معبر:وبلاگ تخصصي دفاع مقدس
آخرين مطالب

پیکر شهید برونسی کشف شد

همه دوستان من

برگی از خاطرات یک شهید( روزه بی سحری )

باز دلم هوای شلمچه کرده است

لحظه شهادت دو بسیجی

اتفاقی در یک قدمی اسارت

شهادت از نگاه خبرنگاران جهان

خدا این بچه‌های نیم وجبی را شهید کند

روایتگری ارثیه ی مادر(س) است

چشمان بارانی جوانان در شلمچه

به همه بگو اینجا دهلاویه است!

وقتی مرتضی موجی شد!

آداب زیارت نور

اولین گزارش از سفر به مناطق جنگی(2)

اروند؛ جایی که دیوانه‌ام می‌کند

اولین سفرنامه مناطق جنگی

پندهای رهبر برای روایتگران نور

25 هزار زائر سرزمين‌هاي نور در دزفول اسكان مي‌يابند

آنجا که دلم جاماند...

در جمع زائران سرزمین نور ...

آرشيو مطالب

ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389

پيوندهاي روزانه

گوگل
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

استخاره با قرآن کریم
خرید پستی
اس ام اس فلسفی عاشقانه
سمپادی ها
زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605] »دختر جنجالي در مسجدالحرام + عکس[4007] »زايمان يک دختر در حمام+ عکس[4371] »با اين دختر ازدواج کنيد و جايزه بگيريد+عکس دختر[3567] »آدرس فيس بوک و تصوير الناز شاکردوست+عکس[3618] »ببين اين دختر خوشگله رو مي پسندي؟[5053] »ماجراي زن طلاق گرفته+عکس[2600] »زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605عکس هاي دختر بازيگر در فيلم موهن توهين به حضرت محمد(ص آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي : آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي
music3nter
انتظارحاضر
زندگی زیباست...
Economic jihad
همت مضاعف پارسیان
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس mabar.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مترجم وبلاگ معبر

پايگاههای دفاع مقدس

سایت جامع دفاع مقدسامتداددیار رنجپایداریپایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنامپایگاه تخصصی ادبیات دفاع مقدسپایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادتپایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیاییچهار دیپلماتلوگوی نشریه پلاک هشت

پايگاههاي جنگ نرم

تیم جنگ نرم ایرانیان

زندگی نامه شهید حاج محمد ابراهیم همــت(قسمت اول)

زندگی نامه شهید حاج محمد ابراهیم همــت

 

 


به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.

محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست مي‍آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای مي‍كرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری مي‍بخشید.

پدرش از دوران كودكی او چنین مي‍گوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمي‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگي‍ها و مرارت‍ها را از وجودم پاك مي‍كرد و اگر شبی او را نمي‍دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »

اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث مي‍شد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب ‍آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای كوچك را نیز حفظ كند.

 

 

 

 
دوران سربازی :

 

 

 

در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

ماه مبارك ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، مي‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی مي‍كردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بي‍خبران فرمان مي‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »

امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتاب‍ها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم مي‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

 

 

 

 
دوران معلمی:

 

 

 

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی مي‍كرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا كند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بي‍باك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی مي‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمي‍ورزید.

با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد مي‍كرد.

سخنراني‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام مي‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر مي‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان مي‍دادند و ابراهیم احساس كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از راهپیمایي‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید.

مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال مي‍كرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.

 

 
فعالیت های پس از پیروزی انقلاب:

 

پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد.

 

درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندي‍ها را رفع كردند.

 

به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.

به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه‍روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم مي‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید.

از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.

اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت.

 

 

معبر
علي سعادت | 16:34 - 11 مهر 1389برچسب:شهید, حاج محمد, ابراهیم همــت,زندگی نامه,
+ |
شهيد مرتضي ياغچيان

بسم رب

زندگينامه

شهيد مرتضي ياغچيان درتيرماه سال ۱۳۳۵ به دنيا آمد‌. در كودكي علاوه بر تحصيل به مجالس‌عزاداري و قرآن نيز مي‌رفت‌. دوران ابتدايي را در مدرسه "ناصرخسرو" تبريز گذراند دوران راهنمايي در مدرسه نجات سپري شد‌. در سال ۱۳۵۶ موفق به دريافت مدرك ديپلم در رشته مدلسازي از هنرستان صنعتي تبريز شد‌. براي طي دوره سربازي به حوزه نظام وظيفه معرفي شد‌.
زماني كه امام‌(ره‌) فرمان فرار سربازان از پادگانها را دادند‌. ايشان نيز مانند مردم انقلابي ايران در تظاهرات و تجمعات ضد طاغوتي شركت كرد‌. بعد از پيروزي انقلاب‌، به عضويت سپاه درآمد‌. و تصدي تسليحات سپاه تبريز كه اهميت زيادي در آن ايام داشت با او بود‌. از مسئوليت وي يادها و خاطرات بسياري درذهن تمامي مسئولين سپاه آن زمان مانده است‌. همچنين مردم خاطرات زيادي از مبارزات او در "غائله حزب خلق مسلمان‌" تبريز و آشوب گروههاي ديگر دارند‌. وي در تسخير مقر فرماندهي اين حزب كه در ميدان منجم تبريز واقع بود رشادتهاي بسياري از خود نشان داد‌. در تيرماه سال ۵۹ وي به همراه برادر احمد پنجه شكار امور اجرايي مربوط به ستاد عملياتي سپاه را به عهده گرفت‌. وي تحت عنوان مسئول تجهيزات تبريز و معاون اطلاعات عمليات انجام وظيفه نمود و پس از طي اين دوره‌ها به شيراز اعزام شد تا يك دوره هوابرد را در آنجا بگذراند و پس از آن جزء اولين نيروهاي سپاه به جبهه اعزام شد‌.
در اين مدت وي بارها مجروح و هر بار قبل از بهبودي كامل باز به جبهه مي‌رفت‌. مدتي بعد به دستور حضرت آيت‌الله مدني به سمت مسئول عمليات سپاه مراغه منصوب شد‌. در عمليات بيت‌المقدس با سمت مسئول محور تيپ حضور داشت و در عمليات رمضان معاون تيپ عاشورا شد‌. زماني كه تيپ عاشورا به لشكر عاشورا تبديل شد مرتضي به سمت معاون دوم لشكر منصوب گرديد‌. پس از شركت در عملياتهاي والفجر مقدماتي‌، والفجر ۲، والفجر۴ با همان سمت و با تلاش بيشتر نوبت به شركت درعمليات خيبر رسيد‌. آنان با جانفشاني از پل حميد و جزاير مجنون دفاع كردند‌. شهيد ياغچيان در حين عمليات به شهادت رسيد‌.

