بعثيها عزاداري ما را شورش حساب ميكردند
يكي از آزادگان سرافراز دوران دفاعمقدس از عزاداري محرم در اسارت ميگويد.
محسن رفيعي مي گويد:يک ماه از خدمت سربازيام باقي مانده بود که داوطلبانه از گردان امداد شيرگاه مازندران در مرداد ماه 1359 به غرب کشور اعزام شديم. 17شهريور همان سال عراق با هشت لشکر زرهي به نيروهاي پشتيباني ما حمله کرد. 48 ساعت در محاصره نيروهاي عراقي بوديم و آنها پيشروي کردند و سرپل ذهاب، قصرشيرين و سومار را گرفتند و ما به اسارت درآمديم.
ما را به سنگرهاي فرماندهي و بعد به خانقين، اولين شهر مرزي عراق منتقل كردند. تا 31 شهريور که اولين روز رسمي جنگ بود بدون امکانات در اطلاعات عراق بوديم و هر روز از ما بازجويي ميکردند.
در هر آسايشگاه در داخل اردوگاه،100 نفر بدون لباس و کفش و امکانات بودند در حالي که گنجايش هر آسايشگاه50 نفر بود و تا دو سه ماه اول آب جيرهبندي بود.با يک پردهاي در داخل آسايشگاه، آن طرفتر سرويس بهداشتي ما جدا شده بود و دو هفته يک بار به صورت اجبار موي سر و صورت يك گروه10 نفري را با يك تيغ اصلاح ميكردند. بعد از مدتي تعداد هر آسايشگاه 60 نفر شد.
محرم سال اول اسارتمان، نوحه خوانديم و با حسين حسين گفتن عزاداري کرديم، از بلندگوي اردوگاه اعلام شد که کار شما شورش حساب ميشود و با کابل و باتون ما را كتك زدند، جاي کابلها روي بدنمان سياه شده بود،جالب بود آنها که ما را ميزدند «يا حيدرکرار» ميگفتند و ما هم زير ضربههاي آنها «يا حيدرکرار» ميگفتيم. با عقيده پاک بچهها و لطف خدا و شفاعت ائمه اطهار (ع) بعد از دو ضربه، بدن ما عادت ميکرد و ديگر دردي حس نميکرديم و بعد جاي ضربهها را براي همديگر ماساژ ميداديم و ميخنديديم و عراقيها با اين حرکات ما، آزار ميديدند.
منبع:خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)
معبر
نظرات شما عزیزان: