عشق و شهامت و شهادت، درجای‌جای این مرز و بوم جاری بود و اُنس با قرآن، جایگاه ویژه‌ای داشت. در آن سال‌های عطر‌آگین و نورانی، قرآن، دوستان خود را در سنین مختلف، از پیر و جوان و نوجوان در بین زنان و مردان انتخاب كرده بود و یاران قرآن هم، تنها به اُنس و همراهی با این كتاب مقدس می‌اندیشیدند و لحظات خود را نورانی می‌كردند.

مرغ محبوس

در این صحنه‌های پرشور عشق و عاشقی و اُنس و اُلفت باقرآن.، نوجوانان و جوانان نقش و جایگاهی ویژه داشتند. حضور و شیدایی آن‌ها، این‌منظره را جذاب‌تر، دل‌پذیرتر و عاشقانه‌تر نموده و دیگران را به تماشا و یا شركت درآن دعوت می‌نمود.

سال 64 بود. در گوشه‌ای از منطقه گسترده جبهه جنوب، گروهی از برادران جوان و نوجوان واحد «غوّاصی» لشكر امام حسین (ع) به‌تمرین و آماده شدن جهت عملیات فتح «فاو» مشغول بودند. این گروه مشكل‌ترین و در عین‌حال حساس‌ترین وظیفه را در عملیات آینده به‌عهده داشتند. چون آنان می‌بایست قبل از همه نیروهای دیگر، در عرض طولانی رودخانه منطقه عملیات از زیر آب غوّاصی نمایند و پس از‌آن، نگهبانان خط مقدّم جبهه دشمن را از پا درآورده و استحكامات و مواضع دفاعی آنان را نابود كرده و تیربارهای دشمن را از كار بیندازند. تنها با موفقیت این گروه بود كه نیروهای دیگر می‌توانستند وارد عمل شوند و خود را توسط قایق‌هابه آن طرف رودخانه برسانند و به‌پیشروی درمواضع و خطوط دفاعی دشمن مشغول شوند. این بود كه افراد واحد غوّاصی، از بین داوطلبین شهادت انتخاب می‌شدند كه همگی دارای روحیه‌ای بالا و معنویتی ویژه و سنین زیر بیست سال بودند.

یكی از كارهای مداوم و همیشگی این گروه این بود كه هرشب، قبل از خواب، دور هم جمع شده و سوره واقعه را جمعی با صدایی هماهنگ می‌خواندند. قرائت این سوره و دقّت در معنای آن، به‌ویژه با توجّه به فضای عطر‌آگین عشق به شهادت، همه افكار و خاطرات دیگر را، از یاد و نظر آن‌ها می‌زدود و آن‌ها را هرچه بیشتر مشتاق شهادت و بهشت موعود می‌نمود.

وقتی جایگاه مقربین در بهشت، ضمن آیات این سوره شریفه تصیف می‌شد چهره‌ها برافروخته می‌گردید.‌«والسّابقون‌السّابقون. اولئك المقرّبون. فی جنّات‌النّعیم». گویی جایگاه و موقعیت خود را بدون هیچگونه تردیدی مشاهده می‌نمودند.

با پایان گرفتن تلاوت سوره شریفه واقعه، هر كدام از افراد گروه به‌نوبت، همه آمال و آرزوها و نیز، همه خواسته‌های خود را در قالب جمله‌ای كوتاه ریخته و به‌عنوان دعا از خداوند، درخواست می‌نمودند.

پس از آن، گروهی از برادران، ذكر و تلاوت قرآن را تا موقع خواب رها نمی‌كردند و باچنین روحیاتی، در حالی كه ذكر خدا و نیز آیات دلنشین قرآن را برلب داشتند به‌استراحت می‌پرداختند. این اُنس و اُلفت با قرآن و ذكر خداوند قبل از خواب، نقش عجیبی در سحرخیزی آنان داشت؛ به‌گونه‌ای كه گاهی دو ساعت پیش از اذان صبح پهلو از زمین برمی‌گرفتند و به نیایش، نماز شب و یا تلاوت قرآن مشغول می‌شدند. كاملاً به‌خاطر می‌آورم كه بعضی شب‌ها تلاش می‌كردم تا زودتر بیدار شده، به زمزمه‌های آن‌ها گوش دل بسپارم، ولی اغلب توان آن را نمی‌یافتم. چون وقتی به‌مسجد می‌رسیدم مشاهده می‌كردم كه تقریباً نفر آخری هستم كه به آن مكان وارد می‌شوم و دیگران قبل از من، هر‌كدام درگوشه‌ای مشغول قیام، ركوع، سجود و یا تلاوت قرآن هستند. زمزمه‌های آنان و نجوایشان در آن سحرگاهان به‌قدری اثر بخش و روح‌افزا بود كه اغلب گوش دادن به این زمزمه‌ها را بر قرائت قرآن ترجیح می‌دادم؛‌چون در تلاوت و صدای آن‌ها جذابیت، معنویت و كشش مخصوصی وجود داشت.

گاهی در آن شب‌ها به یاد فرماش مولای متقیان علی (ع) درباره صفات متقین افتاده و آن سخنان بلند را بر جوان و نوجوانان سحرخیز پیرامون خود منطبق می‌یافتم.

«چون شب شود بر‌پا ایستاده آیات قرآن را باتأمّل و اندیشه می‌خوانند و با خواندن و تدبّر در آن، خود را اندوهگین می‌سازند و به‌وسیله آن، به درمان درد خویش كوشش دارند. پس هرگاه به‌آیه‌ای برخوردند كه درآن تشویق و امیدواری است، نسبت به آن طمع می‌نمایند و با شوق به آن نظر می كنند؛ مانند آن‌كه پاداشی كه آیه از آن خبر می‌دهد در برابر چشم ایشان است و آن را می‌بینند و هرگاه به آیه‌ای برخوردند كه در آن ترس و بیم است گوش دلشان را به آن می‌گشایند، چنان‌كه گویا فریاد و شیون دوزخ در بیخ گوش‌هایشان است. با ركوع، پشت‌های خود را خم كرده و با سجود، پیشانی‌ها و كف‌ها و زانوها و اطراف قدم‌هایشان را به‌روی زمین می‌گسترانند و از خدای متعال آزادی خویش را (از عذاب رستخیز) درخواست می‌نمایند».
نوریها

معبر
علي سعادت | 18:0 - 16 مهر 1389برچسب:قرآ ن,جبهه,
+ |
كاری زینبی كنیم...

آی بچه بسیجی ها ... اگر دیروز در كربلا نبودیم تا كاری حسینی كنیم, امروز باید كاری زینبی كنیم.
واقعه ی كربلا كه زینب(س) میگوید جز زیبایی ندیدم با تمام شكوه و عظمتش اگر زینب و زین العابدین را نداشت دیگر این چنین روزی در تاریخ نبود ...
دیگر كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا نبود...
دیگر مرز میان حق و باطل نبود...


و چه بسیاراند كسانی كه در این جغرافیای زمانی تا همین حالا كاری حسینی كردند و بیشتر از آن زینب هایی از انها پاسداری كردند...

اینها مقدمه ای بود بر این سوال كه جای ما در این قافله كجاست...!؟
آری ! جای ما در این قافله عشق و آزادگی كجاست؟ همچون حسین خون خود را در مرز میان حق و باطل بریزیم ... یا همانند زینب خطبه خوان مكتبش باشیم...!

عاشورا تنها یک روز نیست، بلکه تمامی تاریخ است. همان‌طور که کربلا تنها یک قطعه خاک نیست. کربلا جغرافیای نامحدود این تاریخ گسترده است. با این زمینه، سوال این است که وارث عاشورا کیست؟

ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین. (اعراف، 128)

ن الارض یرثها عبادی الصالحون». (انبیاء، 105) 

ظهر عاشوراست... صدای ثم اسبان سپاه ظالم از دور به گوش می رسد. حسین دیگر تنهاست .
حسین مانده و اضطراب خیمه ها ...
حسین مانده و صبر بر تیغ و زخم ها ...

قرآن منم , چه غم كه شود نیزه رحل من...

معبر
علي سعادت | 18:0 - 14 مهر 1389برچسب:بسيجي,كار,زينبي,
+ |
دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر

عنوان : دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
جمهوری اسلامی ایران از آغاز تجاوز رژیم عراق خواهان صلح بود، اما صلحی حقیقی و شرافت مندانه. بدیهی است صلح از نظر حقوق بین الملل باید حاوی مقدمات زیر باشد:
- دفع آتش تجاوز
- شناسایی متجاوز
- تعیین خسارات و تنبیه متجاوز
- تضمین صلح و بقای آن به كشور مورد تجاوز


با توجه به این مقدمات در كلیه نظرها و بیانیه های شخصیت ها و رؤسای دولت ها و مجامع بین المللی كه هیاهوی صلح و آتش بس بع از فتح خرمشهر به راه انداختند تماماً فاقد موارد فوق بوده اند. شورای امنیت سازمان ملل كه بر اساس منشور سازمان در این رابطه مسئول بوده است در قطعنامه 514 و قطعنامه های بعدی به جای لفظ «منازعه» بین ایران و عراق از كلمه «وضعیت» استفاده می كرد، این دو واژه از نظر حقوق بین الملل تعریف خاص خود را دارند، در اعلان «وضعیت» هیچ مسئولیتی متوجه شورای امنیت سازمان نمی شود ولی اعلان «منازعه» برای شورای امنیت مسئولیت آور می شد، به همین دلیل از كاربرد واژه «منازعه» در صدور قطعنامه ها خودداری می كرد. بنابراین شورایی كه دفع مخاصمه بین كشورها را به عهده دارد تا این اندازه از مسئولیتش طفره می رود. ایران به این امید كدام مرجع دیگری دست از دفاع مقدس خود می كشید؟
آیا شعار صلح را بدون توجه به مقدمات و راهكاری عملی آن با آب و تاب مطرح نمودن خیانت به واژه مقدس صلح نیست؟
آیا با این وجود عدم پذیرش صلح فریبان مدعی اصلی ایران كار خردمندانه ای نبوده است؟
امام خمینی (ره) همواره خواهان پایان دادن به جنگ بود، اما پایانی كه متضمن حقوق ملت مظلوم ایران باشد، اما از این كه پس از فتح خرمشهر مصراً خواهان پایان بخشیدن به جنگ بود هیچ مدرك و سندی در دست نیست وانگهی امام راحل (ره) در هر كاری به نظر كارشناسان و متخصصان بسیار اهمیت می داد، تحقیقاً اگر نظر فرماندهان و كارشناسان جنگ مبتنی بر ادامه دفاع مقدس بود امام راحل (ره) همان نظر را می پذیرفتند، و از همه مهم تر لحن سخنان و محتوای رهنمودهای امام خمینی به ویژه بعد از فتح خرمشهر گویای صلحی عادلانه بود كه از اركان حقوقی صلح حكایت می كرد.
برای مثال معظم له طی سخنانی در جمع گروهی از دانشجویان دانشكده افسری ارتش و مسئولین این دانشكده فرمودند:
از اول هم صلح طلب بودیم و صلح یكی از اموری است كه كا به تبع از اسلام قبول كردیم. صلح اسلامی، صلحی كه برادر می شوند بعد از صلح، و ما طالب این هستیم. اما صلحی كه اصلاًَ اعتنا نكنند به این كه جنایت كردند در اینجا و اعتنا نكنند به اینكه غراماتی وارد شده است و باید جبران بكنند، خساراتی وارد شده است و باید جبران بكنند این اسمش صلح نیست این اسمش را می توانیم بگذاریم صلح صدامی. (28)
امام راحل (ره) همین منطق را تا پایان جنگ دنبال نمودند و حتی مفاد قطعنامه 598 را كه پذیرفتند متضمن صلح واقعی و عادلانه ندانستند، از این جهت پذیرش آن را چون نوشیدن جام زهر دانستند.
نویسنده: محمد مولایی

معبر
علي سعادت | 18:0 - 21 مهر 1389برچسب: دلایل, ادامه, جنگ , فتح, خرمشهر,
+ |
کلیپ کربلای جبهه ها یادش بخیر

کربلای جبهه ها یادش بخیر
 

با صدای حاج صادق آهنگران
 

قسمت اول:             play        download

قسمت دوم:             play        download

 


معبر
علي سعادت | 18:0 - 23 مهر 1389برچسب:کلیپ ,کربلای ,جبهه,
+ |
پیمان استقامت

پیمان استقامت

 

هرگاه دشمن بعثی پیشروی داشت، یا پاتك می‌كرد، بچه‌ها دست‌هایشان را روی هم می‌گذاشتند و با هم متحد می‌شدند و پیمان می‌بستند كه تا آخرین قطره‌ی خون با دشمن مقابله كنند. این عهد در شب‌های عملیات هم بین بچه‌ها بسته می‌شد، قول می‌دادند تا حد توان استقامت كنند، حتی اگر این مقاومت به ‌ایستادگی تنها نیروی باقی‌مانده بیانجامد.

منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) -  صفحه: 170


معبر
علي سعادت | 18:0 - 21 مهر 1389برچسب:پیمان, استقامت, فرهنگ,,جبهه,
+ |
پذیرایی اسارت

پذیرایی اسارت

از پذیرایی‌های مقدماتی و اولیه‌ی اسارت، تونل‌وحشت بود كه در هر نقل و انتقال از اردوگاهی به اردوگاه دیگر و حتی در جابجایی‌های داخل اردوگاهی نیز وجود داشت و با درد و رنجی وصف‌ناشدنی همراه بود. این تبصره‌ی اسارت، استثناپذیر هم نبود و همه اعم از مجروح و سالم و پیر و جوان را در بر می‌گرفت و طبعاً ما نیز مستثنی نبودیم و برای ما نیز در راه انتقال به موصل و دم درِ ورودی اردوگاه وسایل پذیرایی مهیّا شده بود.
بچه‌ها همه در این فكر بودند كه چه كنند تا ضربات كمتر و درد كمتری را احساس كنند، در این بین، یكی از بچّه‌ها نظر جالبی داشت، او می‌گفت....

 

 


نه، اصلاً بهتر است خودتان ماوقع را بخوانید تا از طرح نوینش بیشتر آگاه شوید.
اتوبوس ایستاد و به دستور افسر عراقی و در معیّت كابل و نبشی، بچّه‌ها تك‌تك شروع به پیاده شدن كردند، تا این‌كه نوبت به همان برادرمان رسید كه پلتیك و روشی نوین برای آرام كردن سربازان عراقی یافته بود. او به محض این‌كه خواست پیاده شود، بلند و رسا، رو به مأموران عراقی كرد و گفت:«سلام علیكم».
اولین عراقی كه نزدیك ركاب اتوبوس ایستاده بود، گروهبان چاق و درشت‌هیكلی بود كه دیدن صورتش بدترین شكنجه بود و همین‌كه آن ‌عزیز آزاده‌مان پایش به روی زمین رسید، گروهبان مذكور در حالی‌كه كابل مسی‌اش را بلند كرده بود و می‌خواست بر سر وی فرود آورد، گفت:«علیكم السلام» و ضربه را زد. چشمتان روز بد نبیند. آن بنده‌ی خدا بر اثر شدت ضربه، نقش بر زمین شد و از حال رفت.
ما از یك طرف ناراحت بودیم و از طرف دیگر خنده امانمان را بریده بود كه ما چه ساده‌لوحیم كه چنین ارزش‌هایی را این‌جا جستجو می‌كنیم و می‌خواهیم برای آرام كردن این قوم از چنین ارزش‌هایی بهره بگیریم.

منبع: كتاب طنزدراسارت   -  صفحه: 125


معبر
علي سعادت | 18:0 - 26 مهر 1389برچسب:پذیرایی, اسارت,
+ |
مكلالمه با خورشید...

یادش بخیر روی خاکریز
آن سیم ها که دلم را تا آسمان مخابره میکرد
اکنون پاره است
خدایا باز با دلم تماس بگیر
بار دیگر با دلم تماس بگیر پیغامت را بگذار هزار بار ..

یادش بخیر...

معبر
علي سعادت | 18:0 - 22 مهر 1389برچسب:یادش,بخیر ,روی,خاکریز ,
+ |
نسل نشسته نباشیم!!!

تلاش کردند تا به قول خودشان ارزش های دفاع مقدس را تبیین کنند نشستیم ودل سپردیم.

تلاش کردند تا به قول خودشان دستاوردهای دفاع مقدس را تشریح کنند نشستیم وگوش کردیم.

انگشت هایشان را تاآنجاکه می توانستند باز کردند وافتخارکردند که خاک ایران را حتی به اندازه‌ی یک وجب هم از دست نداده اند نشستیم ونگاه کردیم.

اما نشسته بودیم وارزش‌های دفاع مقدس در حال تثبیت وتبیین وتحقیق وتشریح وترویج وتبلیغ وبودند.

 ما نشسته بودیم وخیلی ها دوست داشتندکه ما بنشینیم  و به خاطرات گوش کنیم.

نشستیم و از روی مین رفتن های داوطلبانه از نماز شب های زیر نور منور از وصیت نامه نوشتن های کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قله ی ماووت،از سوختن درسه راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاکریز و...و...و بشنویم.

نشستن وشنیدن کارمان شده بود و چه شیرین هم بود و چه حالی داشت!درست مثل نشستن در خیمه های عزاداری و شنیدن مصائب وفضائل اهل البیت(ع).

ثمره ی جهاد نسل ایستاده فریادگر، شده بود نسل نشسته ی یاد آور.
و در تمام آن سال ها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان وبروجردی وباکری و خرازی را پشت کلاسورهایمان یا روی کمدهایمان می چسباندیم وصبح های سه شنبه می‌رفتیم زیارت عاشورا با ساندیس، یک نفر داشت فریاد می زد:

"بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت های اصلی انقلاب زنده بماند."

******

وسط میدان ما شده بود کنج عافیتی که با یاد شهدا تزیین شده بود و عکس هایشان و خاطراتشان وروز به روز هم خاطرات لطیف‌ترمی شد و لطیف‌تر. اینکه چطور عاشق می شدند، چطور خواستگاری می‌کردند ، چطور دل خانم هایشان را به دست می آوردند ، چطور به نوزادانشان نگاه می کردند، چطور شوخی می کردند و...

عجب شهدای نازنین بی آزاری . شهیدانی که حتی شهرام جزایری هم حاضر بود زکات اختلاس هایشان را بدهد تا برایشان کنگره ی بزرگداشت برگزار شود.

******

گفته بود می بینی این را برای حجله ام گرفته ام.

 قشنگ هست یا نه؟ و به قاب نگاه می کرد،  به بچه های کوچه ی اصغر شهیدکه شاید بیست و دو را  هم پر نکرده بود و دست هایش ، دست های زمخت و  پینه بسته اش ، به شصت ساله ها می مانست.

اصغر که شهید شد، می دانست روزی خواهد رسید  که فقط شهدای نازنین را یاد خواهند کرد؟

 آنها که نه فرزندان پا برهنه ی جنوب شهری اند و نه بغض به قربانگاه آمده ، نه تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها و نه شمشیر برهنه ی عدالت علی در برهوت ظلم و تحجر؟

 شهدایی که به نشستن فرا می خواند و گریستن و حال ، و نه به قیام و مبارزه و قیل و قال. شهدای نازنین ، شهدایی که می شود برچسبشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گاز داد تا جمکران!

******

تا آنجا که یادم می آید، شهدا آنقدر ها هم که حالا می گویند نازنین نبودند. همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آنقدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبعیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند.

تا آنجا که یادم هست – راستی چند هزار سال پیش بود؟

- تجمل پرست ها از بسیجی ها می ترسیدند.

  مفسد ها، مال مردم خور ها، رانت خوارها، از بسیجی ها می ترسیدند، شهدا آدم های ترسناکی بودند.

  باور کنید به خدا، این قدر دوست داشتنی بودن هم خوب نیست.

باور کنید به خدا، امام حسین (ع) هم این قدر دوست داشتنی نبود. اگر نمی ترسیدند از او، که قطعه قطعه اش نمی کردند و اسب بر پیکرش نمی‌دواندند و آب بر قبرش نمی بستند و در خیمه ها محصورش نمی کردند.

******
به روضه اش رسیدیم.

حالا چقدر حال می دهد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شده اند به عشقشان، به حسین (ع) که آن بزرگ گفت: دو بار شهید شد.

السلام علیکم یا اولیاء الله و احبائه،

السلام علیکم یا اصفیاء الله و اودّائه.

معبر
علي سعادت | 18:0 - 24 مهر 1389برچسب:ارزش , دفاع مقدس,نسل, نشسته ,
+ |
اون پرچم ما رو بياريد

پيغام داده بود «بيا قرارگاه.»
رفتم. پيغام گذاشته بود «كارى پيش آمده، صبر كن تابيايم.»

صبركردم; آن قدر كه ساعت از دوازده شب گذشت. آمد. از دور ديدمش.

با لباس خاكى، خاكِ خالى، خرد و خمير; عين سربازهاى صفر. رسيد.

خوش وبش كرد و گفت «شام خوردى كه؟»

گفتم «پس فكركردى تا اين وقت شب گرسنه مى مونم؟»

گفت «خب، پس بشين. هم حرفامون رو مى زنيم، هم يك بار ديگه شام بخور.»

- باشه .كى از شام بدش مى آد.

صدا زد «اون پرچم ما رو بياريد.»

پرچمش را آوردند; خيار و گوجه و پنير. تكيه كلامش بود. اين طورى تعارف مى كرد

معبر
علي سعادت | 17:47 - 25 مهر 1389برچسب:پرچم ,
+ |
پلاك و استخوان



خيلي شوخ‌طبع بود تا جايي كه من ديگه نمي‌تونستم فرق شوخي و جديش را تشخيص بدم. در حين جديت هم قيافش شوخ‌طبعش را نشون مي‌داد.
يادمه روز آخري كه با هم بوديم، از بيرون كه اومدم خونه، گفتم: بابا جون اين بار كه بري كي برمي‌گردي زود يا دير خنديد و گفت: خيلي دير نيست گفتم: چقدر طول مي‌كشه. گفت: زياد نيست يه نگاهي به دور و برش كرد و دخترعموي دو سالش را كه اون شب مهمونمون بود را نشون داد گفت: عروسي زهرا خانم برمي‌گردم اين حرف را كه زد دلم ريخت اما بازم گذاشتم سر شوخي‌هاش.
اما اين بار شوخي نمي‌كرد رفت و بعد از هجده سال دقيقاً دو روز قبل عروسي دختر عمويش بود كه از معراج شهدا زنگ زدن خونمون و گفتن كه جنازش پيدا شده من و مادرش خوشحال بوديم اما از يه طرف سوروسات عروسي زهرا خانم هم به راه بود نمي‌دانستيم شادي اونها را بهم بزنيم و از طرفي اگه بي‌خبر مي‌رفتيم خان دادش ناراحت مي‌شد، مادرش گفت: بالاخره كه چي بايد يه جوري خان دادش را مطلع كنيم. بعد بريم، كه ناراحت نشن. رفتيم خونشون تا اونجا مدام ذكر مي‌گفتيم و صلوات مي‌فرستاديم كه ناراحت نشن. خوشبختانه وقتي به برادرم گفتم كه علي داره مياد خوشحال شد اما بعد كه گفتم: شهيد شده و جنازش را دارن ميارن زهرا خانم كه شب عروسيش با اومدن پسر عموش يكي شده بود خيلي ناراحت شد و گفت: چرا بايد عروسي من به خاطر چهار تا استخوان و يه پلاك عقب بيفته. زن داداشم گفت: حالا نميشه بعد از عروسي بريم سراغ مرده‌ها.....
مادر علي كه ناراحت شده بود اما به روي خودش نمي‌آورد، گفت: باشه ما مي‌ريم معراج شهدا علي را تحويل مي‌گيريم بعد ميايم عروسي زهرا خانم........
شب عروسي همين كار را كرديم اما هنوز زهرا دلخور بود و مي‌گفت آخه چهار تا استخون اونم بعد از سال‌ها چه ارزشي داره كه عروسي من بايد بهم بخوره........
چهار روز بعد از عروسي يه روز ساعت پنج صبح بود داشت اذان مي‌گفت: كه در خونه را زدن با تعجب اينكه اين موقع از صبح كيه در مي‌زنه يا خداي ناكرده اتفاق بدي افتاده رفتم در را باز كردم ديدم زهرا دختر برادرم با چشماي پر از اشك و گريه‌كنان پشت دره. سلام عمو عليك السلام عموجون. چي شده چرا گريه مي‌كني؟؟؟
عمو علي، علي.....
علي چي عمو جون؟؟؟
قبر علي كجاست؟ مي‌خواي چي كار عمو؟؟؟
مي‌خوام برم معذرت خواهي عمو.
چي شده بيا تو درست حرف بزن ببينم چي شده.
عمو ديشب كه خوابيده بودم چند بار از خواب پريدم اما هر بار كه مي‌خوابيدم همين خواب را مي‌ديدم، خواب مي‌ديدم توي يه باتلاق خيلي بزرگ افتادم، هرچي فرياد مي‌زنم هيچ كس به كمكم نمي‌ياد، داد مي‌زدم و همسرم را صدا مي‌كردم اما انگار نه انگار كه صداي من را مي‌شنيد، هر چي دست و پا مي‌زدم بيشتر فرو مي‌رفتم.
بعد از نااميدي از كمك ديگران، وقتي تا به گردن توي باتلاق فرو رفته بودم، ديدم كه چهارتا استخون و يه پلاك به دادم رسيدن و منو نجات دادن.
بهشون گفتم: شما كي هستين كه من را نجات مي‌ديد؟؟؟
گفتن: ما همون چهارتا استخون و يك پلاكيم، بعد بهم گفتن؛ الدنيا دار فاني...
بهشون گفتم منظورتون چيه؟ گفتن: به اين دنيا دل نبند، كه فاني و از بين رفتني. بعدش گفتن لذت‌هاي دنيا فقط براي مدت كوتاهيه، بعد از دست ميره. دنبال لذت‌هاي بلند مدت باش.
با اين حرف از خواب پريدم و تا الآن كه بيام خونه شما اين حالم بود. عمو شما فكر مي‌كنيد علي من را مي‌بخشه؟؟؟
در حالي كه اشك‌هايش را پاك مي‌كردم گفتم: آره دخترم مي‌بخشه، حالا پاشو نمازت را بخون تا شوهرت بيدار نشده با هم بريم خونتون كه الانه نگرانت مي‌شه. بعد هر دو با هم به نماز ايستاديم، و صداي الله اكبر زهرا من را به ياد صداي علي انداخت، وقتي سلام نماز را گفتم صداي زهرا را شنيدم « السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
سال‌ها بود كه توي اين خونه به جز من و حاج خانم كس ديگه‌اي اين‌جا نماز نخونده بود.
وقتي بلند شدم رفتم كنار طاقچه تا جانمازم را روي طاقچه بذارم اين عكس علي بود كه بهم لبخند مي‌زد. وقتي برگشتم و صورت زهرا را نگاه كردم خيلي آروم بود و از اون حالت قبل از نماز هيچ خبري نبود.

معبر
علي سعادت | 17:47 - 25 مهر 1389برچسب:پلاك, استخوان,
+ |
خاطرات شهید همت



يكي از بچه‌ها مرا كشاند طرف سنگري كه سوراخ سوراخ شده بود؛ پر از تركش بود. رفتيم توي سنگر. انگار همه‌ي دنيا را كوبيدند توي سرم. جنازه‌ي محمود شهبازي آن‌جا بود.

مي‌رفت و مي‌آمد مي‌گفت «محمود رو نديدين؟»  مي‌گفتيم «نه.» مي‌گفت «قرار نبود بره جايي.»

كسي جرأت نداشت بگويد چي شده. گذشته از دوستي و رفاقتي كه بينشان بود، او بازوي حاجي بود. يك‌دفعه مثل اين‌كه چيزي به دلش برات شده باشد، رفت توي فكر.

دستي به ريش‌هاي بلند و كم‌پشتش كشيد و زمزمه كرد «انا لله و انا اليه راجعون- الحمد لله رب العالمين.»

هر وقت خبر شهادت فرمان‌ده گرداني به‌ش مي‌رسيد، همين حال را داشت. بعد آرام مي‌شد سرش را بالا مي‌گرفت و مي‌گفت «حالا فلاني رو جاش بذارين.»

معبر
علي سعادت | 17:47 - 26 مهر 1389برچسب:خاطرات,شهید,همت ,
+ |
ویژه نامه هفته دفاع مقدس سال 89



حاجی تمام گشته مهماتمان، تمام / ما مانده ایم و چند تن نیمه جان، تمام
ما مانده ایم و غربت و تلخی از ابتدا / تا انتهای وحشت آخر الزمان، تمام
خرچنگ ها محاصره را تنگ کرده اند / اما امید ماست خدا، بی گمان، تمام
اینجا هنوز اول خط شروع ماست / پایان انتظار به خون خفته مان، تمام
حاجی خدا کند که بفهمی چه دیده ام / ازپشت زخم های دل آسمان، تمام
فرصت گذشته است، حلالم نمی کنی؟ / حالا شکست پنجره های خزان، تمام
تنها صدای خش خش بی سیم بود و بس / تنها صدای اشهد یک نوجوان، تمام
ده سال بعد کار تفحص نتیجه داد / بی سیم تکه تکه و یک استخوان، تمام
حالا کنار تربت حاجی نوشته اند … / گمنام، شوق، عشق خدا، بی کران، تمام
معبر
علي سعادت | 17:47 - 2 مهر 1389برچسب:ویژه نامه,هفته,دفاع مقدس,
+ |
والفجر 4 وعده گاه حاج مهدي

گوشه ای از زندگی نامه

سردار شهید محمود حاج مهدی در یکی از روزهای سال 1338 در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان یزد پا به عرصه وجود گذاشت . محمود دوران کودکی را چون سایر کودکان این خطه با فراگیری احکام و آداب اسلامی آغاز نمود و روز به روز رشد یافت . سپس برای تحصیل به دبستان انوشیروان رفت و پس از آن دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی محمدطاهری پشت سرنهاد و با جدیت تمام به تحصیل پرداخت و دوران متوسطه را در دبیرستان دیهیمی به پایان رسانید . با شرکت در کنکور سراسری در دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد همزمان با شروع جنگ تحمیلی به پاوه عزیمت نمود و از آنجا عازم خوزستان شد. در همان ایام خبر شهادت برادرش را شنید . به تهران رفت تا سلاح به جای مانده برادرش را برگیرد . در همان پادگان به عضویت رسمی سپاه درآمد .سپس به عضویت در تیم حفاظت از ریاست دیوان عالی کشور درآمد . در اوایل سال 61 ازدواج نمود که حاصل این وصلت سه فرزند بود . از دیماه 61 مجدداً جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد . در اواخر تحصیلاتش همراه با همسر و فرزندش به اهواز رفت و همکاری با قرارگاه صراط المستقیم را شروع کرد . احداث سد خاکی و پل روی بهمنشیر از جمله فعالیتهای وی به شمار می رود. مدتی را در مقر حضرت صدیقه در اجرای پروژه های مختلف قرارگاه مهندسی- رزمی گذراند و به معاونت عملیاتی قرارگاه انتخاب شد . او در عملیات کربلای 2 و 5 حضور فعال داشت ، پس از عملیات کربلای 5 تشکیلات لشکری قرارگاه را پی ریزی و سازماندهی نمود . به علت لیاقت و کاردانی به فرماندهی لشکر بقیه الله الاعظم منصوب گردید. سرانجام سردار شجاع سپاه به همراه برادر همسرش در 28/7/66 در منطقه ماووت عراق به خیل شهدا پیوست . 

گزیده ای از وصیت نامه شهید

وصیت نامه های شهدا را مطالعه و جداً عمل نمایید که این مطالب از قلب های صاف و پاک و الهام گرفته از سرچشمه فیض و در لحظاتی خیلی حساس و روحانی نوشته شده است هرچند خود را لایق شهید شدن نمی دانم ولی چون کلیه نعمت های الهی همه منتی است نه لیاقتی اگر منت خدا شامل حالمان شد از کلیه برادران – دوستان و همکاران قدیم و جدید تقاضای عفو و بخشش دارم .

معبر
علي سعادت | 17:47 - 28 مهر 1389برچسب:والفجر 4 ,وعده گاه,حاج مهدي ,
+ |
اعلام نتایج مسابقه وبلاگ نویسی فتح جاوید

نتایج مسابقه وبلاگ نویسی فتح جاوید کاشان اعلام شد و وبلاگ خاکریز مجازی (یعنی همین وبلاگ) صاحب رتبه اول شد.از همین جا هم به شما بازدیدکنندگان تبریک میگم و هم یه خسته نباشید و تشکری به مسئولین برگزار کننده مسابقه.

جهت مشاهده نتایج به آدرس http://fathe-javid.kashanblog.ir/results.asp  مراجعه نمائید.

معبر
علي سعادت | 17:47 - 5 آبان 1389برچسب:مسابقه, وبلاگ نویسی, فتح جاوید,
+ |
کلیپ صوتی: سخنرانی حجت الاسلام مهدوی بیات در ساعات پایانی سال 88 "شلمچه"

کلیپ صوتی سخنرانی حجت الاسلام مهدوی بیات، با 3 کیفیت متفاوت ، که در ساعات پایانی سال 1388 در کربلای ایران، شلمچه ایراد نمودند را می توانید با لینک مستقیم از سرور سایت نقدنیوز دانلود نمائید.
 
 
مدت: 23 دقیقه و 45 ثانیه
 
 
 
 
رمز فایل ها: naghdnews.com


  

معبر
علي سعادت | 17:38 - 27 مهر 1389برچسب:حجت الاسلام, مهدوی بیات, سال,88 ,شلمچه,
+ |
ترم آخر دانشگاه

نوبت آخری كه رزمنده‌ای به جبهه می‌رفت و منتهی به شهادت او می‌شد.

 به این معنی كه جبهه دانشگاه بود و رزمنده، دانشجویی كه طی سال‌های جنگ واحدهایی از دروس تقوا و جهاد را در ترم‌های تحصیلی آن گذرانده و نوبت آخری كه موفق به كسب مدرك شهادت شد، ترم آخر بود.

معبر
علي سعادت | 17:38 - 15 مهر 1389برچسب:ترم, آخر, دانشگاه,
+ |

صفحه قبل 1 ... 79 80 81 82 83 ... 96 صفحه بعد

منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

به وبلاگ معبر خوش آمديد (تخصصي دفاع مقدس)

نويسندگان

علي سعادت

موضوعات مطالب

دفاع مقدس
رسانه ها،اخبار،مطبوعات
خاطرات
كتاب،شعر،داستان،طنز
شهدای گمنام
خانواده شهدا
عملیات ها
بسیج
مناطق عملیاتی
جانبازان
آزادگان
سرداران،شهدا
فرهنگ دفاع،جبهه
فرهنگ ایثار و شهادت
دل نوشته ای با شهدا
جشنواره ،مسابقات
فضاي مجازي،جنگ نرم و...
سينما ،تئاتر،تلويزيون
راهيان نور

نشانك وبلاگ معبر
معبر - وبلاگ تخصصي دفاع مقدس

كد لوگوي معبر

ساير امکانات

RSS


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 161
بازدید ماه : 1387
بازدید کل : 150841
تعداد مطالب : 667
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

مسابقات وبلاگ نويسي

مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان به مناسبت هفته دفاع مقدس

اولین جشنواره «وبلاگ‌نويسی دفاع مقدس» در يزدجشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامیجشنواره وبلاگ نویسی تبیان در حال برگزاری است . ثبت نام کنید