معبر
علي سعادت | 16:34 - 5 آبان 1389برچسب:شهيد ,مرتضي, ياغچيان,زندگی نامه,
+ |
شهيد حسن شفيع‌زاده

بسم رب الشيعه

زندگينامه


شهيد حسن شفيع‌زاده در مرداد سال ۱۳۳۶ ه‌.‌ش در يك خانواده مذهبي در شهرستان تبريز متولد گرديده و تحت تربيت پدر و مادري مومن‌، متدين و مقلد امام پرورش يافت‌، از همان كودكي در مجالس ديني از جمله برنامه‌هاي سوگواري امام حسين (ع‌) حضور داشت و عشق خدمتگذاري به آستان شهيد پرور حضرت اباعبدالله (ع‌) در عمق وجودش ريشه دوانيد‌. سادگي‌، بي‌آلايشي و گذشت او در سنين كودكي زبانزد همه بود‌. حق را مي‌گفت ولو به ضررش تمام ميشد‌. در محله شاخص و محور همسالان خود بود‌. به مسجد كه مي‌رفت چون بزرگترها عمل مي‌نمود و از جمله كساني بود كه در پذيرايي عزاداران حسيني نقش فعالي داشت‌.
در سن ۱۲ سالگي از نعمت پدر محروم گرديد‌. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحيات و مردانگي‌اش عملا غمخوار مادر فداكار ودلسوز خود شد‌.
با جديت تمام و احساس مسئوليت بيشتر از گذشته هم درس مي‌خواند و هم به مادرش در اداره امور منزل كمك مي‌كرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نيز دريغ نداشت‌. ضمن اينكه به ورزش خصوصا وزنه‌برداري علاقمند بود‌. در دوران تحصيل دانش‌آموزي با وقار و محبوب‌، مودب و كوشا بود و همواره سعي مي‌كرد تكاليف ديني خود را انجام دهد‌. پس از اخذ ديپلم به سربازي اعزام گرديد و همزمان با اوج‌گيري حركت توفنده انقلاب اسلامي‌، در سايه رهنمودهاي حضرت امام خميني (ره‌) با روحانيون معظم در تبعيد، همچون شهيد آيت‌الله مدني و شهيد آيت‌الله دستغيب در تماس بود و در داخل پادگان‌، فعاليتهاي زيادي جهت راهنمايي نظاميان و خنثي كردن تبليغات حكومت نظامي انجام مي‌داد و در همان حال به پخش پيامها و اعلاميه‌هاي رهبر عظيم‌الشان انقلاب در داخل و خارج پادگان نيز مي‌پرداخت‌. نقل مي‌كنند (روزي كه مامورين رژيم به دستور فرمانده حكومت نظامي در تبريز قصد هجوم به منزل شهيد آيت‌الله مدني (ره‌) جهت دستگيري ايشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژيم را در مراسم عزاداري عاشوراي حسيني طراحي كرده بود، كه قبل از هر گونه اقدام‌، ضد اطلاعات از موضوع باخبر شده و آنها را جهت ادامه خدمت سربازي به مرند تبعيد مي‌نمايد‌. ايشان پس از چندي به فرمان حضرت امام خميني (ره‌) مبني بر ترك پادگانها، خدمت سربازي را رها كرد و به سيل خروشان مبارزات امت اسلامي پيوست‌. او با شور وصف‌ناپذيري در روزهاي سرنوشت‌ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ تلاش مي‌كرد و براي به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي از هيچ كوششي فرو گذار نبود‌. شهيد شفيع‌زاده بعدها به دنبال تشكيل سپاه‌، به همراه ديگر برادران‌، اولين هسته‌هاي مسلح سپاه را پي‌ريزي كرد و در سمت مسئول عمليات سپاه تبريز در سركوبي خوانين و اشرار آذربايجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت‌. با شروع جنگ تحميلي و محاصره آبادان‌، با يك دسته خمپاره‌انداز كه تحت مسئوليت شهيد باكري اداره مي‌شد به جبهه‌هاي جنوب شتافت‌. ايشان به همراه تعدادي ديگر از رزمنگان براي حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندين روزه - از طريق ماهشهر به وسيله لنج از راه خور موسي - خود را به اين شهر رساند و در ايستگاه هفت مستقر گرديد‌. بعدها با فرمان امام خميني (ره‌) مبني بر شكستن حصر آبادان‌، نقش تاريخي خود در شكستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثي ايفا نمود‌. را شهيد شفيع‌زاده پس از عمليات طريق‌القدس به عنوان رئيس ستاد تيپ كربلا - كه تازه تشكيل شده بود - انجام وظيفه كرد و در شكل‌گيري‌، انسجام و سازماندهي آن نقش اساسي داشت‌.
در عمليات پيروزمندانه فتح المبين معاون تيپ المهدي (عج‌) بود كه خاطره رشادتها و جانفشانيهاي او در اذهان مسئولين جنگ و همرزمانش هرگز از ياد نمي‌رود‌. با همفكري تني چند از فرماندهان‌، ضمن پي‌ريزي و سازماندهي اولين آتشبارهاي توپخانه‌، مسئوليت هماهنگي پشتيباني آتش در قرارگاه فتح در عمليات بيت‌المقدس را به عهده گرفت و به خوبي از عهده اين وظيفه بزرگ برآمد‌. بعدها با تلاش بي‌وقفه و شبانه‌روزي خود قبضه‌هاي غنيمتي را در قالب توپخانه‌هاي لشكري و گردانهاي مستقل توپخانه به سرعت سازماندهي كرد و در عمليات رمضان اكثريت قريب به اتفاق توپها را عليه دشمن بعثي به كار برد‌. در ادامه‌، با به دست آوردن توپهاي غنيمتي بيشتر، گروههاي توپخانه را به استعداد چندين گردان شكل داد‌. اين گروهها بازوهايي قوي براي فرماندهي قواي رزمي و پشتيباني محكم براي رزمندگان بودند‌. در نبردهاي خيبر، والفجر ۸، كربلاي ۴، كربلاي ۵، كه سپاه پاسداران به لحاظ عملياتي مسئوليت مستقلي داشت‌، پشتيباني آتش كل منطقه عمليات‌، با رهبري و هدايت ايشان انجام گرفت‌.
اوج هنرنمايي و شكوفايي خلاقيت ايشان در عمليات والفجر ۸ تجلي يافت‌. آتش پرحجم و متمركزي كه با برتري كامل عليه دشمن اجرا نمود، به اعتراف فرماندهان اسير عراقي‌، در طول جنگ كسي به خود نديده بود، زيرا قسمت اعظم يگانهاي دشمن‌، قبل از رسيدن به خط مقدم و درگيري با رزمندگان اسلام منهدم مي‌شدند‌.
شهيد شفيع‌زاده ضمن شركت در كليه صحنه‌هاي عملياتي‌، مسئوليت فرماندهي توپخانه و طرح‌ريزي و هدايت آتش پشتيباني را در قرارگاه‌هاي مختلف به عهده داشت و آخرين مسئوليت ايشان فرماندهي توپخانه نيروي زميني سپاه و قرارگاه خاتم‌الانبيا بود‌. شهيد شفيع‌زاده در تاريخ ۸/۲/۶۶ در منطقه عملياتي كربلاي ۱۰ در شمالغرب (منطقه عمومي ماووت‌) در حالي كه عازم خط مقدم جبهه بود، خودروي وي مورد اصابت تركش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوي ديرينه خود نايل شد و با بدني قطعه قطعه و غرق به خون به ديدار معشوق شتافت‌.

معبر
علي سعادت | 16:34 - 8 مهر 1389برچسب:شهيد ,حسن, شفيع‌زاده,زندگی نامه,
+ |
سردار گمنام خطه ی غيور خيز آذربايجان ، شهيد حميد باکری

بسم الله الرحمن الرحيم

زندگينامه سردار گمنام خطه ی غيور خيز آذربايجان ، شهيد حميد باکری


شهيد حميد باكري در پاييز سال ۱۳۳۳ "ه‌.‌ش‌" در شهر اروميه ديده به جهان گشود‌. در سن دو سالگي مادرش را در يك حادثه تصادف از دست داد و با خانواده‌اش پيش عمه‌اش زندگي كرد و در اصل عمه‌اش نقش مادر را براي او بازي مي‌كرد‌.
در دوران مدرسه‌اش ساواك برادر بزرگترش را به شهادت رساند‌. به همين علت از جانب پدر براي فعاليت‌هاي سياسي محدوديت داشت‌. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازي رفت و در دوران سربازيش بيشتر با حقايق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازي به كمك مهدي و يكي ديگر از دوستانش به دانشگاه راه پيدا كرد‌.
فعاليتهاي انقلابي و مذهبي خود را گسترده كرد‌. او براي محكم‌تر كردن پايه‌هاي اعتقاديش و به سبب مشكلاتي كه در ايران برايش به وجود آمده بود تصميم گرفت از كشور خارج شود، ابتدا به تركيه رفت اما با ديدن وضع آن جا و وضع دانشجويان دانشگاههاي تركيه شروع به مكاتبه با پسر دايي‌اش در آلمان كرد‌. و بالاخره شهر "آخن‌" پذيراي حميد شد‌. بعد از مدتي شنيد كه امام خميني‌(ره‌) به پاريس تبعيد شده‌اند، لذا پس تصميم گرفت كه بدون واسطه صحبتهاي امام را بشنود‌. او كم كم شروع به حمل اسلحه كرد و سلاح‌ها را تا مرز ايران و تركيه مي‌آورد و بقيه به عهده مهدي بود‌.
حميد براي پيروزي انقلاب به ايران آمد و در تظاهرات مردمي شركت مي‌كرد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد‌. بعد از پيروزي حميد به عضويت سپاه پاسداران اروميه درآمد و بعد از مدتي به فرمان امام كه مبني بر تشكيل بسيج بود، مسئول بسيج استان شد و همسرش هم مسئول بسيج خواهران‌.
كم‌كم اروميه داشت حال و هواي قبل از پيروزي را فراموش مي‌كرد و همه چيز رنگ و بوي انقلابي گرفته بود‌.
در يكي از نماز جمعه‌ها حضرت آيت‌الله خامنه‌اي فرمان آزادسازي سنندج از دست ضد انقلابيون و دموكراتها را صادر كردند، حميد هم ۱۵۰ نفر از بچه‌هاي سپاه را براي مقابله با ضد انقلابيون به سنندج برد‌.
سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازي بود، حميد مسئول كميته برنامه جهاد شد و تصميم بر بازسازي داشت‌. بعد از اينكه جنگ شروع مي‌شود حميد بودن درجبهه‌ها را به فعاليت پشت ترجيح جبهه مي‌دهد‌.
اما حضور حميد در همه جا لازم بود چون نيروي فعال و مخلصي بود‌. در سال ۶۰ خدا "احسان‌" را به او داد‌. پس حال علاوه بر مسئوليتهايش بايد معلم خانواده نيز باشد‌. پس خانواده را همراه خود به اهواز مي‌برد‌. عملياتها شروع مي‌شود‌. حميد در عملياتهاي زيادي شركت مي‌كنند‌. از جمله : فتح‌المبين‌، بيت‌القمدس‌، رمضان‌، والفجر مقدماتي‌، والفجر چهار، و غيره‌، اما آخرين عملياتي كه حميد در آن حضور داشت "خيبر" بود‌. آقا مهدي زنگ زد و حميد را به حضور در جبهه فرمان داد‌.
حميد هم از خانواده خداحافظي كرد‌. رفت و حاج مهدي معاونانش را به همه معرفي مي‌كند‌. اولي حميد باكري و دومي مرتضي ياغچيان‌. حميد باكري در حال حفاظت از پل جزيره مجنون از دست عراقيها به شهادت مي‌رسد و ياغچيان مسئوليت او را به عهده مي‌گيرد اما چندي بعد او نيز شهيد مي‌شود اما جزيره مجنون حفظ مي‌شود‌.

معبر
علي سعادت | 16:34 - 5 مهر 1389برچسب:شهيد,حميد باکری,زندگی نامه,
+ |
مهدی باکری

 

 
مهدی باکری


مهدی باکری در سال 1333 شمسی در میاندوآب به دنیا آمد. با ورود به دانشگاه مرحله‌ی جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. در همان سال‌ها به طور جدی پا در عرصه‌ی مبارزات سیاسی و انقلابی گذاشت. مطالعه‌ی کتاب ولایت فقیه امام خمینی نقش مهدی در شکل‌گیری شخصیت او بر جا گذاشت.
او در دانشگاه درس خواندن و یاور دانشجویان و بیرون از دانشگاه یک دانشجوی پر شور و حال و واقف به اوضاع و احوال زمان بود. او و دوستانش نقش مهمی در بر پایی تظاهرات شهر تبریز در پانزدهم خرداد 1354 و 1355 داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به اداره‌ی امنیت برده شد اما چون مدرکی علیه او نداشتند تحت نظر آزاد شد. بعد از گرفتن مدرک مهندسی برای ادامه مبارزه از محیط دانشگاه خارج شد. در سال 1356 به عنوان افسر وظیفه به خدمت سربازی رفت و به تهران مأمور شد. در بحبوحه‌ی انقلاب مهدی به فرمان امام خمینی از پادگان گریخت و به ارومیه بازگشت. در این دوران مخفیانه زندگی می‌کرد و نیروهای جوان را سازماندهی و تربیت کرد.
با پیروزی انقلاب مهدی نقشی فعال در سازماندهی سپاه پاسداران داشت. مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او در سال 1359 ازدواج کرد و روز بعد از عقد به سوی جبهه شتافت. در منطقه ی غرب سمت فرماندهی سپاه را به عهده گرفت. همان روزها بود که علی صیاد شیرازی به کردستان آمد و با مهدی آشنا شد.
مهدی پس از شرکت در عملیات‌های مختلف و پاکسازی ضد انقلاب، به منطقه‌ی جنوب کشور رفت و معاونت تیپ نجف اشرف را به عهده گرفت. در عملیات فتح‌المبین، در منطقه‌ی رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و پس از آزاد سازی خرمشهر دوباره مجروح شد. با تشکیل تیپ عاشورا فرماندهی این تیپ را به عهده گرفت.
در عملیات حماسی خیبر که در جزیره ی مجنون بر پا شد برادرش به شهادت رسید. در روزهای آخر اسفندماه 1363 عملیات بدر آغاز شد. مهدی و نیروهایش ضربات مهلکی بر ارتش عراق می‌زنند. در روزهای 25 اسفند ماه مهدی و همرزمانش در مقابل عراقیها مقاومت کردند.
هر چند فرماندهان ارشد سپاه سعی کردند مهدی را به عقب بازگردانند توجهی نکرد و سرانجانم با اصابت گلوله‌ای به سرش به سختی مجروح می‌شود و هنگام بازگشت به عقب موشکی به قایق آنها اصابت می‌کند و پیکر آنها راهی دریاها می شود.

 

معبر
علي سعادت | 16:34 - 17 مهر 1389برچسب:مهدی باکری,
+ |
نامه ای به شهید

شهید عزیز ؛ اما افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند و رنگی از درد و داغ ندارند . کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمی کنند و طعم شهادت و آسمانی شدن را در دل و دماغ عابران خسته نمی پراکنند . پنجره ها رو به باغ گل محمدی باز نمی شوند. ردپایی از کبوتران سپید بر جای نمانده است

 دیوارها نمایش مردم فریبی است      

 در شهر ما که سهم ابوذر غریبی است

 ای شهید ، راستی مگر سنگ شده ایم و یا طلسممان کرده اند ؟ یادت هست هر شب از پشت بام چقدر ستاره می چیدیم و بدرقه راه سینه سرخان مهاجر می کردیم؟ یادت هست مهتاب چه صداقت معصومی را به آبی حیاط خانه مان می پاشید؟ یادت هست تا خدا فقط یه سجده فاصله بود؟ امروز چه بگویم ای برادر؟

 

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم     

                  

حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم

 

در به روی همه وا بود و نمی دانستیم   

                      

شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم

 

هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم      

                 

   روشنی هست ، خدا هست ولی ما کوریم

 

آری همسفر ، روشنی هست ، خدا هست....

 

شهید عزیز؛ بیا دوباره پا به پای نسیم در شبی بی ستاره غمگینانه پرسه زنیم و سپیدار پیر کوچه را بپرسیم خانه دوست کجاست ؟ بیا دوباره کوچه های قدیمی شهر را سلام کنیم و به پنجره لبخند بزنیم ، شوریده سران شبگرد شهر را سیب سرخ تعارف کنیم . تصویر لاله های پرپر را در قابی از شکوفه بر شانه های سنگی دیوار نقش کنیم . گرد از رخسار شمعدانی ها و آیینه های غبارگرفته بزداییم . پس بیا با تمام حنجره جار بزنیم تا شقایق هست زندگی باید کرد.

 

منبع:

http://www.shahidnews.com/comment.php?comment.news.472 پایگاه خبری تحلیلی شهید نیوز

معبر
علي سعادت | 16:27 - 11 مهر 1389برچسب:نامه ای, شهید,
+ |
ياد شهيد ياد ولايت مـــــــي آورد

ياد شهيد ياد ولايت مـــــــي آورد

********************

استاد روپوش سفید و تمیزی پوشیده بودتا گرد گچ روی لباسش

 ننشیند.

 

صدایش سخت به ما که ته کلاس بودیم میرسید.

 

می گفت: تمام عضلات بدن از مغز دستور می گیرنداگر ارتباط

مغز با اعضای بدن قطع شوداعضا هیچ حرکتی نخواهد داشت.

 

اگر هم داشته باشند کاملا غیر ارادی و نامنظم خواهد بود.

 

حرف استاد که به اینجا رسید ...

 

یکی از دانشجوها که مسن تر از بقیه بود و همیشه ساکت بلند

 شد و گفت :ببخشید!

 

استاد وقتی ترکش توپ سر رفیق منو از زیر چشم هایش برد تا

یک دقیقه بعد الله اکبر می گفت.

*******************************************

 

 

معبر
علي سعادت | 16:27 - 9 مهر 1389برچسب: ترکش, توپ,ياد شهيد, ياد ولايت,
+ |
شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند

اواخر فروردین سال ۱۳۶۰ مردی خوش سیما با محاسنی سفید به همراه وسیله نقلیه ای که غذا بچه ها را پخش می کرد از ماشین پیاده شده و سراغ فرمانده را گرفت، فرمانده نبودند، او را به داخل سنگر خود راهنمایی کردم بچه ها با دیدن میهمان بسیار خوشحال شدند و استقبال گرمی رو بجا آوردند و با شربت آبلیمو و چای از ایشون پذیرایی کردند علت حضور پیر مرد شاهرودی را پرسیدیم در حالیکه از مفقود شدن فرزندش مهدی در اواخر سال ۵۹ در منطقه دیزلی مریوان خبر می داد ادامه داد پریشب مهدی به خواب مادرش آمده و گفته به پدرم بگو بیاید و جنازه مرا ببرد.

 جوابی نداشتیم به او بدهیم چند ساعت بعد برادر یاسر (فرمانده) آمدند و پدر را به سنگر خود برده و ایشان را به صبر و حوصله دعوت کردند که شاید انشاالله پسرش مهدی زنده باشد چون خبر قطعی از او نداشتیم بالاخره ایشان مجاب شدند که به شاهرود بر گردند و منتظر بمانند.

یک هفته بعد دیدیم پیر مرد دوباره به منطقه برگشتند.

همه با کنجکاوی در سنگر فرمانده جمع شدیم تا ببینیم قضیه بازگشت مجدد ایشون از چه قرار می تونه باشه!

پدر گفت: مهدی مجددا به خواب مادرش آمده و گفته بیاید جنازه منو ببرید. سکوت عجیبی حاکم شده بود و چهره فرمانده از تعجب در هم ریخته بود.  وقت نماز بود بعد از اتمام نماز مشغول صرف نهار بودیم که بی سیمچی خبر آورد که فرمانده گروه گشت تماس گرفته و می گوید یک جنازه از زیر برف بیرون آمده و مشخصات پلاکش به نام سید مهدی می باشد.

سید مهدی حسینی

بله درست بود!

سید مهدی همان شهیدی بود که پدر را مامور بردن جنازه اش کرده بود.

شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند

 روحش شاد و راهش پر رهرو باد

معبر
علي سعادت | 16:27 - 20 مهر 1389برچسب:شهیدان, زنده,
+ |
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

يادش بخير شبهاي باراني

شبهايي كه به هيئت مي رفتيم

پرچمي كه به ديوار ميزدي

جان مي گرفت و پر مي زد توي آسمان

اوج مي گرفت تا دل خدا

يادش بخير ...

*******************************************

گذشت ....... رفتي....

من ماندم سر كلاس ؛ پاي تعريف شعر و تو رفتي پاي تعريف عشق

دفعة آخر با همان لحن باراني ات صدايم زدي و گفتي  : بيا برويم

آنجا فاصله كوتاه است ، دست آدم راحت به خدا مي رسد

من هم كتابم را بالا بردم و گفتم : فردا امتحان دارم !!!

خنديدي ، اما نه مثل هميشه

پاشنه كفشت را ور كشيدي و رفتي توي غروب ...

بعدها ...

وقتي ديدم سر كوچه را حجله زده اند

تازه فهميدم تو هم امتحان داشتي و نگفتي..........

******************************************

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز مردن نهراس

مردار شود هر آنکه او را نکشند 

معبر
علي سعادت | 16:27 - 7 آبان 1389برچسب: مسلخ ,عشق ,
+ |
شهید سعید نیکوصفت

بسم رب المهدی

 

پنجره زیباست اگر بگذارند

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

 

آنان كه رفتند ، نامشان مزين به شهادت شد اما انتظاري نداشتند تا كسي برايشان نجوايي سر دهد، اما آنان كه بازماندند يا نبودند تا بروند،  نجواي دلشان را تنها براي تسلاي خاطر خود بيان مي كنند، به اميد آنكه شهيد نجواي دل هر خسته از روزگار را پاسخي زيبا خواهد داد...

 

******************************

 

سال 1385 بود. مهرماه 1385 و ماه رمضان و من هم مثل همیشه دلتنگ شهدا. چند سالی بود برای شهدا کار می کردم و یا بهتر بگم شهدا منو خیلی دوست داشتند. آخه این سعادت شامل حال همه نمیشه که برای شهدا کارکنه . نوشتم و نوشتم. از خاطرات شهدا نوشتم، از دلتنگیهایم با شهدا گفتم، از وصیتنامه هاشون گفتم، از صفاشون، از وفاشون به خمینی عزیز، از سادگیشون، از اینکه بی ریا بودند و دنیا برایشان مهم نبود. همه عازم جبهه ها شدند و افتخار آفرینی کردند. از شهیدانی نوشتم که خیلی هاشون رو ندیده بودم و فقط وصف رشادتهاشون رو شنیده بودم . حاج ابراهیم همت، باکری، باقری ، دوران، خرازی، و .... و از شهیدانی که دیدمشان و غبطه خوردم به حالشان آره صیاد شیرازی، کاظمی و ... خوشا به حالشان. هر وقت که خیلی دلتنگ می شدم با شهدا درددل می کردم!

وبلاگ رو راه اندازی کردم و همه می آمدند و نظر می دادن. یه عده نظرات موافق می دادن و منو تشویق می کردن، یه عده بی نظر و یه عده هم مخالف و نظرشون این بود که دوره شهید و شهادت و این حرفها تموم شده. اما من ادامه دادم چون اعتقاد داشتم هیچ چیز تموم نشده و به قول مقام معظم رهبری: آنچه مهم است حفظ راه شهداست.

چند روز پیش تو این فکر بودم که من از همه شهدا گفتم اما 2 تا پسر دائی داشتم که شهید شدن و از اونا هیچ ننوشتم. شهر من خوانسار شاهد حضور بهترین جوانانش در جبهه ها بود. و پسر دایی های من هم مستثنی نبودند. آنها هم عازم جبهه شدند یکی در کربلای 5 پر کشید و یکی در بیت المقدس 7.

 

شهید فضل الله نیکوصفت:

متولد: 1330 شهرستان خوانسار

تاریخ شهادت: 20/10/1365

محل شهادت: شلمچه عملیات کربلای 5

 

هر چه گفتند نرو، عزم به رفتن كردم

من خيانت گر و نامردم اگر برگردم

مي روم كعبه همان جاست چرا برگردم

خودم اينجا دلم آنجاست چرا برگردم

مي روم اين عطش سينه كبابم كرده است

چشمه آنجاست و اين خاك جوابم كرده است

ما فقط رهگذري بوده و بر مي گرديم

كاروان رفت، بمانيم اگر، نامرديم

 

شهید فضل الله نیکوصفت در سال 1330 در خانواده ای مذهبی و به دور از هر گونه تجملات  در شهرستان خوانسار  و در محله جوزچه چشم به جهان گشود. دوران نوجوانی به علت پاره ای از مشکلات در را رها کرد و نقش فعالی در راهپیماییها علیه رژیم منحوس پهلوی داشت. بعد از پیروزی انقلاب درس را تا مقطع دیپلم ادامه داد و در فرمانداری خوانسار مشغول به کار شد. از همان اوایل انقلاب با گروهکهای ضد انقلاب برخورد شدیدی داشت و هموراه مورد تهمت و افترا قرار می گرفت. در سال 1364 به عضویت پایگاه بسیج کربلا در آمد. به علت اینکه ایشان در زمان جنگ شش فرزند داشتند خانواده ایشان مانع از حضور وی در جبهه می شدند. چندین بار شهید برای رفتن به جبهه ثبت نام کرد ولی دیگران نمی گذاشتند. حتی یک بار پدر مرحومش به جای ایشان به جبهه رفت  و لیکن شهید بیقرار بود و می گفت: من از قافله عقبم.

ایشان در زمانیکه در جبهه حضور نداشتند در سپاه پاسداران خیاطی کرده و برای رزمندگان لباس می دوخت. بالاخره خانواده  را راضی کرد  و در تاریخ 13/08/1365 عازم جبهه شد. وی به عنوان تک تیرانداز در عملیات کربلای 5 حضور داشت و در تاریخ 20/10/1365 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

روحش شاد، راهش پر رهرو

 

و اینگونه بود که مرحوم دکتر علی شریعتی فرمود:

 

 

آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و الا یزیدند.

 

 






معبر
علي سعادت | 16:27 - 17 مهر 1389برچسب:شهید ,سعید, نیکوصفت,
+ |
شهید سعید نیکوصفت

سيد شهيدان اهل قلم:هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حُر را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد ... عمرسعد را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد.

*********************************

شهید سعید نیکوصفت

متولد: 1346 شهرستان خوانسار

تاریخ شهادت:23/03/1367


شهید سعید نیکوصفت در اولین روز از تابستان سال 1346 در خانواده ای مستضعف ولی سرشار از ایمان و خلوص به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی و راهنمایی خود را با موفقیت پشت سر گذاشت و تا سطح دیپلم پیش رفت و در کنار درس فعالیتهای دیگری را هم انجام می داد. در سال 1363 به عضویت بسیج درآمد و در پایگاه بسیج کربلا شروع به فعالیت نمود. و بعد از اتمام دوران دبیرستان راهی جبهه شد. اولین اعزام ایشان در مورخه 20/5/63 بود و قبل از شهادت برادرشان شهید فضل الله نیکوصفت در تاریخ 20/10/65 اشتیاق ایشان برای حضور در جبهه ها بیشتر شده و بیشتر وقت خود را در جبهه می گذراند.

شهی سعید نیکوصفت چند بار مجروح شد. یکبار بر اثر اصابت چندین ترکش به پاهایش حدود دو ماه در بیمارستان امام حسین (ع) تهران بستری شد و لی بعد از بهبودی مجدد عازم جبهه شد.

ایشان در جبهه در گردان پیاده لشکر 114 امام حسین (ع) به عنوان تکاور فعالیت می کرد و بالاخره در عملیات بیت المقدس 7 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش و حدودا دو سال بعد از شهادت برادرش در تاریخ 23/03/67 به فیض شهادت نائل گشت.

پیکر گلگون این شهید را در بوستان شهدای شهرستان خوانسار به خاک سپردند.

****************************************

 

 

معبر
علي سعادت | 16:27 - 15 مهر 1389برچسب:شهید, سعید, نیکوصفت,
+ |
طلائیه! من از سکوت رازآلودت درسها آموخته ام ! با من سخن بگو !!!

ای دل آرام بگیر ! می دانم که دیگر توان دوری از حسینیه ی حاج همت را نداری... نوایی می شنوم کسی می گوید : وضو در فرات نماز در کربلا ...

آری همین بود انگار .... حس غریب دلم را به که بگویم ؟ حسی که از غربت طلائیه بر دلم جا مانده ... حسی که بی تابم می کند برای غروب طلائیه ... برای آسمان طلائیه دلتنگم ...

طلائیه ! از فراز همه روزهای که بر تو گذشت، بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرو نشان.

می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.

طلائیه ! می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده ی طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام رد پای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست و جو کنم. اینجا عطر او لحظه ها را پر کرده است و دست هایش هنوز مهربانی را منتشر می کند.

طلائیه! من از سکوت رازآلودت درسها آموخته ام ! با من سخن بگو !!!

معبر
علي سعادت | 16:27 - 7 مهر 1389برچسب:طلائیه, سکوت ,رازآلودت,
+ |
از اینکه ما گمشدگان تو را «گمنام» خطاب می‌کنیم، ما را ببخش.

چه زیبا گفت شهید چیت سازان:

 

"کسی می تواند در شب عملیات از سیم خاردار دشمن رد بشود

 

که به سیم خاردار نفسش گیر نکرده باشد"

 

بیست و یک سال از پایان ظاهری جنگ تحمیلی گذشته ولی هنوز دسته دسته شهید می‌آورند و این یعنی آنکه جنگ هنوز ادامه دارد، اگر چه خاکریزهایش برچیده شده است.تا وقتی که در گوشه‌ای از این خاک مادر دل شکسته‌ای یا پدر پیری چشم‌ بر در دارد تا فرزندش از سفر باز آید، نمی‌توان جنگ را پایان یافته تلقی کرد.جنگ ادامه دارد، نبرد هنوز پایان نیافته و دفاع کامل نشده چرا که فرزندان این ملت هنوز از مبارزه به خانه بازنگشته‌اند.اینک این ما و برادران ما که به خانه باز آمده‌اند. سرافراز و سربلند بر سر دست باز آمدند و به روی چشم نشستند تا ما دیده بگشاییم به ژرفای جنگ، به نبرد همیشه تاریخ، به جنگ خیر و شر، نیکی و پلیدی، سفیدی و سیاهی که این قصه را پایانی نیست، که این کتاب را اتمامی نیست، که هر روز صفحه‌ای جدید گشوده می‌شود. برای نبرد باز آمدگان، بازماندگان و همه آنها که از پی قافله حق روانند و دل در گرو حقیقت نهاده‌اند.اکنون می‌شود، اکنون می‌توان گرمای وجود شهیدان را حس کرد و به آنها که از پس بیست و یک سال انتظار به خانه باز آمده‌اند سلام و خسته نباشید گفت.

سلام شهید، سلام شهادت.

این خانه را تو آباد کردی، آبادی این ملک از توست. نام تو بلند است، بلندتر از همه نام‌ها، همه اسم‌ها.

از اینکه ما گمشدگان تو را «گمنام» خطاب می‌کنیم، ما را ببخش.

نام این ملک از توست، نام این خانه از توست، نام این شهر از توست، نام این خیابان از توست، نام این کوچه از توست، نام این خانه به خانه‌ات خوش آمدی برادر.

اکنون این ما و شما. ما گمنامیم و شما خوشنام، ما گم شده‌ایم و شما پیدا.

چه خوب است که ما را بیدار می‌کنید، که چشمان ما را دوباره باز می‌کنید، تا یادمان نرود دنیا جای تخمه شکستن نیست و دیر یا زود باید رفت، باید سبک بار رفت، باید سبکبال رفت.حضور شما غفلت‌ها را می‌زداید، چرت‌ها را پاره می‌کند، خواب‌ها را می‌پراکند و یادمان می‌آورد و تذکرمان می‌دهد که چه بودیم و چه می‌خواستیم و کجا باید می‌رفتیم.حضور شما ذکر است، ذکر حق و اکنون هر شهری و هر ولایتی ذاکر توست و تو را در آغوش می‌گیرد و ذکر می‌گوید.

نام تو ذکر است و در ذکر «گمنامی» معنایی ندارد، تو معنای همه نام‌های ای شهید.

 

 

معبر
علي سعادت | 16:27 - 9 مهر 1389برچسب: گمشدگان,گمنام,شهدا,
+ |
«اگر براي خداست بگذار گمنام بمانم»

  

خورشيد اينجا عشق اينجا گنج اينجاست

مهــــمانسراي کربلاي پنج اينجاست

اين خاک گلگون تکه اي از آسمان است

اينجا عبــادتگاه فوجي بي نشان است

*********************************************

گفتند شهيدِ گمنامه ،

پلاک نداشت ،

اصلاً هيچ نشونه اي نداشت ،

اميدوار بودم روي زير پيراهني اش اسمش رو نوشته باشه،

نوشته بود:

«اگر براي خداست بگذار گمنام بمانم»

****************

 

خسته ام ازهمه دنیا وگرفتارانش

 

کرمی کن که دلم کرببلا میخواهد

 

 

معبر
علي سعادت | 16:27 - 8 مهر 1389برچسب:شهيدِ, گمنام, پلاک,
+ |
تهاجم خاموش از زبان رهبر حسینی

 

   بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی وقته می خایم در مورد تهاجم فرهنگی جنگ نرم یا... حرفی بزنیم که وقتش رو نداشتیم دونبالش بریم  ولی خوب داشتیم یه برنامه رو نگاه می کردیم که مقام معظم رهبری امام خامنه ای داشتند در این باره صحبت می کردند....  ما هم بهترین کار دونستیم سخنان این مرجع بزرگ شیعه  رهبر و نائب بر حق آقا امام زمان(ع)رو روی کاغذ بیاریم و تو و بمون بذاریم شاید خیلی ها شنیده باشند ولی خوب برحسب وظیفه و مسئولیتی که ما در قبال این مسئله داریم باز میاریمش ..... :

تهاجم فرهنگی مثل خود کارفرهنگی کار آرامی است کار بی سر و صدایی است اون کار بد و اصلی و حرکتش رو شما تو کوچه وخیابان نمی بیند گفت چه کار می کنی گفت دهل می زنم گفت چرا صداش در نمی آید گفت فردا صدای دهل من در می آید  ...صدای تهاجم پنهانی و زیر زیرکی دشمن اگر شما ملت بیدار نباشید اگر شما عناصر فرهنگی بیدار نباشیدخدایی نکرده اون وقتی درمیاد که دیگه قابل علاج نیست ... یکی از راه های تهاجم فرهنگی این بوده که سعی کنند پایبندی های متعصبانه به ایمان که همان چیزهایی است که یک تمدن را نگه می داردمنصرف کنند و کم رنگ همون کاری که در اندلس وقرن های گذشته کردند جوانها رو ریختند در عالم فساد و شهوت رانی و می گساری این کار الان دارد انجام می شود....به ملت ایران عرض می کنم ای ملت بزرگ وشجاع ایران شما سالهاست باقدرت دشمنی را که انقلاب از این کشور بیرون راند پشت در نگه داشتید و نگذاشتید این دشمن از هیچ منفزی وارد شود به هوش باشید این معنی حرفای مکرر من در این چند ساله است که عرض می کنم به ملت ایران به مسئولان که دشمن درسدد نفوذ است هر پنجره ای پیدا کند نفوذ می کند ...

عزیزان ما در هر جا و مکانی و ... فعال هستیم باید به گفته رهبر عزیز این پدر

مهربانمون سرلوحه همه کارها و فعالیت هامون مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگی باشه

 نوشته هامون ... کارهامون ... رفتارمون ... پوششمون ... و... همه و همه و همه .... که

انشالله در روز قیامت سربلند و سرافراز باشیم و با رویی گشاده و شاد رو به شهدا و امام

بکنیم و ... جواب گو باشیم  که ما حافظان خوبی برای این گوهر  این انقلاب این

  امانت بودیم

.... انشالله ....

راستی وعده ما فرزندان روح الله  روز ۲۲ بهمن

(یا علی و یا حق)

معبر
علي سعادت | 16:25 - 21 مهر 1389برچسب:تهاجم,خاموش,جنگ نرم,
+ |
بادها ...

بادها
     هر شب در جنوب
                          خيمه مي زنند
بادها
    هرشب
             روي تلي از خاك
                                تفحص مي كنند
                                                 گوشه پلاكي
                                                               تكه اي از پيشاني بند
                                                                                    و بندي از پوتين...
بادها
      زودتر از چشمان من
                              به زيارت مي آيند
بادها مي آيند
              از جنوب
                        با گل هايي كه بيرق خاكند
 واي بر ما
            اگر بيرق هامان
                             افراشته نيست ...

معبر
علي سعادت | 16:16 - 2 مهر 1389برچسب:بادها,پلاك, تفحص,
+ |
هنوز ...

«هنوز» در هر جمله توي ذهنت زنجيري از تكرار و سكوت مي شود...؛

ريه هاي شيميايي هنوز سرفه مي كنند.

هنوز خونهاي خردلي روي بوم زندگي نقش مي زنند.

براي بچه ها هنوز قاب عكسها هم شناسنامه پدر است.

هنوز خواهرها چفيه برادرانشان را بو مي كشند.

هنوز  پدرها خلوت گريه خود را ترك نكرده اند.

هنوز كه هنوز است مادراني چشم به راهند ...

هنوز پاهاي بدلي ، تن هاي پرتركش را مي كشند.

هنوز زندگي ها با ويلچر جا به جا مي شود.

هنوز بيابانها استخوانها و پلاك ها را در آغوش كشيده اند.

هنوز پنج شنبه بازار پرچمها و ضريح گرم است. . . .

 

هنوز خاطره ي جبهه ها خالي نيست

شلمچه ز آن همه شب زنده دار خالي نيست

هنوز ساحل والفجر هشت خونين است

جبين آب زان همه اشک و آه پر چين است

هنوز خاک شلمچه خون به دل دارد

زحفظ آن همه خورشيد خون به دل دارد

تبسمي بنما شلمچه هر دو تنهاييم

چگونه بعد شهيدان هنوز پا بر جاييم .

تو اي شهيد که نامت خلاصه ي پاکيست

چقدر پيرهن خاکي تو افلاکيست

به استخوان و پلاک شکسته ات سوگند

به جان مادر پهلو شکسته ات سوگند

دلم ز هجر تو دوست شعله ور شده است

ز استخوان تو اي دوست قلبم شکسته تر شده است

معبر
علي سعادت | 16:16 - 4 مهر 1389برچسب:ريه هاي,شيميايي, جبهه,
+ |
دلم برای جبهه تنگ شده است ...

دلم براي جبهه تنگ شده است ،

چقدر جاده هاي هموار کسالت آورند !

از يک نواختي ديوارها دلم مي گيرد.

مي خواهم بر اوج بلندترين سخره بنشينم ،

آن بالا به آسمان نزديکترم و مي توانم لحظه هاي تولد باران را پيش بيني کنم.

بايد گذشت ، بايد عطش و سنگلاخ را تجربه کرد .

آسايش از مقصد دورمان مي دارد .

آي با شمايم !

چه کسي دوست دارد صاحب آسمان باشد؟

بيا براي هواخوري به جنگهاي مجاور جبهه پناه ببريم

سنگرها ييلاق تفکرند .و کوهها نگاه ما را به بالا سوق ميدهند.

کوه هميشه عجيب است ، در کوه تکلم خدا جريان دارد .

از عادت کوچه هاي داغ عربستان تا کوه دور حرا پيغمبري به بار نشست

بيا به جبهه ، به کوه برويم.

شتاب کن آقاي عادت

نگاه کن هواي دود گرفته شهر تنفس راحت را از ما گرفته است .

دلم براي فضاي نا پيداي مه لک  زده است .

مه ، مهرباني مبهمي است تا خود را تنها تصور کنيم .

تنهايي راز بزرگي است .

در تنهايي ، بي تعارف مهمان دلمان خواهيم بود.

اينجا همه با آسمان حرف نمي زنند.

اينجا زير نور نئون آسمان پيدا نيست .

مردم  براي بازگشايي دلشان به کافه مي آيند.

آنان به لحظه هاي بعد  از اکنون به عبث اميدوارند .

آنها هنوز

بهانه هاي روشن دل را نشناخته اند

و در نيمکره تاريک دل آرميده اند

و فکر مي کنند تمام دل

خوشحالي پس از پيدا کردن يک جنس با قيمت نازل در بازار سياه است.

بيا به جبهه برويم

من يک بار آنجا را بوئيده ام ،

آنجا رطوبت مطبوعي دارد که به ايستادگي درخت کمک مي کند.

ما چقدر جاده هاي ديدني داريم !

ما چقدر غافليم !

ما که به بوي گيج آسفالت عادت کرده ايم  و نشسته ايم هر روز کسي بيايد زباله ها را ببرد

چه انتظار حقيري !

دلم براي جبهه تنگ شده است

چقدر صداقت نيست !

چقدر شقايق ها را ناديده مي گيريم !

دلم براي جبهه تنگ شده است ...

زنده ياد سلمان هراتی

معبر
علي سعادت | 16:16 - 8 مهر 1389برچسب:دل,جبهه,
+ |
بهار ...

اگر به قدر ذره اي هم بر دل خطور کند که اين «بهار» ،

به خودي خود بهار است و دل انگيز؛

 خيالي است محال و واهي و حرام...

شمه اي از بوي حضور «تو»، به جهان رخت نو مي پوشاند و بس...

اگر گياهي مي رويد و غنچه اي مي شکوفد و سبزه اي قد راست مي کند

و چشمان ابري آسمان مي بارد،

 به اذن و اعتبار همان نفحه ي مسيحايي ست.

نامت، يادت، حضور غايب از نظرت، باعث زندگي و جنبش عالم و آدم است...

زمين و آسمان، تنها و تنها به بوي «تو» و در آرزوي توست

که اين همه چرخ و تاب را تحمل مي کند...

آنقدر به دور خود مي چرخد و مي دَود و مي رود، تا تو بيايي...

کوير عطشناک و تشنه ي دل مشتاق و بي قرار، تنها يک نکته را خوب مي داند

بهارش تويي... باقي بهانه...

آنکه آبروي بهار است، تويي. و در اين ميانه چشم دل، از هميشه منتظرتر...

معبر
علي سعادت | 16:16 - 5 آبان 1389برچسب:بهار, منتظر,
+ |
اى گمنام ترین سوز!

 

تو را با غروب چه نسبت است؟

تو را با داغ و اندوه چه نسبت است؟

با گریه و شب و تازیانه؟

با صیحه و فریاد؟

تو را با فشار در و دیوار چه نسبت است؟

با سرخی و کبودی و زخم؟

به راستی کدام روز برای علی سخت تر بوده است

روز سقیفه؟

روز به آتش کشیدن درِ خانه نبوت؟

روز سیلی و تازیانه؟

روز کبودی کتف و بازو؟

هنگام غسل و جاری شدن خون از پهلوی تو؟

ای مادر اولین شهید ولایت

ای مادر مصیبت های بی شمار!

ای مادر کودکی که پیش از تولدش شهید شد!

کجاست محسن؟!

کجاست مزار نوزاد تازیانه خورده!

آه!

میخ های داغ

چوب های ناهموار

شعله های کبود

چگونه در برت گرفتند؟

کجاست طالب خونت؟!

آن که درِ نیم سوخته را هر غروب در بر می گیرد و اشک می ریزد

و هر جمعه کنار مزار گمشده ات خون می گرید.

کجاست؟

چگونه نسوزیم از این داغ که لهیب آتش خانه ات، کوثر اشک

چشمه خون و دریای اندوه را از دل هامان سرازیر می کند؟

داغ تمام روزهای بی کسی است

به کدام گناه، نگاه مهربانت را از مدینه دزدیدند؟

به کدام گناه، بازوانت را زخم زدند؟

به کدام گناه، صورتت را سیلی زدند؟

به کدام گناه، پهلویت را شکستند؟

به کدام گناه، حُرمتت را شکستند؟

حَرَمت را آتش زدند

بای ذنبٍ قتلت؟!

ای بهاری که در دامانت زخم هزار اقیانوس داری!

ای گُلِ دست پرورده آفتاب!

بگذر مزارت بی شمع بماند!

بگذار غریب بمانی!

بگذار دور باشی از چشم های خسیس این خاک نفرین شده

بگذار دور باشی از روزگار حیله و نیرنگ

بگذار تو را فقط علی بداند و زینب

حسن بداند و حسین

بگذار تو را خدا بداند و خدا بداند و خدا...

 

معبر
علي سعادت | 16:16 - 3 مهر 1389برچسب: گمنام ترین ,سوز,
+ |

صفحه قبل 1 ... 85 86 87 88 89 ... 96 صفحه بعد

منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

به وبلاگ معبر خوش آمديد (تخصصي دفاع مقدس)

نويسندگان

علي سعادت

موضوعات مطالب

دفاع مقدس
رسانه ها،اخبار،مطبوعات
خاطرات
كتاب،شعر،داستان،طنز
شهدای گمنام
خانواده شهدا
عملیات ها
بسیج
مناطق عملیاتی
جانبازان
آزادگان
سرداران،شهدا
فرهنگ دفاع،جبهه
فرهنگ ایثار و شهادت
دل نوشته ای با شهدا
جشنواره ،مسابقات
فضاي مجازي،جنگ نرم و...
سينما ،تئاتر،تلويزيون
راهيان نور

نشانك وبلاگ معبر
معبر - وبلاگ تخصصي دفاع مقدس

كد لوگوي معبر

ساير امکانات

RSS


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 1059
بازدید کل : 150513
تعداد مطالب : 667
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

مسابقات وبلاگ نويسي

مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان به مناسبت هفته دفاع مقدس

اولین جشنواره «وبلاگ‌نويسی دفاع مقدس» در يزدجشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامیجشنواره وبلاگ نویسی تبیان در حال برگزاری است . ثبت نام کنید